eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
52 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
از لاک جیغ تا خدا
ماجرای تحول 🌸🍃خانم مهاجر عزیز 🌸🍃 پیشنهاد دانلود 👌 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @bano
يَا وَيْلَتَىٰ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا/آیه ۲۵سوره فرقان اى واى بر من! كاش فلانى را دوست خود نمى‌گرفتم
انتخاب رفیق دقت کن از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدند: بهترين دوست كيست؟ فرمود: كسى كه ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد، و گفتارش به علم شما بيفزايد و كردارش ياد قيامت را در شما زنده كند. ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
امروز مستکبران از نام شهید سلیمانے وَحشت دارند ، ببینید در فضای مجازۍ با اسم او چه برخوردی دارند میکنند ؛ از اسمش هم میترسند و از تکثیر او وحشت دارند !' مقام‌معظم‌رهبرۍ🌱 ۱۴۰۰/۱۰/۱۱ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
#شب_یازدهم_ سفر در مدینه
متن صوت👇 حتما مطالعه کنید قسمت جدید صوت امشب ساعت 22 ادامه سفر در مدینه
از لاک جیغ تا خدا
علی این آیه قرآن را می شنود و در جواب چنین می گوید سلام مرا به اسماءبرسان و بگو خداوند نگهبان علی ه
آثار دکتر مهدی خدامیان آرانی فریاد مهتاب خاطرات مادر مظلوم مدینه .قسمت ۱۲ فاطمه متوجه می‌شود که خلیفه برای کشتن علی نقشه ریخته است . او بسیار ناراحت می‌شود، آنان حق علی را گرفتند ،فدک را غضب کردند .اکنون می‌خواهند علی راهم از فاطمه بگیرند ...دیگر نمی‌توان سکوت کرد ،وقت فریاد است . فریادی به بلندی تاریخ فریادی که حق و حقیقت را یاری کند فاطمه می‌داند که امروز تمام حق در قامت علی جلوه کرده است برای همین است که فاطمه برای یاری علی می آید. او چادر خودرا سرکرده وهمراه با زنان بنی هاشم به سوی مسجد حرکت می‌کند وقت نماز نزدیک است مسجد پر از جمعیت است همه مسلمانان دراین فکر هستند که فاطمه دختر پیامبر برای چه کاری اینگونه به مسجد آمده است فاطمه درگوشه ای از مسجد می‌نشیند درهمانجا پرده ای می‌زنند سکوت بر فضای مسجد سایه می افکند .ناگهان فاطمه آهی از عمق وجودش می‌کشد نمیدانم این آه چیست که همه مردم را به گریه می اندازد .نگاه کن ! همه دارند گریه می‌کنند... آه فاطمه قیامتی برپا کرده و موجی از اشک دربین مردم می افکند . این آه جلوه تمام مظلومیت است ،فاطمه سکوت کرده است وفریاد گریه از همه جا بلند است و لحظاتی بعد سکوت به مسجد بر می‌گردد و فاطمه سخن خویش را آغاز می‌کند این خطبه فاطمه است ... منبع ⬅️کتاب فریاد مهتاب 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از لاک جیغ تا خدا
آثار دکتر مهدی خدامیان آرانی فریاد مهتاب خاطرات مادر مظلوم مدینه .قسمت ۱۲ فاطمه متوجه می‌شود که
🌸🍃بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃 من خدای بزرگ را برای همه نعمتهایش که به ما عطا کرده است شکر میکنم . من گواهی میدهم که پدرم محّمد فرستاده اوست .خداوند اورا برای هدایت مردم فرستاده و او در این را تلاش زیادی نموده تا آن زمان که جوار رحمت خدا رفت ... ای مردم ! پدرم قرآن را در میان شما به یادگار گذاشت و شما می‌دانید که دراین قرآن تمام دستورات آسمانی آمده ، اگر شما به قرآن عمل کنید به سعادت خواهید رسید . این دستورات قرآن است که برای سعادت و رستگاری شماست . توحید ، توحید قلب شمارا از شرک و بت پرستی پاک می کند 🌸🍃
از لاک جیغ تا خدا
🌸🍃بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍃 من خدای بزرگ را برای همه نعمتهایش که به ما عطا کرده است شکر میکنم . من گ
نماز ، نماز باعث می‌شود که فروتنی خودرا نسبت به خدا نشان دهید روزه ، روزه سیاهی های شمارا از دل شما برطرف می‌کند . حج ، حج باعث تقویت ایمان و خداپرستی شما می‌شود و ولایت ما آری، ولایت ما از اختلاف درامت اسلامی جلوگیری می‌کند این دستورات قرآن است که برای سعادت شماست . ای مردم ! شما می‌دانید که من فاطمه هستم و پدرم محمّد است ... شما آب‌های آلوده و غذاهایی پست میخوردید و زبون وخار بودید این پدر من بودکه شمارا از آن وضعیت نجات داد و شما را عزیز کرد ای مردم ! آیا به یاد دارید که هرگاه دشمنان اسلام به جنگ شما می آمدند و شما می‌ترسیدید پدرم علی را برای مقابله با آنان میفرستاد ؟! علی به میدان میرفت و هیچگاه میدان راترک نمیکرد، و تا دشمنان را نابود نمیکرد از میدان جنگ باز نمیگشت برای همین بودکه علی عزیزترین شخص در نزد پدرم بود آری، هنگامی که جنگ سخت میشد شما فرار می‌کردید و این علی بود که باعث نجات اسلام میشد ای مردم ! با شما سخن می‌گویم چه شد وقتی پیامبر از دنیا رفت شما کینه های خودرا آشکار ساختید و به دنبال شیطان دویدید ، چه شد که فریب شیطان را خوردید و راه خودرا گم کردید . به راستی چقدر زود عهد و پیمان خودراکه در روز غدیر بسته بودید فراموش کردید هنوز پیکر پاک پیامبر روی زمین بودکه در سقیفه دورهم جمع شدید وکاری که نباید انجام می‌دادید را انجام دادید شنیده ام که شما می‌گویید که از ترس فتنه ها عجله کردیم و خلیفه را انتخاب کردیم شما دروغ می‌گویید شما به دنبال فتنه ها رفتید . شما دعوت شیطان را اجابت کردید و گمراه شدید شما سخن پیامبر خود را درموردعلی را فراموش کردید و به دنبال هوس های خود رفتید شما به خاندان پیامبر خود خیانت کردید منبع ⬅️ کتاب فریاد مهتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از لاک جیغ تا خدا
نماز ، نماز باعث می‌شود که فروتنی خودرا نسبت به خدا نشان دهید روزه ، روزه سیاهی های شمارا از دل شم
همه مردم سکوت کردند و به سخنان فاطمه گوش می‌کنند اکنون فاطمه رو به انصار یعنی مردم مدینه می‌کند و می‌گوید : با شما هستم ای کسانی که دین پدرم را یاری کردید چرا به دادخواهی من جواب نمیدهید ؟! این چه ضعف و ترسی است که من درشما میبینم ... چقدر زود شماها تغییر کردید ...شما قدرت و نیرو دارید من می‌دانم برای شما بسیار آسان است که از حق و حقوق ما دفاع کنید . امروز آنچه را لازم بود برای شما گفتم ، من می‌دانستم که ترس و ذلت تمام وجود شمارا فرا گرفته است . اما چه باید میکردم سینه ام تنگ شده بود من میخواستم با شما اتمام حجت کرده باشم 《 وَسَیَعلَمُ الَذینَ ظَلَموا اَیَّ مُنقَلِبٍ یَنقَلِبون 》 《به زودی کسانی که ستم کرده‌اند خواهند دانست که سرنوشت آنها چه می باشد 》 سخنان فاطمه به پایان می‌رسد... همه مردم در فکر فرو رفته اند ، آیا درست بود که ما اینگونه مزد زحمات پیامبر را دادیم ؟؟ آنان به یاد سخنان پیامبر می افتند که بارها فرمود :( فاطمه پاره تن من است ) اما ما با پاره تن پیامبر چه کرده ایم ؟؟ فاطمه هنوز در مسجد است باید فکری کرد ، باید به سخنان فاطمه جوابی داد ، باید اثر سخنان فاطمه را خنثی کرد و باید بار دیگر مردم را فریب داد ! اکنون ابوبکر با صدایی بلند با فاطمه سخن می‌گوید : ای دختر پیامبر! توسرور تمام زنان عالم و بهترین دختر پیامبر هستی تو درگفتار خود راستگو و در عقل و معرفت سرآمد همه هستی . هیچکس نمی‌خواهد حق تورا بگیرد و من درمورد فدک فقط به سخن پدر تو عمل کردم ... من خدارا شاهد میگیرم که از پیامبر شنیدم که او فرمود : ما پیامبران هیچ ثروتی از خود به ارث نمی‌گذاریم و ما فقط علم و حکمت را به ارث می‌گذاریم وهرچه از ما باقی بماند برای همه‌ی مردم است . ای فاطمه ! این سخن پدر توست و برای همین من می‌خواهم پول فدک را صرف خرید اسلحه برای سپاه اسلام بنمایم ... من می‌خواهم سپاه اسلام را با پول فدک تقویت کنم و همه مسلمانان با این کار من موافق هستند . من فدک که را برای خودم نمی‌خواهم ! من می‌خواهم با پول فدک اسلام عزیز را تقویت کنم ... ای فاطمه ! من حاضرم تمام دارایی خودم را در اختیار تو قرار بدهم . من هرگز نمی‌خواهم مال و ثروت تورا بزور از تو بگیرم .. اما چه کنم که نمی‌توانم بر خلاف سخنان پدرت عمل کنم پدرت به ما دستور داده است که هرچه از او بماند برای بیت المال باشد سخن ابوبکر به پایان می‌رسد .... ادامه دارد ... منبع ⬅️ کتاب فریاد مهتاب 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از لاک جیغ تا خدا
همه مردم سکوت کردند و به سخنان فاطمه گوش می‌کنند اکنون فاطمه رو به انصار یعنی مردم مدینه می‌کند و
هواداران خلیفه خیلییی خوشحال هستند آنها باخود چنین می‌گویند. ابوبکر چه خلیفه خوبی است ... او می‌خواهد تمام دارایی و ثروت خودرا به دختر پیامبر بدهد . آری ، مردم فکر می‌کنند خلیفه فدک را برای تقویت اسلام می‌خواهد . آنها خیال می‌کنند که ابوبکر می‌خواهد با پول فدک جبهه هارا تقویت کند چه چیز بهتر از تقویت جبهه های اسلام ! درست است که فاطمه دختر پیامبر است اما اوهم باید به حدیث پیامبر عمل کند . این سخن پیامبر است 《 که هر چه از مال و ثروت دنیا بعداز مرگ پیامبر باقی بماند برای همه مسلمانان است و از بیت المال محسوب می‌شود 》 ( همسفر خوبم ! آیا میبینی که برای رسیدن به دنیا و برای ریاست چند روزه آن چگونه دروغ می‌گویند !؟ ) ابوبکر خوشحال است ولبخند برلب دارد .اوخیال می‌کند که جواب محکمی به فاطمه داده است . هیچکس باور نمی‌کند که فاطمه دیگر بتواند جوابی به خلیفه بدهد و اما فاطمه می‌خواهد خلیفه را رسوا کند... ( همسفر خوبم ! آیا یادت هست برایت گفتم که فدک را خداوند به پیامبر بخشید و پیامبر آن را به فاطمه داد ؟؟ ) چند روز قبل ... وقتی که فاطمه برای پس گرفتن فدک نزد ابوبکر آمده بود . ابوبکر به او گفت : که برو شاهد بیار و سرانجام شهادت علی اُمُ ایمن قبول نشد . اکنون فاطمه می‌داند که خلیفه شهادت شاهدان اورا قبول نخواهد کرد برای همین فاطمه از راه دیگری وارد گفتگو می‌شود اکنون فاطمه ازاین مطلب که فدک در زمان پیامبر مال او بوده است چشم پوشی می‌کند . اما فاطمه می خواهد از راه دیگری ثابت کند که فدک مال اوست آیا شما می‌توانید حدس بزنید ؟؟ ادامه دارد ... منبع ⬅️ کتاب فریاد مهتاب 🌸🍃
از لاک جیغ تا خدا
هواداران خلیفه خیلییی خوشحال هستند آنها باخود چنین می‌گویند. ابوبکر چه خلیفه خوبی است ... او می‌خو
درست حدس زدید از راه 《 ارث 》 دقت کن ! ( اگر ما فرض کنیم اصلا پیامبر فدک را به فاطمه نداده باشد بعد از مرگ پیامبر طبق قانون ارث فدک به فاطمه می‌رسد ) هیچکس نمیتواند این مطلب را انکار کند که خدا فدک را به پیامبر داده است همه این قبول دارند پس ، فدک مال پیامبر بود وقتی پیامبر از دنیا رفت یک دختر و چند همسر داشت طبق قانون اسلام به همسران پیامبر از اصل زمین فدک چیزی نمی‌رسد فقط قسمتی از درختان فدک به آنها به ارث می‌رسد. تمام فدک به فاطمه می‌رسد چون فاطمه تنها فرزند پیامبر است که بعداز پیامبر باقی مانده است . البته درختان فدک را باید قیمت کرد و یک هشتم قیمت آن درختان را بین همسران پیامبر تقسیم کرد . این قانون ارث است ! که همه آنرا قبول دارند اما امروز ابوبکر حدیثی از پیامبر نقل کرده است که ( پیامبران از خود چیزی به عنوان ارث باقی نمی‌گذارد ) طبق حدیث . ابوبکر فدک بعداز پیامبر از بیت المال حساب می‌شود و فاطمه هیچ حقی در آن ندارد ومردم باور کردند که واقعا پیامبر این حدیث را گفته است و برای همین چیزی از فدک به فاطمه نمی‌رسد چون پیامبران از خود مال و ثروتی را که باقی بگذارند همه آن اذعان مردم است ... اما ناگهان صدای فاطمه در مسجد می‌پیچد فاطمه با ابوبکر سخن می‌گوید ! ای ابوبکر! تو می‌گویی پیامبر فرموده که هیچکس از پیامبران ارث نمی‌برد و پیامبران ارثی از خود باقی نمی‌گذارند ای ابوبکر ! آیا تو قرآن را قبول داری ؟؟ مگر نشنیدی که خداوند در سوره نمل آیه ۱۶ می‌فرماید :《 وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داود 》 وسلیمان از داود ارث برد ... بگو بدانم ! مگر داود پیامبر نبود ، چگونه شد که سلیمان از داود ارث برد ! ای ابوبکر ! آیا سخن زکریا را در قرآن خوانده ای انجا که خدا در سوره مریم . آیه ۵ آن سوره از زبان زکریا چنین می‌گوید : 《 فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا يَرِثُنِي》 《 خدایا به من فرزندی عطا کن که ازمن ارث ببرد 》 یحیی فرزند زکریا است . آیا مگر یحیی پیامبر خدا نیست ؟ آیا می‌شود که یحیی از زکریا ارث ببرد و سلیمان هم از داود ارث ببرد اما من از پدرم ارث نبرم ؟؟؟ چرا به پیامبر دروغ می‌بندی آیا میخواهی به قانون روزگار جاهلیت حکم کنی ؟؟ آیا میدانی توچه گفتی ؟؟ مگر پیامبر خود پیرو قرآن نبود ، چطور می‌شود که پیامبر بر خلاف قرآن سخن بگوید . ای ابوبکر ! هرآنچه میخواهی انجام بده اما این را بدان که خداوند به زودی میان من وتو داوری خواهد کرد سخن فاطمه به پایان می‌رسد.... منبع ⬅️ کتاب فریاد مهتاب 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از لاک جیغ تا خدا
درست حدس زدید از راه 《 ارث 》 دقت کن ! ( اگر ما فرض کنیم اصلا پیامبر فدک را به فاطمه نداده باشد بعد
مردم با شنیدن سخن فاطمه به فکر فرو می‌روند عجب ! پیامبر بارها گفته بود که بعداز من افرادی پیدا می‌شوند که به دروغ سخنانی را به من نسبت می‌دهند. اولین نفر آن دروغگویان همین جناب خلیفه است . مگر پیامبر نفرمود هرگاه حدیثی را برای شما نقل کردند آن را به قرآن عرضه کنید و اگر آن حدیث مخالف قران بود آن را قبول نکنید اکنون معلوم شد که خلیفه نسبت دروغ به پیامبر داده است . آیا آبروریزی بدتر از این دیگر سراغ دارید ؟؟ همه آنهایی که درمسجد حضور دارند با سخنان فاطمه از خواب غفلت بیدار شده اند آری، فاطمه اکنون به هدف خود رسیده است او می‌خواست به بهانه فدک حقیقت این حکومت رابرای مردم بازگو کند و دراین کار موفق شد او پیروز این میدان است . صدای امروز فاطمه برای همیشه در گوش تاریخ طنین خواهد انداخت . سخن فاطمه چراغ راه هر کسی است که طالب حقیقت است و این فریاد فاطمه است که مایه آزادی و آزادگی است اکنون فاطمه روبه قبر پدر خود می‌کند و چنین می‌گوید: «ای پدر مهربانم ، بعد ازتو حوادثی در این شهر روی داد که اگر تو می‌بودی هیچوقت هیچکدام از آنان رخ نمیداد پدرجانم ، تا زمانیکه توزنده بودی همه مردم به من احترام می‌گذاشتند و من پیش همه عزیز بودم اما امروز که تو رفته ای در حق من ستم میکنند و من هرلحظه در فراغ تو اشک میریزم » مسجد سراسر اشک و گریه می‌شود سرو صداها بلند می‌شود هیاهویی برپا می‌گردد. فاطمه مسجد راترک می‌کند او کار روشنگری خورا به خوبی انجام داده است ... منبع ⬅️ کتاب فریاد مهتاب پایان قسمت 12 ادامه دارد ..... 🌸🍃
از لاک جیغ تا خدا
#شب_یازدهم_ سفر در مدینه
خب بریم ادامه سفر در مدینه🚞 باهم گوش میدیم سوالی بود حتما بپرسید
Part13_فریاد مهتاب.mp3
4.67M
دوازدهم _سفر_ درمدینه
🍃🌸 «﷽»🌸🍃
🌸🍃السلام علیک یا صاحب الزمان⁦🌸🍃
مَااَصَابَکَ مِن حَسَنَةٍ فَمِنَ الله هر خیری به تو رسد از جانب خداست سوره نسا : ۷۹ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
•.°⛓💔 از شخصـے پرسیدند : 🤔 تا بهشت چقدر راه است؟🚶‍♂ گفت : یڪ قدم☝️🏽 گفتند : چطور؟!シ گفت : مثل شهیدان یڪ پایتان را ڪہ روے نفس بگذارید پاے دیگرتان در بهشت است...:)🌿' 💚 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱❤ خواهر هایش لحظه ای او را زمین نمی گذاشتند. قبل از تولد شهرام، ما به خانه ای در ایستگاه شش فرح آباد، نزدیک مسجد فرح آباد)قدس( رفتیم؛ یک خانه شرکتی سه اتاقه در ایستگاه شش، ردیف ۲۳۴ . در آن خانه واقعا راحت بودیم. بچه ها پشت سر هم بودند و با هم بزرگ می شدند. من قبل از رسیدن به سی سالگی، هفت تا بچه داشتم. عشق می کردم وقتی بازی کردن و خوردن و خوابیدن و گریه ها و خنده های بچه هایم را می دیدم. خودم که خواهر و برادری نداشتم و وقتی می دیدم چهار تا دخترم با هم عروسک بازی می کنند، کیف می کردم. گاهی به آنها حسودی می کردم و حسرت می خوردم و پیش خودم میگفتم: »ای کاش فقط یه خواهر داشتم. خواهری که مونس و همدمم می شد. مادرم چرخ خیاطی دستی داشت. برای من و بچه ها لباس های راحتی می دوخت. برای چهار تا دخترم با یک رنگ، سری دوزی می کرد. بعدها مهری که خوش سلیقه بود، پارچه انتخاب می کرد و مادرم به سلیقه او لباس ها را می دوخت. مادرم خیلی به ما می رسید، هر چند روز یک بار به بازار لین یک احمدآباد می رفت و زنبیلش را پر از ماهی شوریده و میوه میکرد و به خانه ما می آورد. ر بختیاری بود و غیرت عجیبی داشت بدون نوه هایش، لقمه ای از گلویش پایین ُ او ل نمیرفت 🌱❤ کتاب من میترا نیستم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱❤ جعفر پانزده روز یکبار از شرکت نفت حقوق میگرفت و آنرا دست من میداد باید برای دوهفته دخل و خرج خانه را میچرخاندم . از همین خرجی به مهران و مهرداد پول تو جیبی میدادم. آنها پسر بودند و به کوچه و خیابان میرفتند می ترسیدم خدایی نکرده کسی آنها را فریب بدهد و آنها را از راه به در کند. برای همین همیشه در جیبشان پول میگذاشتم. گاهی پس از یک هفته ، خرجی خانه تموم میشد و من م یماندم که به جعفر چه جوابی مادرم بین بچهها فرق نمی گذاشت ولی به مهران و زینب وابسته تر بود. مهران نوه اولش بود و عزیزتر. زینب هم که مثل من عاشق خدا و پیغمبر بود همیشه کنار مادرم می نشست و قصههای قرآنی و امامی را با دقت گوش میکرد و لذت میبرد. مادرم قصه و حکایت های زیادی بلد بود هر وقت به خانه ما می آمد زینب دور و برش می چرخید و با دقت به حرفهایش گوش میکرد. مادرم زینب را شبیه ترین نوه اش به من می دید برای همین به او عالقه زیادی داشت. بابای بچه ها ساعت ۵ صبح از خانه بیرون می رفت، بعد از ظهر برمیگشت روزهای پنجشنبه نیمروز بود ظهر از سرکار میآمد. در باغچه خانه گوجه و بامیه و سبزی می کاشت 🌱❤