eitaa logo
بنات الزینب
394 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
21 فایل
﷽ زندگی آموختنی‌ست🪴 اینجا، محفل دختران جوانی‌ست که دغدغه‌‌های تربیتی و فرهنگی دارند🤝🏻 راه ارتباطی شما با ما📩: @babaei_z 📍کرج، ۴۵متری گلشهر زیر مجموعه "مجتمع فرهنگی زینبیه گلشهر کرج" https://eitaa.com/ZeynabiyehGolshahrKaraj
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت ۲،.mp3
2.93M
🔖: 🔶 به نظرتون چی‌ می‌تونه معنابخشِ زندگی باشه؟! ◀️ آدم عاشق حاضره خودش بکشه ولی به معشوقش آسیبی نرسه! 🎙برگزیده کلاس نمونه‌شو 📚سرکار خانم نظری 🆔️https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 🔰 : پیاده شدیم، همونجا بیرون اردوگاه برای زائران اسفند دود کردن و خوشامد گفتن، اون جمله که برام مسجل بود، رمزآلود بودن و تاریکی شب، بوی خوش اسفند ، شور و شوق زائران و استقبال گرم خادمان شهدا ، خوبی برای دلم داشت .😊 کوله هامون رو تحویل گرفتیم و از سردر عبور کردیم و از یک مسیر باریک به سمت پشت ساختمان اردوگاه رفتیم تا وضو بگیریم، زودتر از بقیه از وضو خانه خارج و توی حیاط منتظرشون شدم، با کنجکاوی به محوطه اردوگاه که اطرافش خالی از ساختمان و شهر بود نگاه کردم و با خودم گفتم یعنی تو روزهای آینده چی در انتظارمونه ؟ آیا احوالم موقع برگشت با حالا فرق می کنه؟ دوست داشتم فرق کنه، این رو، برده بودم اونجا که تغییر کنه... یادمه چند سال پیش که می خواستم از طرف به اردوی برم و پدر و مادرم اجازه ندادن، یکی از همکلاسی هام به نام فرزانه که خیلی هم مذهبی نبود به هوای سفر و با دوستانش راهی شد ،البته هدف من هم غیر از این نبود☺️ بعد از سفر، وقتی به خوابگاه رسیدن، به اتاقش رفتم ولی انقدر شده بود که نتونست چیز زیادی از خاطراتش تعریف کنه ، زمانی که اسم رو می آورد به معنای واقعی به پهنای صورت اشک می ریخت و من از احساسی که و عمیق بودنش رو با تمام وجودم درک می کردم،😢 از همون سال ها اون توی ذهنم مونده بود و می خواستم بدونم چی به فرزانه گذشته که با زبان، قادر به بیان کردن نبود. از جایی که ایستاده بودم یک فضای مربع شکل که چند متری ازش فاصله داشتم و نمی دونستم دقیقا کدام قسمت محوطه قرار گرفته توجهم رو جلب کرد، ادامه دارد.... 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
از چادر متنفر بودم! چادر را دوست نداشتم. اصلا از چادر متنفر بودم. مانتو کوتاه، شلوار تنگ و موهای رها روی شانه ام آن چیزی بود که به من اعتماد به نفس می‌داد. به نظرم من اینطوری زیبا بودم. برادر‌هایم اصرار داشتند که چادر بپوشم و حجابم را رعایت کنم، اما من مقابل این سختگیری ها کوتاه نمی‌آمدم. هر کاری می‌کردم که زیربار حرف هایشان نروم. چندباری هم چادرهایی که برایم خریده بودند را پاره کردم.گفتم من به هیچ وجه چادر نمی‌پوشم! وقتی دوست هایم را می‌دیدم که هرطور دلشان می‌خواهد لباس می‌پوشند و هر جا دوست دارند می‌روند. من هم می‌خواستم آزاد باشم. قبول داشتم کارهایشان درست نبود و جاهایی که می‌رفتند اصلا مناسب نبود، اما دلم می‌خواست مثل آنها باشم. ادامه دارد . . .
سلاااااااام دوسِتان عزیز... عرضم به خدمت شما که جلسه ی قبل گفتیم برای اینکه بتونیم نیمه ی گمشدمون رو همچین پیداش کنیم باید اول خودمون رو بشناسیم 😌 به حضورتون برسونم که خودشناسی ابعاد زیادی داره : اعتقادی و مذهبی اخلاقی فرهنگی اقتصادی سیاسی خانواده اجتماعی ظاهری هوش تحصیلی خصلت های شخصیتی سلیقه ها اگه یه گوشه چشمی به جلسه پیش داشته باشیم گفتیم باید یه سری سوالات از خودمون بپرسیم که به خودشناسی برسیم حالا یه سری سوالات داریم در ابعاد اعتقادی و مذهبی مثلِ: - خدا در زندگی من چه جايگاهی داره؟! ـ خط قرمزهای اعتقادی و مذهبی من چیه؟! -حد تقیدات مذهبی من چه حد هس و اصولاً چقدر این مسائل برام مهمه؟! ـ واجبات دینی، محرمات و مستحب برای من در چه درجه ی اهمیتی هستند؟! ـ توسل به ائمه چه جایگاهی در زندگی من داره؟! بشینین قشنگ به این سوالات فکر کنید و به جواب برسید نبینم سرسری ازش میگذریااا اگه الان ساده ازش بگذری بعدا همینجوری برات سرسری رد نمیشه و ... شما رو با این سوالا تنها میزارم تا جلسه ی بعدی ، همون جریانِ این داستان ادامه دارد و این حرفا 😎😌 ❤️@banatozeynab❤️