eitaa logo
بام هنر ایران
137 دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
35 فایل
ارتباط با ادمین کانال @setayesh120 شماره تماس ادمین ۰۹۱۳۲۷۱۷۱۶۵ لطفاً آثار هنری ،ادبی و... و همچنین نظرات و پیشنهادات و انتقادات خود را با این شماره به اشتراک بگذارید
مشاهده در ایتا
دانلود
   ای چشم تو مست خواب و سرمست شراب     صاحب نظران تشنه و وصل تو سراب     مانند تو آدمی در آباد و خراب     باشد که در آیینه توان دید و در آب یک اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی بزرگ بر شما ادبیات دوستان مبارک     https://eitaa.com/bamehonar313
وه که جدا نمی‌شود نقش تو از خیال من تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من ناله زیر و زار من زارتر است هر زمان بس که به هجر می‌دهد عشق تو گوشمال من نور ستارگان ستد روی چو آفتاب تو دست نمای خلق شد قامت چون هلال من پرتو نور روی تو هر نفسی به هر کسی می‌رسد و نمی‌رسد نوبت اتصال من خاطر تو به خون من رغبت اگر چنین کند هم به مراد دل رسد خاطر بدسگال من برگذری و ننگری بازنگر که بگذرد فقر من و غنای تو جور تو و احتمال من چرخ شنید ناله‌ام گفت منال سعدیا کآه تو تیره می‌کند آینه جمال من
آثار برجای‌مانده از سعدی، علاه‌بر بوستان و گلستان، عبارت‌اند از قصاید عربی و فارسی، مراثی، ملمعات و ترجیعات، مجالس پنج‌گانه، نصیحه‌الملوک، صاحبیه، هزلیات و غزلیات. نشر مرکب هنر تمامی این آثار را تحت عنوان کتابی با نام «کلیات سعدی» منتشر کرده است. بی‌تردید سعدی را می‌توان عاشقی راستین دانست که از عهد جوانی تا روزگار پیری در تمنای عشق به سر برده است. او در هر دو کتاب گلستان و بوستان بابی را به عشق اختصاص داد: باب سوم بوستان «در عشق و مستی و شور» و باب پنجم گلستان «در عشق و جوانی»؛ اما شور عشقی که خالی از اغراض دیگر نظیر حکایت و اندرز باشد و صرفاً عواطف انسانی را بیان کند تنها در غزلیات او تجلی یافته است. گویند مگو سعدی چندین سخن از می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها
تاریخ ادب و اندیشه‌ی ایران، هیچ معلم عشقی بهتر از سعدی به خود ندیده است و شاید به جرأت بتوان گفت در تاریخ مهرپردازی در سراسر جهان، گوینده‌ی دیگری نیست که به ظرافت او به رابطه‌ی عاشقانه‌ی میان دو انسان پرداخته باشد. سعدی علاوه‌بر تغییر شیوه‌ی نگرش فارسی‌زبانان نسبت به عشق‌ورزی، به مخاطبان خود می‌آموزد که چگونه درباره‌ی عشق بیاندیشند و برگرد وجود زیبایی طواف کنند. سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر که به دیدار تو شغل است و فراغ از دو جهانم گر چنان است که روی من مسکین گدا را به در غیر ببینی ز در خویش برانم من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم درم از دیده چکان است به یاد لب لعلت نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم
قطار می‌رود تو می‌روی تمام ایستگاه می‌رود و من چقدر ساده‌ام که سال‌های سال در انتظار تو کنار این قطارِ رفته ایستاده‌ام و همچنان به نرده‌های ایستگاه رفته تکیه داده‌ام!
نشست ادبی «شاهنامه خوانی» در محضر استادان برجسته ادبیات فارسی یکشنبه ی هر هفته رأس ساعت ۱۶:۳۰ در سالن جلسات اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی فریدونشهر شما شاعران و ادیبان عزیز یکشنبه هر هفته دعوتید به محفل شاعر «ابوالقاسم فردوسی »