سابقه گسترده طلایی💛
_خانم فلاح؟؟ دستپاچه شدم خودش بود برگشتم طرفش دیدم سربه زیر وایساده و یه تسبیح عقیق تودستشه حس کردم
#عاشقونهاےناب💕
زهرا دختر مقید مذهبی که از بچگی شیرینی خورده ی پسرخاله ش سعید هست اما شب خواستگاری برخلاف میل زهرا، خیلی ناگهانی سعید همه چیزو بهم میزنه. از قضا یه پسر مذهبی به خواستگاری زهرا میاد که دلباخته زهراست، وقتی سعید متوجه میشه غیرتی میشه و....😮
http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1
#اینرمانکولاککردههزاراننفرمیخونن😍♥️
#رقابتعشقے #مذهبی_آنلاین....♥️♥️
#باموضوعجذابمهدویت🌸🍃
سابقه گسترده طلایی💛
_الانکه وقت این حرف ها نیست. زهرا خانم کجای دستتون درد میکنه. به سختی گفتم: مُچش حمید رو کنار زد و
حمید زیر بازوم رو گرفت به آرومی بین هق هق گریم به اعتراض بهش گفتم
_چرا گذاشتی بهم دست بزنه
متعجب نگاهم کرد
_چی؟!
با چشم به برادر زینب اشاره کردم که متوجه منظورم شد و با تن صدای اردمی گفت
_بابا علی دکتره. کارش همینه
http://eitaa.com/joinchat/3102605334Cfac7bc2cf1
مچ دختره در رفته پسره میخواست بندازه سر جاش،یک دل نه صد دل عاشقش میشه😂😍
#اینرمانکولاککردههزاراننفرمیخونن😍
#باموضوعجذابمهدویت🌸🌱