سابقه گسترده طلایی💛
💕 #ریحانه چنان فریادی سرم کشید که بغض دوباره توی گلوم نشست و خفه خون گرفتم. _ دهنتو ببند تا نبستمش
#رمانی_که_با_پارت_اولش_تو_یه_شب_غوغا_کرد💥
من ریحانه دختری که بخاطر بیشتر زنده موندن پدرم مجبور به ازدواج با پسرداییم شدم اما از طرفی اونم به این ازدواج مجبور شده بود به همین دلیل ما یک #قرارداد یکساله #مخفیانه باهم بستیم که بعد حل شدن مشکلات از هم جدا شیم اما بعد گذشت چند ماه بودکه فهمیدم شدیدا عاشق فرزاد مغرور شدم اما نمیدونستم این عشق یکطرفس یا ن؟ تااینکه فرزاد....
https://eitaa.com/joinchat/98697257C3c45126927
برای خوندن ادامه این رمان عاشقانه بیا اینجا👆👆👆
عاشقانه #پسرمغرور و #دخترلجباز😂