هدایت شده از زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #اتفاقی_که_منتظرش_بودم:
🔰 #قسمت_هشتم:
در هویزه بین تابلوهایی از #خاطرات شهدا نماز ظهر و عصر رو خوندیم و زیارت کردیم
و برای خوردن غذا به داخل محل اسکان رفتیم، خیلی شلوغ و پرسرو صدا بود.
به دوستان پیشنهاد کردم که غذامون رو برداریم و به فضای سبزی که نزدیک یادمان بود بریم،
گفتن:
کدوم فضای سبز ؟!
خواب دیدی؟
من: خودم دیدم اونجا فضای سبز داشت😢
قبول نکردن😏
احساس کردم دارم به شهادت نزدیک میشم چون چیزهایی می دیدم که بقیه نمی دیدن😂
خلاصه با اصرار اینجانب، راه افتادیم به سمت مورد نظر و الحمدلله وجود اون فضای سبز ثابت شد
و شربت شهادت از دستم افتاد😉
بعد از کلی عکس انداختن در همون یک حالت نشسته ی خسته، سری هم به بازار زدیم.
💢 آخرین یادمان، #معراج شهدا بود
ورودی معراج بولدوزری (البته اسم دقیق اون ماشین ها رو نمیدونم) رو دیدیم که روش نوشته شده بود: گلی گم کرده ام می جویم او را 😭
و خدا می دونه چندهزار تا از گل هامون زیر خاک دفن شدن و بعضی هاشون هنوز هم پیدا نشدن😔
وارد شدم،
دست هام رو که به شبکه ها رسوندم، چشم هام تا داخل ضریح دویدن
تعدادی کفن کوچک دیدم که حاوی #پیکر که چه عرض کنم،
چند تیکه استخوان شهدای گمنامی بودن که فقط چند روز از یافتن شون می گذشت ،😔
تاریخ و محل تفحص و نام یکی از #ائمه روی هر کدام نوشته شده بود،
حالتی بین بهت و ناباوری داشتم
فکر کردم وقتی می خوان این کیسه ها رو تحویل خانواده شهید بِدن چی میگن؟
با چه زبانی صحبت میکنن؟
چطور این همه عظمت تو یه تیکه پارچه جای گرفته؟
پاره تن کدام پدر و مادر انقدر #بی نشون دست از دنیا کشیده؟😭
چقدر معصومانه بی ادعایید، 😔
این #بی_ادعایی شما آتش میزنه به جان ِ خروار خروار ادعای ایمان ما.
کمی دورتر ،تابوت هایی در آغوش #پرچم میهن، روی هم چیده شده بودن
و زائران با اشک در چشم و آه در سینه روی اون ها حاجت ها یا درد دل هاشون رو می نوشتن.
من هم خودکارم رو متبرک و چند کلمه به انبوه واژگان اضافه کردم،
باشد که این کلمات از وسعت حیات شهدا، جان بگیرن و جان تازه ام ببخشند.🤲
ادامه دارد....
#دهه_فجر
#داستان
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f