eitaa logo
از لاک جیغ تا خدا
2.9هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
4.2هزار ویدیو
52 فایل
﷽ حَسْبُنَاالله‌وَنِعْمَ‌الْوَکیٖلْ...خُڋا‌ݕَڔٰاےِݦَݧ‌ْڬٰاڣٖیښٺ❤ ️ ارتباط با ما👇 @R_Nurzade لینک پیام ناشناس👇 https://daigo.ir/pm/sOgMoT
مشاهده در ایتا
دانلود
|🤨💔| بهترین حرفے ڪه راجب حجاب فهمیدم اینه:👇🏻 اگر شمارا به 1400 سال قبل میبرد.... برهنگے شمارابه عصر خواهد برد....😌✋🏻 انتخاب با خودت😉🚶🏻‍♂️ 🌱 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای تحول فاطمه خانم طاهری🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
بسمه تعالی خاطره.....قسمت دوّم پدربزرگ خدا بیامرزم مرد مومنی بود. همیشه تمام نمازها را در وقت اوّل
🌺 یاحکیم 🌺 از دوران پنجم ابتدایی به خاطر سخنان آموزگاران مومن، و همچنین علاقه ذاتی‌ام به حجاب و چادر، خیلی علاقه داشتم چادری باشم. افرادی که در قسمتی از سرنوشت من بودند، نسبت به علاقه زیادم به آخرت، دچار حیرت می‌شدند. یکی از آن‌ها دختری چادری بود، که مفهوم چادر را به درستی درک نمی‌کرد، او به جای تشویق به حجاب، با حرف‌های بیهوده، فرد را به پوچی و ناامیدی می‌کشاند. در شهر ما، مدرسه دبیرستانی وجود دارد، که چند سالی حجاب چادر به صورت قانونی در آن، به اجرا در آمد‌. و دانش آموزان ملزم به رعایت حجاب کامل یعنی چادر بودند. تعدادی از همین افرادی که چادر به سر داشتند، خوب مسئله حجاب در ذهن‌شان جا نیفتاده بود. و به احکام الهی نعوذبالله، مطابق با نفس خود عمل کرده یا اعتنا نمی‌کردند. نفس این دختران با وجود محیط مذهبی شهر ما، هنوز به درک والایی از معنای چادر نرسیده بود. و در سال هزار و چهارصد هم باز چادر را درک نکردند. هدف از این عرایض توهین به قشر خاصی نیست. بلکه هر کسی که دوست دارد نام مسلمان را در تمام عمر خویش داشته باشد، باید معنای حقیقی اسلام را همراه با اسم آن درک کند بالاخره به اوّل راهنمایی رفتم، و با خانم رضایی معلّم محجبه درس پرورشی آشنا شدم. خانم رضایی رفتار خوبی با من داشت. و به خاطر پوشیدن لباس‌های مناسب، و رفتار متین مرا دوست داشت. من هم بیشتر معلّم‌های خود را دوست داشتم. در میان دانش آموزان کلاس، دو نفر به شدّت مرا آزار می‌دادند. هنوز هم آثار حرف‌های تمسخر آمیز آن‌ها، در ذهنم مانده است. به هر حال بعد از گذر چند سال معلوم نیست چه بر سر آن‌ها آمده است‌. فقط اینکه هرکس کمرو باشد، نباید از کسی بترسد‌. بیشتر ترس‌ها زاییده ذهن خود ماست. و ما باید با خواندن نماز، دعا کردن و توکّل بر خدای سبحان بر تمام ترس‌های خود پیروز بشویم‌. در کلاس اوّل راهنمایی دختری مهربان و نجیب، به اسم اعظم درس می‌خواند. بعد از عید و نزدیک پایان دوره اوّل تحصیلی، اعظم خانم برایم دفتر ساده شصت برگی خریده بود. و من از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم. من برای اوّلین بار از آن دفتر، به عنوان دفتر شعر استفاده کردم، و تا یکسال با جان کندن، اشعار بدون قافیه یا بدون وزنی نوشتم. ولی گاهی هم وزن داشت. بیشتر اشعار حالت پراکنده داشتند. ولی دکلمه و کلمات آهنگین‌شان، برای خودم لِذَّت بخش بود. یادم است آرزو داشتم با قهرمان ملّی آقای رضا زاده هم دیدار کنم، ولی به صورت آرزو در میان اوراق برگه‌های ساده دفترم، ماندگار شد. شعر هایم کلمات محدودی داشتند، و من نتوانستم آن‌ها را برای قهرمان ملّی کشورم ارسال کنم. ✍️ به قلم.....ن. ق ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
🌺 یاحکیم 🌺 از دوران پنجم ابتدایی به خاطر سخنان آموزگاران مومن، و همچنین علاقه ذاتی‌ام به حجاب و چاد
🌺 بِسمِ اللهِ النُّور 🌺 کلاس دوّم راهنمایی معلّم ادبیّات ما، آقای رحیم زاده بودند. آقای رحیم زاده، به بانوان احترام زیادی می‌گذاشتند. و من در کلاس ایشان با وجود کمرویی زیاد، باز هم آسایش داشتم. هرگز و هرگز هیچ رنجشی از ایشان به دل نگرفتم. هرگز در بین دانش آموزان تبعیض قائل نشدند، و از من به اندازه توانم فقط انتظار داشتند. و به من حتّی یکبار نگفتند، باید نمره بیست بگیری، و یا نخبه کشوری باشی. آقای رحیم زاده تسبیح قهوه‌ای رنگی داشت، که با آن به دانش آموزان شلوغ و بازیگوش، هشدار می‌داد. به این صورت که تسبیح پلاستیکی را، به پنجره می‌کوبید، و هرکسی که حواسش به درس نبود. از جا می‌پرید. شیوه‌های درس دادن ایشان، شبیه گردهمایی در سازمان یونسکو بود. کلاس سوّم راهنمایی با مفهوم نماز جماعت آشنا شدم. خیلی مایل بودم به مسجد جامع شهر برای خواندن نماز بروم. ولی یا در مدرسه باید حاضر بودم، و در نمازخانه مدرسه نماز می‌خواندم. و یا وقتی شیفت صبح بودیم، باید زنگ آخر که می‌خورد به خانه برمی‌گشتم، و در خانه نماز می‌خواندم. در مدرسه، درباره حضور در مساجد خیلی کم صحبتی می‌شد. و دانش آموزان کمتر از آداب مسجد اطلاع داشتند. خانم صادقی، (دبیر دینی) احادیث و روایات زیبایی از چهارده معصوم علیهم‌السّلام، برای ما بیان می‌کردند. و قسمت دوّم اطلاعاتم در مورد دین اسلام را، مدیون ایشان هستم. چهارم ✍️ به قلم....ن. ق ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
35.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 نماهنگ | دوست داشتنی 🎙با نوای کربلایی سیدرضا نریمانی 🌸هفتمین شرکت کننده چالش 🌸 🌸ارسالی از یسنا خانم 🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸هشتمین شرکت کننده چالش 🌸 🌸ارسالی از دوست خوبم لعیا خانم🌸 ملاقات استاد پناهیان با جوان که در آستانه مرگ بود ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ارسالی از یکی از اعضای پرو پاقرص کانال مون🌸 خودشون عرض کردند از خودم ننوشتم😎 هدیه به همه شهدا به خصوص مدافعان حرم حضرت زینب سلام الله علیها صلوات🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوباره صبح جمعه و غروب شد نیامدی💔 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
AUD-20211029-WA0010.mp3
7.37M
رفقا دم غروب هست باهم زیارت آل یس بخونیم ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
♥️🍃« ﷽»🍃♥️
پروردگارا مرایاری کن # مومنون39 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
🌿🌹 داریم به سمتے میرویم ڪه ؛ 👈بے حیایے = مُد..❗️ 👈بی آبرویے = ڪلاس..❗️ 👈دود = تفریح..❗️ 👈رابطه با نامحرم = روشنفڪری.❗️ 👈گرگ بودن = رمز موفقیت..❗️ 👈بی فرهنگے = فرهنگ..❗️ 👈پشت ڪردن به ارزشها و اعتقادات = نشانه رشد و نبوغ..❗️ 👈خوردن حق دیگران = زرنگی..❗️ ☝️ای اشرف مخلوقات خدا ؛ به ڪجا چنین شتابان ❓❗️❗️❗️ حواست به لحظه ے مرگ و جان ڪندن هست؟؟ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
¦↬📄🖇 ‌‌ •. ‌چـادࢪم‌یعنے: همہ‌مـن‌فقط‌بـࢪا؎یڪ‌نفـࢪ... مـࢪابہ‌دیگـࢪ؎حـاجټےنیسټ..(: •. ‌ 📄🖇¦↫ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
29.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول سمیرا خانم محسنی🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 ‍‎‌‌‎ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
❗️ جوری‌زندگی‌کنیم‌که‌اگه‌چهارتا‌آدم‌دیدنمون عاشق‌‌مذهب و،مراممون‌بشن، نه‌اینکه‌ازهرچی‌ مذهبی‌و‌انقلابیه‌زده‌بشن.. ، بایددرست‌زندگۍکرد🚶‍♂! پس 👇 یادت باشه ...⚠️ تا خودتو درست نڪنۍ ، نمۍتونۍ بقیه رو درست ڪنۍ✋🏻! ✅ اول از خودت شروع کن ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
AUD-20211116-WA0165.mp3
4.26M
🌸نهمین شرکت کننده چالش 🌸 ا🌸رسالی از یکتا خانم 🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
🌸نهمین شرکت کننده چالش 🌸 ا🌸رسالی از یکتا خانم 🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahta
نظر یکی از عزیزان در مورید چالش مداحی🍃🍂 سلام ان شاالله که همیشه حالتون خوب باشه💐 من معمولا بیشتر مداحی های اقایان: مهدی رسولی:میگن روضه دلمردگی، میگن گریه افسردگی،نمیدونن خبر ندارن حسین اغاز زندگیه و.. ، میثم مطیعی: ندارم اروم که اربعین شد خبر داری که عاشقت خونه نشین شد«مربوط به روز اربعین» و.. ، حسین طاهری: دلشوره هارو میبینی انت امامی و دینی،اسم مارو بنویس تو زائرای اربعینی و.. ، محمد حسین پویانفر: یا حسین حلالم کن، نوکری بلد نیستم، من بدی زیاد کردم، اما اقا بد نیستم، من رفیق زیاد داشتم باوفا یه چیز دیگس، من سفر زیاد رفتم کربلا یه چیز دیگش و.. رضا نریمانی: از زیر قرآن رد شدم دارم میرم به مدرسه، قدم قدم میرم توی مدرسه بچه ها همه باباشون اومدن، دست روی دست باباشون اومدن بچه ها، فقط منم بی بابا«مربوط به دختران شهیدان مدافع حرم» و.. و..... رو گوش میدم من بیش از 80 تا مداحی در گوشیم دارم و گزیده ای از اونا که ارامش خاصی بهم میدن رو براتون بازگو کردم 🎵 چون به مداحی علاقه زیادی دارم معمولا حالم رو خوب میکنه.😌 و در رابطه به سخنرانی هم: من هروقت سخنرانی های مقام معظم رهبری رو گوش میدم ارامش خاصی میگیرم و روم تاثیر زیادی داره سخنانشون😊😁 اشتباه میگن که نوحه افسردگیه چون اَمسالی مثل ما بچه حزب اللهی ها بیشتر انرژی میگیرم با این چیزا💪🏻😁😉👍🏻 شرکت کننده خوب مون 🌸یکتا خانم 🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
🌺 بِسمِ اللهِ النُّور 🌺 کلاس دوّم راهنمایی معلّم ادبیّات ما، آقای رحیم زاده بودند. آقای رحیم زاده،
به نام خداوند بخشنده مهربان بعد از گذر از هفت خوان کمرویی، بالاخره به مقطع اوّل دبیرستان، ورود پیدا کردم. در کلاس ما باز هم شاگردان زرنگ و شاگردان قلدر بودند، و چند شاگرد حسود هم تک و توک در گوشه کلاس روی صندلی‌های‌شان نشسته بودند. من واقعاً تاسف می‌خورم چرا به خاطر کمبود دوست، با افرادی که درونی توخالی داشتند، و بخل در دلهاشان خانه کرده بود، دوست شدم. هر چه کشیدم از دل نرم خودم بود. مایل نبودم دل سنگ باشم. بی‌خیالی هم در وجودم راهی نداشت. فقط سوختم و ساختم. و گاهی هر چه حرف بود، از دانش آموزان عقده‌ای شنیدم. در کلاس اوّل دبیرستان معلّم مهربان، و با حجابی به اسم خانم نوربخش بودند. ایشان دبیر مطالعات اجتماعی و یکی از بهترین‌ها بود. معلّم آسمانی و نورانی ما، دو سال و نیمی است که فوت کردند. و من هنوز رفتن او را، به دنیای دیگر باور نکردم. او همیشه زنده است. در دل‌های ما، در کلاس درس. او همیشه با نشان چادر سیاه و عفیفانه خود زنده است. نوربخش، پر از نور، پر از حیا، و پر از عشق الهی است. ✍️ فصل دوم به خاطر اینکه افراد قلدر خاطرات خوبی در ذهنم باقی نگذاشته بودند، با وجود تلاش و بارها سعی کردن، نتوانستم از خود کم بینی‌ام (که نسبت به خودم داشتم)، بکاهم‌. و اعتماد به نفس داشته باشم. وضع من در زندگی به خاطر ورود افراد مزاحم همیشه تاسف بار بوده است‌. این افراد یا غریبه بودند و یا آشنا. تحت تاثیر نصیحت بعضی افراد، فکر می‌کردم نسبت به افراد جامعه بدبین هستم. ولی اینطور نبود. به نظرم خوش بین بودم. و این ساده نگریستن به مسائل اطرافم ضررهای زیادی به سرنوشت، و روح و قلب من وارد کرد. بعد از اتمام کلاس اوّل دبیرستان، به کلاس دوّم دبیرستان وارد شدم. بعد هم که با چند دانش آموز خوب، و برعکس چند دختر عقده‌ای همکلاسی شدم. مونس تنهایی‌های من همیشه کتاب بوده است. و من از این جهت که مطالب زیادی از کتاب‌های مختلف یاد گرفتم، بسیار خوشحالم. در دوّم دبیرستان دختر بداخلاقی بود، که رفتار و نگاهی بسیار متکبّر داشت. او از بالا به همه نگاه می‌کرد، و هر وقت فرصت مناسبی پیدا می‌کرد، شروع به نیش زدن افراد می‌کرد. در این میان من و یکی از دخترهای دیگر، طعمه خوبی برای نیش مار او بودیم‌. این دختر بدجنس وقتی به جای معلّم از ما درس می‌پرسید، نمره کمی به ما می‌داد. هر چه درس را خوب حفظ می‌کردم، زمانی ‌که او از من درس می‌پرسید، با رنج جواب می‌دادم. از بس با غرور نگاه می‌کرد، پاسخ چندتا سوال به صورت ناقص بر زبانم می‌آمد. هر چقدر دانش آموزان زورگو و بدجنس بودند، معلّم‌هایم با من رفتار خوبی داشتند. فقط ناظم مدرسه خیلی روانی بود. او می‌خواست تصویر ترسناکی از او در ذهن دانش آموزان، باقی بماند. برای همین تا جای ممکن آن‌ها را تحقیر می‌کرد. ✍️ به قلم. ن. ق ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
از لاک جیغ تا خدا
به نام خداوند بخشنده مهربان #قسمت_پنجم بعد از گذر از هفت خوان کمرویی، بالاخره به مقطع اوّل دب
بسمه تعالی در سوّم دبیرستان من گاهی دچار افسردگی موقت بودم. این افسردگی ناشی از تنهایی در محیط خانه بود. خواهری دارم که با زندگی کردن در کنار او، به بدترین حالت زندگی رسیدم. خواهرم نگرش منفی نسبت به افراد مومن داشت، و هر سال که بزرگتر می‌شد، رفتار غیر قابل تحمّلی پیدا می‌کرد. سرنوشت من از آن‌جایی به دهانه آتشفشان رسید، که خواهرم وارد مدرسه نمونه دولتی شد. خوب حدس این اِتِّفاق چندان سخت نیست. ما خوشحال شدیم. و دوست و دشمن از قبولی خواهرم تعجُّب کردند. برای اینکه محیط زندگی ما، محدود است. و ورود به نمونه دولتی شهر دیگری، با وجود کوچکی شهر، باز هم در ذهن افراد، برابر با رفتن به پایتخت بود. خواهرم هر موقع که از مدرسه به خانه برمی‌گشت مادرم به شکل افراطی، قربان صدقه او می‌رفت. هنوز نمی‌دانم علّت تاثیر او بر مغز خانواده چه بود؟؟. که تا این حدّ تبعیض در خانه به وجود آمد. راستش را بخواهید من از هر نوع بلا و شکنجه‌ها در زندگی گذر کردم. و فقط علاقه زیادی که به خداوند متعال داشتم، باعث آرامش من می‌شد. بعد از پایان دوران دبیرستان، و ورود به کلاس سوّم، من از درس خواندن ناراضی بودم. از مدرسه خاطرات خوبی در ذهنم نماند. و فقط خانم نوربخش را دوست داشتم. ما در دقایق آخر کلاس، به همراه ایشان از صندلی خود بلند می‌شدیم، و دست‌های خود را به حالت دعا بالا می‌گرفتیم. و دعای سلامتی امام زمان علیه‌السّلام را، همه با هم زمزمه می‌کردیم. خدای بزرگ را شاکرم که با وجود زندگی اندوهبارم، از وجود نورانی معلّمی فرزانه در چند سال بهره مند شدم. و بعد از پایان تحصیلی، تا هشت سال نیز با ایشان صمیمی و دوست بودم ✍️ فصل سوّم حس طرد شدن خیلی ناگوار است. و این حس را من بارها در زندگی تجربه کردم‌. من زنده ماندن و امید داشتن به آخرت را مدیون الطاف الهی، و دستگیری‌های اهل بیت علیهم‌السلام هستم. وقتی که با دلی خسته سر بر بالش می‌نهادم. همیشه از خدای عزیز درخواست می‌کردم، رویاهای خوبی ببینم. زمانی که با ذکر گفتن، و دعا کردن زیاد، به مرحله رویاهای صادقه وارد شدم. تمام افراد بیمار که آزارم داده بودند، در نظرم به اندازه پشه‌ای بی‌ارزش شدند. علاقه به مذهب در بیشتر رفتار من تجلی یافته بود. و شناخت دوست و دشمن به این وسیله بر من ممکن شد. اگر بگویم بعد از زجرهای فراوان به حقیقت زیبایی دست یافتم، و باز افرادی از کنایه زدن بر من باز نماندند، سخن به گزافه نگفتم. ✍️ به قلم. ن. ق ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
Reza Narimani - Refighe Khoobe Zendegim.mp3
3.75M
دلم گریه می خواد زار زار💔 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
دلانہ✨ همه‌‌ی ‌دنیا و مافیها، زمین بازیِ، وسیله‌ی امتحانه... اینو بفهمیم ۳هیچ جلوئیم! جدی می‌گیریمش خیلی جدی می‌گیریمش/: ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
⚠️تلنگر (✍)بزرگی میگفت: از عَقرب نباید ترسید❗️ از عَقربه هایۍ باید ترسید که بدون یاد خدا بِگذره❗️ 🚶‍♀ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه داری را تحقیر نکنید🌸 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا