eitaa logo
بانک شعر کودک
15.5هزار دنبال‌کننده
142 عکس
6 ویدیو
0 فایل
🌷بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری گردآوری و تنظیم اشعار توسط سرکار خانم نرگس سادات نوری کارشناس کودک انجام میشه لینک مهد قرآن 👇 https://eitaa.com/joinchat/3391488005Cc25f359763 ارتباط با مدیر ⬅️ @noorii56 👈تبلیغ و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: یاد خدا 🌸پیامبر عزیز ما 🌱بنده‌ی آرام خدا 🌸روی لبش همیشه بود 🌱در همه‌جا نام خدا 🌸وقت ناهار و شام که بود 🌱کنار سفره می‌نشست 🌸از نانی که تو سفره بود 🌱تکه‌ای می‌گرفت به دست 🌸با گفتن نام خدا 🌱یواش یواش می‌خورد غذا 🌸آخر هر غذا می‌کرد 🌱شکر خدای خوب را 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: کنار سفره 🌸پیامبر عزیز ما 🌱تو خانه‌اش یا هر کجا 🌸هول نمی‌شد؛ شتاب نداشت 🌱موقع خوردن غذا 🌸وقتی میان سفره‌اش 🌱غذای خیلی داغی داشت 🌸حتی از آن لقمه‌ای هم 🌱توی دهان نمی‌گذاشت 🌸غذا کمی که سرد می‌شد 🌱شروع می‌کرد به خوردنش 🌸یواش یواش غذا می‌خورد 🌱تا نریزد رو پیرهنش 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: عطر و گلاب 🌸پیامبر عزیز ما 🌱موقع نوشیدن آب 🌸رعایت ادب می‌کرد 🌱هول نمی‌شد، نداشت شتاب 🌸کاسه را با دست خودش 🌱می‌برد به سوی دیگران 🌸به هر کدامشان می‌گفت: 🌱میل می‌کنی از آب آن؟ 🌸عکس قشنگ صورتش 🌱دیده می‌شد میان آب 🌸از گل روی او می‌شد 🌱کاسه پر از عطر و گلاب 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: کاسه‌ی شیر 🌸هرکه به پیغمبر ما 🌱هدیه‌ی کوچکی می‌داد 🌸پیامبر عزیز ما 🌱قبول می‌کرد با روی شاد 🌸روزی کسی برای او 🌱یک کاسه شیر تازه برد 🌸پیامبر عزیز ما 🌱با خوشحالی گرفت و خورد 🌸مردی که شیر آورده بود 🌱می‌گفت: ببخشید که کم است 🌸اما قبول کردنتان 🌱برای من یه عالم است 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: انگور و هندوانه 🌸پیامبر عزیز ما 🌱بین تمام میوه‌ها 🌸از همه بیشتر می‌خرید 🌱انگور و هندوانه را 🌸وقتی که با خودش می‌برد 🌱هندوانه، توی خانه 🌸بچه‌ها فریاد می‌زدند 🌱جانمی جان، هندوانه! 🌸با بچه‌ها چه باصفا 🌱گوشه‌ی خانه می‌نشست 🌸قاچ‌های سرخ و خوشمزه 🌱هر یکی می‌گرفت به دست 🌸قاچ‌های هندوانه، گل 🌱بچه‌ها مثل شاپرک 🌸خنده‌کنان گاز می‌زدند 🌱چه باصفا، چه بانمک 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: قول 🌸روزی پیامبر خدا 🌱قرار گذاشت با یک کسی 🌸گفت پیش آن سنگ بزرگ 🌱صبر می‌کنم تا برسی 🌸خورشید خانم یواش یواش 🌱میان آسمان رسید 🌸سنگ‌های کوه داغ شده بود 🌱از نور و گرمای شدید 🌸پیامبر عزیز ما 🌱از آن‌جا به جایی نرفت 🌸از کنار سنگ‌های داغ 🌱به سایه، تنهایی نرفت 🌸مردی به او رسید و گفت: 🌱سایه نمی‌روی چرا؟ 🌸گفت: به رفیقی گفته‌ام 🌱کنار این صخره بیا 🌸از پیش او رد می‌شدند 🌱چرنده‌ها، پرنده‌ها 🌸شاید می‌گفتند چرا او 🌱کار ندارد به کار ما؟ 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: عیادت 🌸کودکی بیمار شده بود 🌱از همه بیزار شده بود 🌸داغ شده بود دست و پاهاش 🌱حسابی تب‌دار شده بود 🌸سرفه می‌کرد سه‌تا سه‌تا 🌱عطسه می‌کرد یکی یکی 🌸صورت سرخش شده بود 🌱زرد و گرفته طفلکی 🌸نه شیر می‌خورد نه گوشت می‌خورد 🌱نه نان می‌خورد نه آب می‌خورد 🌸افتاده بود تو رختخواب 🌱یکسره پیچ و تاب می‌خورد 🌸پیامبر عزیز ما 🌱یک روزی رفت به خانه‌اش 🌸کنار بسترش نشست 🌱دست را گذاشت رو شانه‌اش 🌸خندید و گفت: گل پسرم 🌱الهی بهتر بشوی 🌸دوباره مثل بره‌ها 🌱بالا و پایین بدوی 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: بوی بهشت 🌸پیامبر عزیز ما 🌱وقتی که داشت نماز می‌خواند 🌸اگر برای دیدنش 🌱یک کسی منتظر می‌ماند 🌸خیلی سریع و تند و تند 🌱ادامه می‌داد به نماز 🌸بعد نماز نگاه می‌کرد 🌱به دوست خود با روی باز 🌸می‌گفت: رفیق خوب من 🌱خوش آمدی به دیدنم 🌸به من بگو چه کار داری 🌱منتظر شنیدنم 🌸عطر نماز و عطر او 🌱توی اتاقش می‌پیچید 🌸هر کس از آنجا می‌گذشت 🌱بوی بهشتی می‌شنید 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: چشم به راه 🌸یک روزی یک مرد جوان 🌱گفت به پیامبر خدا 🌸فردا غروب کنار کوه 🌱من کاری دارم با شما 🌸فردا، پیامبر خدا 🌱رفت و کنار کوه رسید 🌸هر چه که منتظر نشست 🌱هیچ کسی را آنجا ندید 🌸مرد جوان، مدتی بعد 🌱یادش آمد که قول داده 🌸به سوی کوه دوید و دید 🌱پیامبر آن‌جا ایستاده 🌸گنجشک‌ها فریاد می‌زدند 🌱جیک و جیک و جیک بهار شده 🌸شکر خدا، صحرای ما 🌱مثل بنفشه‌زار شده 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: هم سفرها 🌸پیامبر عزیز ما 🌱هر جایی که سفر می‌کرد 🌸هم‌سفران را یک‌به‌یک 🌱وقت غذا خبر می‌کرد 🌸در سفری، مسافری 🌱پیامبر خدا را دید 🌸غذایی داد به او و گفت: 🌱مال شماست، بفرمایید 🌸با خوشحالی گرفت و گفت: 🌱درد نکند دست شما 🌸اما توی دهان نبرد 🌱حتی کمی از آن غذا 🌸مرد غریبه گفت به او 🌱چرا نمی‌خوری از آن؟ 🌸گفت که کمی صبر می‌کنم 🌱تا برسند هم‌سفران 🌸هم‌سفران که آمدند 🌱غذا را در وسط گذاشت 🌸خوردن در کنار او 🌱برایشان چه کیفی داشت 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: همراه 🌸پیامبر عزیز ما 🌱هر زمانی سواره بود 🌸اگر که در مسیر خود 🌱می‌دید کسی پیاده بود 🌸با لطف و مهربانی‌اش 🌱صدا می‌زد پیاده را 🌸می‌گفت: رفیق خوب من 🌱تو هم بیا کنار ما 🌸آن که پیاده داشت می‌رفت 🌱با خوشحالی سوار می‌شد 🌸هر که کنارش می‌نشست 🌱دشت دلش بهار می‌شد 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737
🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: چهار سکه 🌸پیامبر عزیز ما 🌱وقتی توی کوچه رسید 🌸دختری را گریه‌کنان 🌱کنار یک خانه‌ای دید 🌸دختر خوب من، سلام 🌱گریه چرا؟ بگو به من 🌸چه اتفاقی افتاده؟ 🌱گریه نکن، حرفی بزن 🌸پیامبر عزیز، سلام! 🌱من پولی داشتم توی دست 🌸رفته بودم خرید کنم 🌱دیدم پولم گم شده است 🌸چقدر بوده پول شما؟ 🌱چهار تا سکه بود، آقا 🌸غصه نخور، گریه نکن 🌱بیا بگیر این پول‌ها را 🌸پول را گرفت و صورتش 🌱پر از نشاط و خنده بود 🌸به سوی دکان که می‌رفت 🌱انگار که یک پرنده بود 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737