#پارت۲۳۸
با عق اخری که زدم تموم محتویات معده م داخل دستشویی خالی شد ..
دستم رو به روشویی گرفتم و نفس نفس زدم ...
۳ماهم میشد که از #ارباب مخفی کرده بودم ...
فقط ۱۴سالم بود و مادر شده بودم ... ولی برای رفتن از عمارت ارباب نباید میذاشتم میفهمیدن ... ❌👇💯
http://eitaa.com/joinchat/4003790864C0ebb990c32
#رمان_ارباب_رعیتی🔞