eitaa logo
با نهج البلاغه
2.4هزار دنبال‌کننده
186 عکس
44 ویدیو
18 فایل
رسیدن به نهج البلاغه هدف نیست، هنر آن است که از دروازه نهج البلاغه بگذریم و به صاحب نهج البلاغه برسیم. کانال با نهج البلاغه فرصتی است برای تامل در نهج البلاغه و آرزویی است برای رسیدن به او. ادمین تبادلات: @sardar_1313 ادمین کانال: @ashaiery
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله 📝سرکار خانم "هما فولادگر" (از خوانندگان کانال) برای بنده نوشته‌اند: 👇👇 ✍من به عنوان یک خواننده‌ی ترجمه و تفسیر کلام امیر در کانال "با نهج‌البلاغه"، می خواستم عرض کنم از لفظ «اردوگاه با نهج‌البلاغه» استفاده نکنید این کلمه، کلمه‌ی سخیف و ناچیزی برای کلام امیرالمومنین علی علیه السلام است. در آخرین پست تون نوشته اید، به "اردوگاه با نهج البلاغه" ...، مجددا از شما می خواهم از این تعبیر استفاده نکنید متشکرم والسلام هما فولادگر از اعضای کانال با نهج‌البلاغه 🌹 ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️ بنده اولا از ایشان تشکر کردم، ثانیا پستی را که گذاشته بودم اصلاح کردم ثالثا براشون نوشتم: اما کلمه «اردوگاه» چگونه ازذهنم به قلمم کشیده شد؟ 👈راستش من در زندگی امام علی ع یک غم عمیق یافته ام که این غم علی ع در جان من همان زخمی را ایجاد کرده که فدکِ حضرت زهرا س در جانم ایجاد کرده. یعنی همون طور که"فدک" کلیدواژه‌ی غصه زهرایی ما است «نُخَیله» هم کلیدواژه‌ی غم علوی من است. نخیله نام اردوگاه نظامی بود، که امام ع در سالهای آخر عمرشان هر کاری کردند مردم کوفه به آنجا بروند و آرایش نظامی بگیرند و آماده حمله مجدد به بشوند، آنها این امر امام ع را اطاعت نکردند😥 تعدادی از خطبه‌های امام ع در این اردوگاه ایراد شده است. آرزو دارم بروم در همان نخیله بنشینم و خطبه‌های علی ع را بخوانم و بر غم آن تنهایی آسمان‌سوز گریه کنم🌧. غصه دردناک این کنش علوی و آن واکنش سست عنصران کوفی، به گمان من سوزناکترین غصه در زندگی علی ع (یا یکی از درناکترین آنها) است. من وقتی کلمه اردوگاه را می‌نوشتم، میخواستم بنویسم : «به اردوگاه نخیله (کانال با نهج البلاغه) بپیوندیم» ولی با خودم گفتم شاید کسی ندونه منظور از نخیله چیه😢. از بقیه کلمات صرف نظر کردم ولی واژه اردوگاه باقی ماند. ، شماره7 @banahjolbalaghe
بسم الله نقد ارسالی از یکی از خوانندگان در آخرین پست مربوط به ترجمه‌های نهج البلاغه ( )، گفته شد که تعبیر «من استنصح الله» یعنی «کسی که اعتقاد داشته باشد خداوند متعال خیرخواه او است». در همان پست این هم گفته شد که: «با این حال در بین مترجمان فارسی، مترجمی که این کلمه را درست ترجمه کرده باشد پیدا نکردم.» ⬅️حالا یکی از خوانندگان محترم کانال (سرکار خانم «خانی») محبت کرده‌اند و برای بنده نوشته‌اند آقای در ترجمه خود اشاره‌ای به این نکته داشته‌اند. از این خواننده محترم به خاطر اینکه بنده را از جهالت خارج کردند تشکر میشود و مطلب ایشان برای استفاده همه خوانندگان گرامی با اجازه خودشان برای رویت عموم در اینجا👇👇 قرار میگیرد. ، شماره7 @banahjolbalaghe
بسم الله در باره دیدگاه علامه شوشتری راجع به حجت الاسلام سید علی مدرسی، برایم نوشته‌اند:⬇️ سلام علیکم خسته نباشید یک اهل فضلی در مورد مطلبِ "مخاطب نامه 31" اینگونه گفتند: "استدلال ضعیفی است. سید رضی ادیب تر از شیخ شوشتری است و می داند که حدث لزوما به معنی نوجوان نیست" نظر شما رو میخواستم بدونم. بنده برایشان نوشتم:✍ 👈سرآمدی جناب سید رضی در ادبیات بر اقران سابق و لاحق خویش، موضوع روشن و غیرقابل تردیدی است اما در اینجا غیراز کلمه «حدث» این نکته نیز وجود دارد که امام علی ع مخاطب نامه را حدثی دانسته اند که قلبش کالارض الخالیه (مانند زمین کشت نشده) است و هر بذری را که در آن افشانده شود خواهد پذیرفت. و تعابیر دیگری که نشان میدهد حضرت میخواسته اند قبل از بالا رفتن سنّ مخاطبشان تادیب او را شروع کنند. قرائنی از این دست برداشت جناب شوشتری از کلمه حدث را تایید میکند. با این حال احتمالی که شیخ شوشتری در فرجام امر مطرح کرده‌اند (احتمال آمیخته شدن این نامه به نامه ای دیگر) احتمال ارزشمندی است که نباید از آن غافل شد. با تشکر فراوان از دقت و پیگیری عضو فعال کانال جناب مدرسی عزیز. ، شماره8 @banahjolbalaghe
بسم الله پس از انتشار پستی با عنوان جناب حجت الاسلام زنده دل برایم نوشته‌اند: ✍سلام.عزاداری هایتان مقبول .خوب بود یه سری از نکات مهم این رو هم میگفتی.یا اصل نامه رو میذاشتی.همه اعضا حال ندارن برن خودشون بخونن یا ممکنه نهج البلاغه دم دستشون نباشه 📣 بنده معتقدم که اصل نامه 31 بسیار طولانیه و نمیشه همه متن را توی کانال گذاشت. ولی خواهش بنده از دوستان و اعضای کانال اینه که هر کدام به دلخواه خود بخشی از متن نامه 31 را میپسندند برای بنده بفرستند تا برای استفاده همه اعضا در کانال به اشتراک گذاشته بشه. هرچند برای امتثال امر جناب زنده دل، خودم هم این کار را انجام خواهم داد. ، شماره9 @banahjolbalaghe
بسم الله در « ، شماره 14» این بخش از نهج البلاغه مورد بحث قرار گرفته است👇 ...فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِي وَ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا .... جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای طالبیان با نگاهی انتقادی به ترجمه‌ای که در ذیل این متن ارائه شده بود، برای بنده نوشته‌اند: ✍ برای شمارهٔ 14 ترجمه ای از خود ارایه می کنم که به نظرم ترجمه ای است دقیقتر و وفادارتر به مفاهیمی که به لحاظ لغوی در بطن الفاظ این عبارت خفته اند : ⬅️و روزی جنگ را واننهادم جز در حالی که من امید می بردم گروهی به(دست) من هدایت یافته و در شبانگاه (گمراهی که جایی را نمی بینند) بسوی نور من رو اورند و ان (هدایت که بعید به نظر می رسد ) نزد من محبوب تر از انست که انها را در حال گمراهیشان به هلاکت رسانم. ✔️باید توجه داشت که واو مابعد الا حالیه بوده ذلك اشاره به بعيد دارد. ازدیگرسوبه نظرم در ترجمه ها مفاهیم مستتر در تعشو الی ضويي به خوبي بازتابانده نشده است. @banahjolbalage
بسم الله 📝📝نقد ارسالی از یک خواننده کانال در پست قبلی (،‌ شماره 14) عرض شده بود که در جمله «فَرَضَ اللَّهُ...مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّة» کلمه عفت به معنای پاکدامنی نیست بلکه به معنای «خودداری از دست درازی به مال دیگران» است. در همان جا این نکته نیز بیان شده بود که در بین مترجمان نهج البلاغه مترجمی که حدیث را دقیق ترجمه کرده باشد، یافت نشد. جناب آقای جواد لطفی، از خوانندگان کانال، لطف کرده‌اند و از سه نفر از مترجمان، ترجمه هایی فرستاده اند که ظاهرا در ترجمه خود به این نکته دقت داشته اند: 1⃣مترجم نخست: کتر مهدی جعفری که چنین ترجمه کرده‌اند: برکنارداشتن دزدی را برای پایدارکردن پاکدستی 2⃣ و 3⃣مترجمان دوم و سوم آقایان استادولی و دکتر گرماردوی هم نوشته‌اند: دوری از دزدی را برای رعایت خویشتنداری 💐از ایشان و دیگر خواننده های محترمی که درباره محتوای کانال احساس مسئولیت یشتری دارند، قدردانی میشود. شماره 11 @Banahjolbalaghe
بسم الله 📝📝نقد ارسالی از یک خواننده کانال در «، شماره9) برای جمله «ما انقض النوم لعزائم الیوم» چهار معنای محتمل ذکر شد. جناب آقای سید مرتضی حسینی کمال آبادی از اساتید حوزه قم، برای این حدیث معنای پنجمی را احتمال داده و متن زیر را برای بنده نوشته‌اند:⬇️ ✍سلام علیکم با تشکر از کانال فاخر نهج آیا از عبارت فوق معنای پنجمی را نیز می توان بهره برد و آن اینکه برخی مردم برای خوابهایشان حجیت قائل هستند چنانکه بر تصمیم های قطعی و ضرور خواب را حاکم می سازند! این حدیث نه از باب توصیه بلکه از باب توصیف میخواهد از مردمی ابراز تعجب کند که خوابهایشان را بر عزائم بیداری شان مقدم میکنند. 🍃 🔵ضمن تشکر از لطفی که ایشان به کانال داشته و دارند، توضیح این نکته ضروری است که نوم در زبان عربی حقیقتا به معنای رؤیا نیست و در برداشت جناب استاد کمال آبادی، به صورت مجاز مرسل در رویا به کار رفته است. شماره 12 @banahjolbalaghe
بسم الله 📝📝نقد ترجمه، ارسالی از طرف اعضای کانال «إِذَا قَلَّ أَهْلُ الْفَضْلِ هَلَكَ أَهْلُ التَّجَمُّلِ» () 🌾🍃🌾🌹 چنانکه جناب آقای سید حسین ایرانی از فاضلان حوزه‌ی مشهد، درباره حدیث شریفِ «إِذَا قَلَّ أَهْلُ الْفَضْلِ هَلَكَ أَهْلُ التَّجَمُّلِ» (غرر الحکم) نوشته‌اند، بسیاری از مترجمان گمان کرده‌اند منظور از اهل تجمل بودن، آراستگی و زیبایی است در حالی که منظور از «فقیر اهل تجمل» فقیر آبرومندی است که تعفّف به خرج داده و صورت خود را با سیلی سرخ نگاه می‌دارد. 🔷🔷دقت ایشان دقت ستایش‌برانگیزی است. کلمه «اهل تجمل» درباره فقیران کلمه آشنایی است. در علم فقه هم در ابواب زکات، بین فقیری که معروف به فقر است و فقیری که اهل تجمل و تعفف است فرق نهاده اند و گفته اند منظور از اهل تجمل همین فقیرانی هستند که اهل تعفف هستند و شانشان اقتضا میکند که صدقات حقیر و پست به آنها داده نشود در ذیل آیه «ما تنفقوا من خیر...» هم برخی مفسران کلمه اهل تجمل را آورده‌اند. 👈از نظر جناب آقای سید حسین ایرانی، معنای حدیث شریف این است که: هر گاه اهل بذل و بخشش کم شوند، فقرایی که صورت خود را با سیلی سرخ کرده امّا اظهار فقر نمیکنند، به خاطر عدم رسیدگی، هلاک میشوند. 🔵پیشنهاد ایشان این بود که این حدیث شریف به یکی از صورت‌های زیر ترجمه شود:⏬ 1⃣چون بخشندگان اندک گردند تنگدستان صبرپیشه نابود شوند. 2⃣وقتی بخشندگان کم شوند، فقیرانی که اظهار حاجت نمیکنند، نابود میشوند. 3⃣آن گاه که اهل بخشش رو به اندکی گذارند، آنانکه صورت به سیلی سرخ داشته اند، جان میسپارند. شماره 13 @banahjolbalaghe
بسم الله 📝📝نقد ارسالی از خوانندگان جناب آقای امید مؤذنی از خوانندگان کانال درباره پست فوق👆 ( ، شماره 1) متن زیر را برایمان نوشته اند: ✍سلام علیکم🌹🌹 با سپاس از زحمات ارجمند شما در کانال گرانقدر با نهج‌البلاغة. درباره نکته دقیقی که راجع به روایت «ازجر المسیء...» فرمودید تعدادی از معاجم را بررسی کردم. ظاهرا در معنای کلمه زجر سه ضابط معنایی وجود دارد که توجه به این سه ضابطه، لطافت این تعبیر در بیان امیربیان را بیشتر نشان می‌دهد: ١ـ بازداشتن ٢ـ بیانی و کلامی بودن بازداری (به خلاف مثلا منع که ممکن است با فعل باشد از این رو به نهی شبیه‌تر است تا منع یا ردع یا درء) ٣ـ شدید بودن یا بلند بودن یا رسا بودن (این مقدار در التحقیق و مجمع البحرین به صراحت آمده با استعمالات سایر لغت‌نامه‌ها هم آشکارتر می‌شود) ◀️بنابراین به نظر می‌رسد برای معادل سازی شاید واژه‌ای مانند «نهیب زدن» برای این روایت مناسب‌تر باشد. ازسویی از آنجاکه ثواب نیز بهتر است مطابق استعمال شایع مصدر «أثاب» ترجمه نشود، لذا چنین ترجمه‌ای پیشنهاد می‌شود: 👈با پاداش نیکوکار بر بدکار نهیب بزن. 🔷گویی چنان‌که سگ را با «چخ» نهیب می‌زنند تا نزدیک نشود، برای بدکار نیز پاداش نیکوکار چنان سخنی است که او را از انجام بدی بازمی‌دارد. امیدوارم از اصلاح و تبیین بدفهمی‌های احتمالی بنده، دریغ نفرمایید. التماس دعا شماره 14 https://telegram.me/banahjolbalaghe
بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده 🔷به مناسبت اینکه در دو هفته گذشته نکاتی درباره حکمت زیبای «طرت شکیرا» ارائه شد، جناب حجت الاسلام والمسلمین سید حسین ایرانی حدیث مشابهی را از کتاب شریف غرر برایمان فرستاده و خودشان نیز زحمت ترجمه آن را کشیده اند، در حدیث غرر نیز تعبیر «طرت... شکیرا» به کار رفته است:⏬ 🌹 9969 . أَبْقِ لِرِضَاكَ [مِنْ رِضَاكَ] مِنْ غَضَبِكَ [لِغَضَبِكَ] وَ إِذَا طِرْتَ فَقَعْ شَكِيراً؛ 🔹به هنگام خشم و عصبانیت، راهی برای بازگشت قرار بده [که اگر دوستی نمودی از او خجل و شرمسار نباشی] و چون [با بال و پر خشم] پریدی همچون جوجهی پر درنیاورده، زود فرود آی [ نه همچون عقاب در خشم و غضب اوج بگیری و در ان حالت بمانی] شماره 14 @banahjolbalaghe
بسم الله 🎾مطلب ارسالی از سوی استاد سید مرتضی حسینی کمال آبادی؛⏬⏬ ✍️استاد گرامی جناب آقای عشایری در یادداشت اخیر کانال فخیم با نهج البلاغة از دلالت فعل مضارع بر استمرار بهره برده اید. سالیانی پیش از بعض المشایخ شنیده بودم که این دلالت از فعل مضارع از مشهورات قم است!! از آنجا که به وفور این اصل را شنیده بودم ، سخن استاد مرا کنجکاو کرد و درصدد جست و جو بر آمدم... در آن سال در هیچ کتاب و تفسیر ادبی نیافتم که چنین ادعایی را مطرح کرده باشند، البته ایستاده بر قله ها را در نظر دارم. حتی زمخشری در آیه ای برای استفاده استمرار کنار آمدن فعل مضارع با ماضی را دلیل می آورد تا استمرار را ثابت کند. با وجود این در تفاسیری مانند تسنیم و نمونه از این اصل بهره برده شده است. از کانال زیبایتان بهره مندم. ، شماره 15
با نهج البلاغه
باسلام واحترام خدمت دوست گرامی جناب عشایری عزیز راجع به اشکال دوست عزیزاقای سیدمرتضی حسینی خدمت ایشا
.. .. استاد سید مرتضی حسینی کمال آبادی درباره دلالت فعل مضارع بر استمرار توضیح زیر را ارائه کرده اند:⏬ ✍️محضر اساتید محترم عرض می کنم که؛ نکته دقیقا اینجاست که آیا به هیئت خود، دال بر است، یا همراه با قرینه؟ اگر همراه با شد، یعنی به خودی خود دال بر استمرار نیست، لذا دلالت استمرار بر فعل مضارع، نوعی مجاز می شود. عملکرد ادیبان نیز چنین است که دلالت فعل مضارع بر استمرار را با تعیین قرینه در می یابند. در مفهوم شناسی، انتساب معنای همراه با یک قرینه به یک لفظ مغالطه است، چنانکه ابن هشام تذکر داده است. اما امروزه، چون اصلی مسلم مورد استفاده قرار می گیرد و برخی باحثان خود را بی نیاز از تبیین قرینه می دانند، انگار صرف فعل مضارع بودن، برای فهم کشف استمرار کافی است. به نظرم امروزهاز این اصل استفاده های نادرستی می شود. حال اگر استاد محترم، و دوست گرامیم آقای عشایری، قرینه در جمله ی یفنی ببقائه را نیز تبیین بفرمایند، متشکر می شویم. برای پژوهش بیشتر این آدرس ها را هم می توان مراجعه کرد: مغنی اللبیب، ج1، ص 148. کشاف ج 3، ص 151 همان ج 4 ص 247. مقاله ای را هم حامد عبدالقادر دارد به نام معانی الماضی و المضارع که بر خلاف عنوانش در این پیوند سخنی ندارد. ، شماره 17
بسم الله دکتر حسین جاور، از اعضای کانال، دریاره پست فوق👆 یک اصلاحیه ویرایشی را همراه با دو نکته زیر 👇ارسال کرده اند: 1️⃣میشه از تشبیه, این نکته را نیز برداشت کرد که پیشینیان هم از دنیا کامی نبرده اند چون آدمی چیزی را از دهانش بیرون میدهد که نتواند ان را ببلعد. 2️⃣بعلاوه میشود گفت طبع ادمی و مزاج او به گونه ای است که کامروایی از دنیا برایش تعریف نشده است. از لطف و دقت ایشان سپاسگزارم.🌹💐 ، شماره 18
بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده درباره پست بالا👆 که در آن امام علیه السلام "سفیه" بودن را یکی از اوصاف ناشایستگان معرفی فرموده است، آقای دکتر حسین جاور یادداشت 📝زیر را ارسال کرده اند:👇 ✍️با عرض سلام, به نظرم لازم است در مورد واژه "سفیه" در ادبیات سیاسی , مثل جایگاه این واژه در ادبیات فقهی و حقوقی, تحقیق بایسته ای انجام شود؛ چه این که واضح است, منظور از " سفیه" در کلام حضرت, کسی نیست که عقل معاش اصطلاحی را ندارد. عقل هم مانند عدالت, مراتبی دارد که هرکس در هر جایگاهی که قرار دارد, حداقل, باید به قدر کفایت ان مقام و موقعیت, از مراتب عقل برخوردار باشد و گرنه اگر نتواند در موقعیتی که هست, به اندازه کافی سنجش و تقدیر و تدبیر کند, میتوان او را نسبت به ان مقام و مقامات بالاتر از آن, سفیه دانست. 🌹🌹 از لطف و توجه جناب آقای جاور سپاسگزارم.🌹🌹 ، شماره 19
بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده 👈درباره پست ،‌ شماره26 یکی از خوانندگان کانال (آقای محمدمهدی شاه آبادی) برایمان نوشته اند:⏬ 🔸در پست شماره ۲۶ قاضی کبر و فخر حاکم را دانسته اید در حالی که امام علیه السلام می فرمایند: صالح الناس نه کل الناس و این تفاوت مهمی است که در اسلام در هر امری نظر صاحب نظران آن فن معتبر است و در امور اخلاقی نیز حتی اگر وجهه عمومی داشته باشد باز نظر قابل اعتنا، نظر مردم صالح است نه الزاما همه مردم. بنده برایشان نوشتم:⏬ عبارت حضرت دقیقا این است: إنَّ مِنْ أسْخَفِ حَالاتِ الوُلَاةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ أنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الفَخْرِ، وَ يُوضَعَ أمْرُهُمْ عَلَى الكِبْرِ. تعبیر «عند صالح الناس» بر «أن یظن» مقدم شده بنابراین به گمان این حقیر نمیتواند «یظن» ر امقید کند. بلکه تنها بیان میکند که از نظر انسانهای صالح سخیف ترین حالت یک والی چیست؟ بله اگر کلمه «عند صالح الناس» بعد از أن مصدری واقع شده بود میتوانستیم برداشت مورد اشاره حضرت عالی را داشته باشیم. اتفاقا به نظر من هم راجح آن بود که مراد امام علیه السلام همین مطلب مورد اشاره شما باشد ولی چه کار میتوانم بکنم وقتی عبارت چنین دلالتی ندارد؟ 🔸ایشان متقابلا نوشتند: ⏬ با توجه به ادامه خطبه و اینکه خطاب حضرت به عموم مردم است، سخن شما تأیید می شود. همین می تواند دلیلی باشد بر اینکه عموم مردم نسبت به برخی رذایل اخلاقی ادراک فی الجمله درستی دارند. هر چند جای کار برای بررسی ادله دیگر و دلالت های آن باز است و فکر کنم [اگر ادله دیگر هم دیده شود] بحث مفیدی هم خواهد بود. از بذل محبت ایشان متشکرم بویژه اینکه یکی از خطاهای ویرایشی کانال را نیز به بنده تذکر داده بودند🌹🌹 ، شماره 19 @banahjolbalaghe
بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده 👈درباره پست ، شماره 28 آقای دکتر غلامرضا بهنام (از خوانندگان کانال)، برایم نوشته اند: 🌹باسلام. درباره ، شماره 28 (مسجد تراز اسلامی) دوستی، واژه« فتنه »در جمله «ولا تکونوا فتّانین» را به گمراهی معنا کرده بودند. به نظرم معنای بهتری میتوان برای آن یافت. با توجّه به آن که زمخشری در «اساس البلاغة» آورده است: « وکلّ شیئٍ أُدخل فی النّارفقد فُتِن»؛پس میتوان فتنه را به معنای گداختگی و سوزاندن دانست واین چنین ترجمه کرد: و با طولانی کردن نماز، مردم را نگدازید.(آزار ندهید). 🌹 با این حال در احتمال آقای بهنام، به معنای مجازی اش حمل شده (بویژه اینکه اساس البلاغه کتابی است که معانی مجازی کلمات را تبیین میکند) به نظر بنده میرسد که اگر فتان را به معنای مجازی اش حمل نکنیم بهتر باشد. 🌹از لطف و دقت آقای بهنام تشکر میکنم.🌹 ، شماره 21 @banahjolbalaghe
بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده 👈درباره پست ، شماره 28 آقای محمدمهدی شاه آبادی (از خوانندگان کانال)، برایم نوشته اند: سلام علیکم درباره همان پستی که درباره مسجد آوردید فکر می‌کنم معنای مناسب تر برای کلمه «فتانین» با توجه به قبل آن که درباره رعایت حال اضعف مأمومین بوده، معنای آزار دادن و به سختی انداختن شدید باشد. همان طور که در قرآن نیز به معنای شکنجه استعمال شده است:⏬ (إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ) [سوره البروج 10] (ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ) [سوره النحل 110] (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ ۚ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ) [سوره العنكبوت 10] (يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ * ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَٰذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ) [سوره الذاريات 13 - 14] (وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِينًا) [سوره النساء 101] (فَمَا آمَنَ لِمُوسَىٰ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلَىٰ خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَنْ يَفْتِنَهُمْ ۚ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ) [سوره يونس 83] (ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ) [سوره النحل 110] 🌹از لطف و دقت آقای شاه آبادی تشکر میکنم.🌹 ، شماره 22
بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده أَرْضُكُمْ قَرِيبَةٌ مِنَ الْمَاءِ بَعِيدَةٌ مِنَ السَّمَاءِ آقای محمد حسنین از طلاب خیلی خوب شبه قاره که در شهر تورنتوی کانادا مشغول فعالیتهای تبلیغی است برایم نوشته بود که معنای این جمله👆 از خطبه 14 (که خطاب به مردم بصره است) چیست؟ بنده برایشان نوشتم: سلام به نظربنده این جمله را به دو صورت میشود معنا کرد: الف) یک جمله خبری است یعنی حضرت خبر میدهند که سرزمین شما به آب نزدیک است اما از آسمان دور است. دور بودن از آسمان خود میتوانید به یکی از این دو معناباشد: 1. چنانکه هم به عنوان علمی امام علیه السلام مطرح کرده است که قرنها بعد از حیات ظاهری امام، تازه دانشمندان فهمیدندکه شهر بصره دورترین نقطه کره زمین از معدل النهار خورشید است. 2. سرزمینتان از آسمان (رحمت الاهی) دور است. ب) قسمت اول جمله (قریبة من الما) خبری باشد اما قسمت دوم (بعیدة من السماء) انشای یک دعا باشد و به معنای این باشد که سرزمین شما هر چند به آب (مظهر رحمت الاهی و نعمتهای الاهی) نزدیک است اما [خدا کند که] از رحمت الاهی دور شود (دعا) به نظر من اگر جمله را خبری گرفتیم باید در قسمت الف معنای 2 را انتخاب بکنیم و اگر هم انشائی گرفتیم که معنا معلوم است. وفقکم الله لمرضاته ، شماره 23
بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده در یکی از گروههای حوزوی پست فوق (، شماره 38) بازنشر شده بود. جناب استاد علی محمدی در ذیل این پست نوشته بودند: ⏬⏬ ✍️سلام جناب عشایری عزیز دو سوال: 1ـ أطْلِقْ عَنِ آیا به همان معنی أطْلِقْ مِنِ است؟ یعنی صدر عبارت به معنی باز کن از... است یا به معنای باز کن درباره ... ؟ که اگر دومی باشد، ظاهرا عبارت دال بر لزوم بازشدن هر گونه کینه حاکم نسبت به مردم است. 2ـعبارت «سَبَبَ كُلِّ وِتْر » تقریبا توسط تمامی مترجمان به همین معنایی که شما نوشته اید، ترجمه کرده اند (رشته "هر گونه دشمنی با مردم" را از [دل] خودت بگسل.)، در حالیکه «وتر» در لغت به معنای «تنهایی و منفرد شدن» است، نه «دشمنی»، هرچند ممکن است از لوازم دشمنی ورزیدن، تنها شدن هم باشد. اگر «وتر» را به همان معنای لغوی آن یعنی «تنهایی» بگیریم، معنای عبارت این است که «و ریشه انزوا و تنهایی خودت را از بین ببر» حال اگر این دو فراز را ناظر به هم و لازم و ملزوم بگیریم، و پاسخ دوم به سوال اول را هم بپذیریم، ترجمه عبارت این می شود: هر گونه گره کینه و دشمنی را در خصوص مردم از دل خود بازکن و بدین طریق، ریشه انزوا و تنها شدن خود را بخشکان.... ، شماره 24 https://telegram.me/banahjolbalaghe
با نهج البلاغه
بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده در یکی از گروههای حوزوی پست فوق (#با_معارف_نهج، شماره 38) بازنشر شده
..... ...... درباره یادداشت استاد علی مجمدی عزیز⏬ دو نکته در سخن جناب استاد علی محمدی وجود دارد؛ یک) جناب استاد، کلمه «اطلق عن» را در برابر «اطلق مِن» قرار داده و آن را به معنای «بازکن درباره‌ی...» دانسته‌اند. به نظر بنده می‌رسد که بسیاری از افعال جوانحی به جای مِن با عن متعدی می‌شوند در قرآن کریم تعبیر «طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسا» شاهد اين مدعا است. از سوی دیگر در این دو جمله متوالی، یک بار تعبیر «اطلق عن الناس» و یک بار دیگر تعبیر «اقطع عنک» به کار رفته است که باید تقابل بین «عنک» و «عن الناس» را معنادار بدانیم. به عبارت دیگر این تقابل اجازه نمی‌دهد جمله‌ها را به گونه‌ای معنا کنیم که در هر دو جمله حاکم بخواهد چیزی را از نفس خودش باز بکند. نکته لطیفی که در این جا دیده می‌شود این است که حضرت درباره خودِ حاکم کلمه «اقطع» (ببُر) را به کار برده‌اند که ملازمه با شدت و سخت‌گیری دارد اما درباره مردم کلمه «اطلق» (باز کردن) را به کار برده‌اند که چنین دلالتی ندارد. دو) کلمه‌ی «وتر» در لغتِ برخی قبائل حجاز به معنای خونخواهی است و مترجمانی که این کلمه را به معنای دشمنی و انتقام‌جویی گرفته‌اند احتمالا به این معنای کلمه توجه داشته‌اند از سوی دیگر در لغت دیگر قبایل هم کلمه «وتر» به معنای «تنها» است نه «تنهایی» و بر این اساس با «منزوی» ملازمه دارد نه «انزوا». بنابراین عبارت «سَبَبَ كُلِّ وِتْر » را هم نمی‌توان به معنای «همه اسباب انزوا» دانست. درباره ( ، شماره 24) https://telegram.me/banahjolbalaghe
با نهج البلاغه
..... ...... درباره یادداشت استاد علی مجمدی عزیز⏬ دو نکته در سخن جناب استاد علی محمدی وجود دارد؛
بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده یادداشت کوتاهی از استاد محمودرضا عصاری زیدعزه العالی درباره عبارت «أطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ كُلِّ حِقْدٍ وَ اقْطَعْ عَنْكَ سَبَبَ كُلِّ وِتْر » سلام برادر عزیزم با تشکر از شما بخاطر مطالبی که در کانال نهج البلاغه قرار می دهید و پوزش که بسیاری از اوقات از تامل در در آن محرومم دو نکته در باره مباحثه ارزشمند شما و آقای محمدی به ذهن قاصرم رسید : 1- اختلاف بین شما دو بزرگوار شاید نشات گرفته از ابهامی است که در مفهوم "عن" وجود دارد، ادبا معنای عن را تجاوز گرفته اند این معنا در اموری چون "رمیت السهم..." واضح است ولی در بسیاری از موارد محتاج تحلیل است بعنوان مثال در ماده "سوال" تجاوز سوال از یک شیئ بمعنای آن است که آن شیئ متعلق سوال قرار گرفته است در ماده" اطلاق" نیز تجاوز بمعنای آن است که ناس متعلق اطلاق عقده واقع شده است با این تفاوت که متعلق سوال یعنی موضوع سوال و متعلق اطلاق یعنی آن نقطه ای که گره کینه از آن باز می شود 2-مطابق کلام استاد محمدی "عن الناس" حال از" عقده" خواهد بود زیرا مراد چنین میشود : گره هر کینه را که نسبت به مردم داری از خودت باز کن. بعبارت دیگر عن الناس از متعلقات بالواسطه فعل است که این ترکیب خلاف اصل است و محتاج قرینه. با تشکر از شما دو بزرگوار ،امید است اشتباه مرا تذکر دهید. ، شماره 25 https://telegram.me/banahjolbalaghe
..... بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده پاسخ استاد علی محمدی به یادداشت «بانهج البلاغه»👇👇👇 سلام علیکم و رحمت الله ممنون از بذل توجه و عنایت در باره نکته اول) ـ اینکه برخی از افعال جوانحی با «عن» متعدی میشود حرفی نیست،ولی اینکه این متعدی شدن با «عن» به جای متعدی شدن با «من» است، را نمی دانم. ـ در مثال قرانی ««طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ نَفْسا» به نظر میرسد متعدی شدن با «عن» هم به علت ذکر «من بعضیه» است و هم اینکه معنای طاب عن، متضمن معنای رضی عن نیز می باشد. (الله اعلم) ـ علاوه بر این به نظر می رسد که با صرف نظر از دو نکته فوق، اگر معنی عبارت «أطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ كُلِّ حِقْدٍ» ، «گره "هر گونه کینه" را از دل مردم باز کن » باشد، دیگر فعل «أطلق» جوانحی نیست تا مشمول کبرای ادعایی شود. ـ همچنین «تقابل عنک و عن الناس» نیز در ترجمه ای نیز که بنده ارائه دادم به نحوی دیگر برقرار است. به این نحو که در فراز اول حاکم چیزی را از ناحیه خود قطع می کند و در فراز دوم حاکم چیزی را که علیه وی است، مرتفع می سازد. درباره نکته دوم) ـ معنای «وتر» در خونخواهی نیز ریشه در همان معنای «تفرد» دارد. (التحقیق به خوبی توضیح داده است.) ـ ظاهرا «وتر» معنای مصدری هم دارد، و اگر نداشته باشد همین اشکال سخت شدن معنای «سبب کل وتر»، به استعمال «وتر» در معنای «خوانخواهی» و «دشمنی» نیز وارد است. با تشکر 🌹🌹🌹 ، شماره 26 https://telegram.me/banahjolbalaghe
..... بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده درباره ترجمه‌ای که از با توجه به قاعده در پست قبل (،‌ شماره33) ارائه شد، یکی از خوانندگان (آقای مجید دهقان) محبت کرده و نوشته‌اند: 👇 ✍️سلام، در مورد مطلبی که در مورد نفس المرأه خطاه الی اجله در کانال گذاشته اید نکته ای است هست که لازم دیدم عرض کنم. لزوم تطابق بین مبتدا و خبر در عدد در غیر حالت تشبیه و مبالغه و مانند آن است اما در صورت تشبیه یا مبالغه و مانند آن جایز است که بین آن دو تخالف باشد چرا که حقیقتاً معنای مفرد اراده نشده. برای مثال در جمله "آیات القرآن نور" به همین دلیل این قاعده رعایت نشده است. این هم نقل قولی از النحو الوافی در این موضوع: "وقد تختلف المطابقة بين المبتدأ المتعدد الأفراد والخبر المفرد إذا كان المبتدأ متعدد الأفراد حقيقة، ولكنه يُنَزَّل منزلة المفرد؛ بقصد التشبيه، أوالمبالغة، أونحوهما؛ سواء أكان بمنزلة المفرد المذكر أم المؤنث، وقد اجتمعا فى قولهم: المقاتلون فى سبيل الله رجل واحد وقلب واحد، وهم يد على من سواهم، وقولهم: التجارب مرشد حكيم، والمنتفعون بإرشاده قلعة تَرتدّ دونها الشدائد، ومن أمثلة التعدّد الحقيقى أيضًا، قول الشاعر: المجْد والشَّرف الرّفيع صحيفةٌ ... جُعِلتْ لها الأخلاق كالعنوان" النحو الوافی ج 1، ص 459 🌹🌹🌹با تشکر فراوان از استاد مجید دهقان عزیز🌹🌹🌹 ، شماره 27 https://telegram.me/banahjolbalaghe
بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده استاد سید محمدرضا طالبیان که زحمت تدوین پست قبل (،‌ شماره 33 ) را کشیده بودند، در پاسخ به نقدی که بر این پست به دستمان رسیده بود، نوشته اند: ✍️باسلام به عرض ناقدمحترم می رسانم که تامل درکلام عباس حسن به خوبی روشن می کند که موضوع سخن او اخبار ازجمع ویااسامی مفردمعطوفی است که به منزله جمع اند واین هیچ ربطی به محل کلام اینجانب در ندارد. به دیگرسخن آنچه عباس حسن از آن سخن گفته اخبار از جمع ببه وسیله خبر مفرد است حال آنکه محل بحث نگارنده" اخباراز مفرد باجمع" بوده است. از این گذشته در حكمت مذكور بدون توجه به نکته یادشده،موضوع و محمول سازگاری منطقی نداشته و حمل ،حمل نادرستی خواهد شد. باتشکر. سید محمدرضا طالبیان 🌹🌹🌹با تشکر فراوان از استاد طالبیان عزیز🌹🌹🌹 ، شماره 28 https://telegram.me/banahjolbalaghe
بسم الله یکی از کاربران کانال، با نام مستعار «عطر عاشقی» درباره روایات مربوط به سوالی پرسیده بودند. در پاسخ به ایشان عرض کردم که حد اقل ده دیدگاه درباره این احادیث وجود دارد. این 10 دیدگاه عبارت است از: 1) یکی از محققان کلمه عقل را در اینجا به معنای دیه دانسته و نقص عقل را به معنای «نقص دیه زنان» دانسته‌اند. اتفاقا برای برداشت خود دلایل محکمی هم ارائه می‌کند. (file:///C:/Users/User/Downloads/r51006a3628.pdf ) ولی مشهور معتقدند که عقل در اینجا همان معنای عقل را میدهدکه صاحبان این دیدگاه خود به چند دسته تقسیم میشوند؛ 2) برخی از آنها کلمه عقل رادر این جدیث به معنای عقل عملی و عقل نظری نمیدانند بلکه به معنای عقل ابزاری میدانند که موجب منقصتی برای زن نیست (ن ک: آیت الله ، زن در آینه جلال و جمال، ص 251 ) 3) برخی اصلا این حدیث را مربوط به زنی خاص در زمان و مکانی خاص ( در ) میدانند و تاکید میکنند که این حدیث به همه زنان ربطی ندارد. (نصرت الله جمالی، زن در نهج البلاغه، ص 19 .) 4) برخی گفته اند مرد و زن در بهره مندی از قوه عقل یکسان هستند، اما به دلیل غلبه احساسات و عواطف مادری و همسری در زن، جنبه تعقل زن در مقایسه با مرد کمتر است . و احساسات قوی زنانه در بهره گیری از عقل، گاه به مثابه مانع عمل می کند . (فاطمه علایی رحمانی، زن از دیدگاه نهج البلاغه، ص 118 و 117 .) 5) برخی دیگر ضعف را به معنای "ضعف در قوه تدبیر" دانسته‌اند ( http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/3674/3705/19639 ) 6) برخی نیز معتقدند حدیث تنها میخواهد بگوید عقل ورزی زنانه با عقل ورزی مردانه فرق دارد و گاه حتی میتواند بالاتر از عقل ورزی مردانه نیز قراربگیرد. http://jwss.ir/article_33172.html 7) علامه محمد تقی جعفری نیز زنان و مردان را در برابر مي‌داند و تفاوت را در مي‌بيند. وي عقل نظري را چنين تعريف نموده است: «عقل نظري همان فعاليت استنتاخ هدف‌ها يا وصول به آنها با انتخاب واحدها و قضاها و وسايلي است که مي‌توانند براي رسيدن به هدف‌ها کمک نمايند، بدون اين که واقعيت يا ارزش آن هدف‌ها و وسايل را تضمين نمايد» (شرح نهج البلاغه ج 11، ص 292-293.) سپس مي‌افزايد: بنابراين، آنچه که صنف مرد به او مي‌بالد و مغرئور مي‌شود، في نفسه داراي ارزش نيست، و اعتباري بيش از شکل دادن به واحدها و قضايايي که آنها را صحيح تلقي کرده است ندارد؛ بلکه از آن جهت است که اشتياق آدمي به دريافت واقعيت و رشد شخصيت، به شرط اعتدال رواني، سطوح شخصيت وي را اشغال مي‌نمايد. لذا با حاکميت عقلِ نظري، درباره واقعيت‌ها و رشد شخصيت، همواره دچار نوعي تشويش خاطر و وسوسه مي‌باشد. (همان، ص 298-299.) 8) در پاسخ به یک پرسش درباره عقل زنان نوشته است: «اصولاً بايد دانست که از نظر اسلام، ارزش انسان در جامعه، به علم و تقوا (خدمات ديني، فردي و اجتماعي) است و ساير امور که در اجتماعات ديگر، وسيله‌ي امتياز و نفوذ مي‌باشند (مانند ثروت و عظمت، عشيره و اتباع و شرافت خانوادگي، و تصدي مقامات حکومت و قضا و مقامات لشکري) هيچ گونه ارزش و امتيازي ندارند که ملاک افتخارشان گرديده، آنان را مافوق ديگران قرار دهد. در اسلام، هيچ امتيازي را نبايد ملاک نفوذ و اعمال قدرت قرارداد. بنابراين، يک بانوي اسلامي مي‌تواند در امتيازات ديني، پا به پاي مردان، پيش رود و اگر عُرضه داشته باشد، از همه‌ي مردان جلوافتد. چنانچه مي‌تواند (به استثناي سه مسئله‌ي حکومت و قضا و جنگ)، در همه‌ي مشاغل اجتماعي با مردان، شرکت نمايد. خداي متعال مي‌فرمايد: «گرامي ترين شما پيش خدا، باتقواترين شماست» و مي‌فرمايد: «هرگز کساني که مي‌دانند، با کساني که نمي‌دانند، برابر نمي‌شوند» (پرسش و پاسخ، سيد محمد حسين طباطبايي، انتشارات آزادي، 1361، ص 10-12.) 9) مهدی مهریزی نیز معتقد است این روایات به خاطر برخی موانع، دارای اجمال هستند و نمیتوان معنای مشخصی از آنها برداشت کرد ( ن ک: http://rasekhoon.net/article/show/1286024/ ) 10) برخی نیز معتقدند اصلا این روایات اعتبار ندارند چون اولا استفاضه ندارند و ثانیا با مبنای سند محور که سند معتبری برایش وجود ندارد و با مبنای وثوق محور هم وثوقی به صدور این روایات وجود ندارد. (http://hadith.riqh.ac.ir/article_1859_2a079d9d74bcdd6dd0491ae15fa0c752.pdf) ، شماره 29 https://telegram.me/banahjolbalaghe
بسم الله پس از انتشار پست مربوط به احادیثی که زنان را معرفی کرده است، یادداشتی از یکی از خوانندگان کانال (با نام مستعار h.f) به دستم رسید. متن یادداشت: 👈سلام با تشکر از پیام های بسیار مفیدی که در کانال قرار میدهید در ارتباط با توضیحی که درباره آمده بود به نظرم رسید که به جز موارد ۳ و ۹ و ۱۰ که به موضوع به صورت دیگری نگاه کرده بودند در بقیه موارد ،همه ی افراد به توضیحی برای تعریف عقل پرداخته بودنددرحالیکه واقعیت امر این است که عقل باهر تعریفی که از آن ارائه شود(حتی اگرآن را یک ابزار بدانیم نه یک امرارزشی) یک صفت مثبت است و باید این حقیقت را پذیرفت که زنان در این صفت مثبت دارای نقص هستند و لذا آنچه که باید محققین روی آن کار کنند بررسی کلمه" نقص" و معنا ومفهوم آن است ،چیزی که به آن پرداخته نشده است و شاید کلید حل این پرسش به جای پرداختن به معنای "عقل" در تبیین مفهوم" نقص" باشد. 👉 در کنار این یادداشت، یادداشت دیگری از خواننده دیگری رسید که شاید به نحوی بتوان آن یادداشت را با این یادداشت مرتبط دانست👇👇 ، شماره 30 https://telegram.me/banahjolbalaghe
بسم الله یکی از خوانندگان کانال با نام مستعار «mr k» یادداشتی ارسال کرده و توضیح داده اند که در بین دیدگاههایی که درباره احادیث مربوط به بودن زنان ارئه شد جای دیدگاه مرحوم عین صاد خالی بود. چون ایشان سعی کرده اند هم ظهور روایت را به هم نزنند و هم ارزشمندی مقام زن را نفی نکنند. دیدگاه مرحوم آن گونه که دوستمان عکسی از کتابشان (روابط متکامل زن و مرد ص 33 و 34) را فرستاده اند به این شرح است: 👈اگر میبنیم علی در نهج البلاغه توضیح میدهدکه زنها در سهم و در عقل و در ایمان ناقص هستند، این نقص، عیب آنها نیست چون در بینش اسلام، مسائل به گونه دیگری مطرح شده اند و داراییها و تنگدستیها نه اکرام [و ارزش] هستند و نه اهانت[و ضدارزش] که فقط ابتلاء هستند و درگیر ساختن. این "تفاوت در استعدادها" را ما به خوبی شاهد هستیم و این قرآن است که دارایی بیشتر مرد را باعث بارکشی بیشتر او و قوام بودن او حساب میکند و شغلهای سنگینتر را به او محول میسازد و مسئولیتهای بزرگتر را برای او میگذارد در حالی که ارزشها نه در این شغلها است و نه در این مسئولیتها که ارزش در «نقش»ها است که تعیین کننده شغلها هستند. ارزش در نسبت میان بازدهیها و داراییها است. 👉 ، شماره 31 https://telegram.me/banahjolbalagh
بسم الله 📝📝یادداشت یک خواننده پیشتر پستی با عنوان «علم غیب امیرالمؤمنین علیه السلام» (، شماره61) منتشر شده و در آن آمده بود که تمیم بن اسامه در برابر ندایِ «سلونی قبل أن تفقدونی» ایستاد و از تعداد موهای سرش سوال کرد و حضرت از خود به او فرمودند: در خانه‌ات بزغاله‌ای بزرگ می‌کنی که در آینده فرزند پیامبر خدا را به قتل خواهد رساند. ✍️یکی از کاربران کانال (که اجازه ندادند اسمشان ذکر شود) درباره همان پست برایم نوشته‌اند: در منابعی مانند کامل الزیارات، امالی صدوق، عوالم العلوم و مدینة المعاجز به جای تمیم بن اسامه نام ذکر شده است. شما نام را در چه منبعی یافته‌اید؟ ◀️بنده برایشان نوشتم که در ج 10 ص 14 و 15، این واقعه را به نام تمیم بن اسامه ثبت کرده است. ولی از آنجا که در منابع دیگر نام پدر عمر بن سعد نیز ثبت شده، ممکن است چنین واقعه‌ای درباره سعد بن ابی وقاص نیز تکرار شده باشد. ، شماره 31 https://telegram.me/banahjolbalaghe
....... بسم الله 🔵آیا خطبه شقشیه یک سخنرانی عمومی بوده؟ تاریخ ادب عربی، از خطبه نقل شد. این مطلب در یکی از گروه‌های مجازی مربوط به طلاب و فضلای حوزه نیز بازنشر شد. در ذیل این مطلب، یکی از فضلا با اسم کاربری «ابوزینب صابر» به نقل از استاد یوسفی غروی درباره کلیت خطبه شقشقیه مطلبی به این مضمون نوشه بودند؛ این سخن امام علی علیه السلام (موسوم به خطبه شقشقیه) هر چند به نام «خطبه» مشهور شده ولی در حقیقت یک سوال و جواب بوده است که بین برخی یاران خاص امام علیه علیه السلام (قدر متیقن ابن عباس) و ایشان در بیرون از شهر کوفه در محفلی غیرعمومی انجام شده است. بنابراین این سخن، همه مشخصات یک خطبه را نداشته است. آن مرد عراقی که نامه ای به حضرت داده و موجب قطع این سخنان شده، نیز در داخل شهر کوفه به دنبال حضرت میگشته و پرسان پرسان به خارج شهر رسیده و حضرت را در خارج از شهر یافته بود. این کاربر گرامی به این لینک نیز استناد کرده بودند: http://rch.ac.ir/article/Details?id=8649 ↩️با تشکر از جناب ابوزینب صابر لازم به ذکر است که محمد واعظ زاده نیز در کتاب «امام علی ع و وحدت اسلامی» مسأله خصوصی بودن این مطالب (خطبه شقشقیه) را مطرح و برای آن شواهدی اقامه کرده است. شماره32 https://eitaa.com/banahjolbalaghe