ماه در حجره ٔ ویران شده با سرافتاد
چه خبـــر شـــد ز لب بام کبوتر افتاد
حرمله ای وسط روز چنان هلهله کرد
که عطش از ســر آن لعل معطر افتاد
پیکراو که نه،اماجگرش ریخت بههم
خون لخته شده از حلـق ، مکرر افتاد
دمِآخرجگرش سخت درآتش میسوخت
ولی می گفت که از تشنگی اصغر افتاد
حسنــــی شد جگــــرش با اثر زهر ولی
تشت خونبود که از داخل آن سر افتاد
کمکم از حجره دلت...وایچه عاشوراییست
مرکبـــی شد هدف نیــــزه و اکبر افتاد
سهشب و روز تنی در تَفِ صحرا،ای وای
بی جهت نیست از این حادثه مادر افتاد
ماه بغــــــداد ،غریبــــــانه در این تکرار ِ
زهــر و انگــور ،ببین از نفس آخر افتاد
کاشبر هم نخورد طرح تنتچون خورشید
بر تن وجان تو چون تیغه ی خنجر افتاد
#شهادتحضرتجوادالائمه
#یاجوادالائمه
#تسلیتیاصاحبالزمان
✍شعر #فاطمهساداتموسوی