#اعلمو_انی_فاطمه ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

♥️🍃« ﷽»🍃♥️

🥀السلام علیک یا صاحب الزمان⁦🥀

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ ۖ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ آن خدایی که برای شما زمین را گسترد و آسمان را بر اَفراشت و فـرو باریـد از آسمـان آبـی که به سبـب آن بیـرون آورد میوه‌هـایِ گونـاگـون بـرای روزیِ شمـا، پس کسی را مثـل و مـاننـدِ او قـرار ندهیـد در حالی که می‌دانیـد که بی‌مانند است🙇🏻‍♀💜' ↵ بقره/۲۲ ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

کنترل نگاه خیلی مهمه بچه‌ها ... چرا‌ ؟ چون راه داره به دل ! به قول اقای قرائتی : چشم میبینه، دل میخواد ! ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

مراقبت کوچک ! یعنی ببین کدام عضوت بیشتر اذیتت میکنه، اون رو ادب کن ... اگه خرابکاری چشمت زیاده ، اول از چشمات شروع کن ..! همون عضوی که زیاد زمینت میزنه ، اگه کم اوردی نذر کن ! ‌ ایت ا... بروجردی هروقت بی دلیل عصبی میشدن نذر میکردن یه روز روزه بگیرن ... ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

اَللّـهُمَّ اِنّی اَسْتَغْفِرُکَ؛ لِما تُبْتُ اِلَیکَ مِنْهُ ثُمَّ عُدْتُ فیهِ... خدایا مـن #آمرزش می‌خواهم؛ بـرای #گناهانی که پس از #توبه کردن! دوباره به آن‌ها دست زده‌‌ام... جاده #زندگی بدجور به پیچ و خم افتاده! دلم محتاج نیم #نگاهی از توست؛ اجابتی کن دلِ #خسته‌ ام را... فرازی از دعای #ابوحمزه_ثمالی ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

آن‌ها که شهید شدند؛ زمانِ حیاتشان از دنیا رفتند..! 🦋

. 🌱[ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ ] . < ۈ بہ نداۍ ګسی ڪه مرا بخۈاند ، پاسخ مےدهم(:> . ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

بمیرم ای یاس کبود🥀 ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━

🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 🌺السلام علیک یا صاحب الزمان🌺 #بخشی‌_از‌_کتاب‌_تقاص 📕 #باکسب_اجازه_از_ناشر✅ #ادامه قسمت 2⃣ «بدحجابی» زمین مانند گلوله‌ای زیر پایم بود. سپس به ابرهای سفید رسیدیم. گفتند: اینجا عرش اول است بمان تا مهمان بعدی برسد به محض رفتن آن چهار وجود مهربان یکباره تنهایی را حس کردم. صدایی شنیدم که گفت چقدر از نماز قرآن بهره بردی؟ نماز و کم و بیش خوانده بودم، هرچند آخر وقت، اما اهل قرآن نبودم فقط چند سوره در دوران مدرسه خوانده بودم. در همین افکار بودم که یکباره هیولایی بسیار زشت به سمت من آمد! باور کنید الان هم از یادآوری هیبت او می ترسم. همان لحظه یک صندوق در کنار من باز باشد و نورهای به سمت من آمد نورهایی که از کارهای خوب من ایجاد شده بود! این نورها وجودم را احاطه کردند با هر کلام، از دهانم نور خارج می‌شد از اثر این نورها، این شخص بد هیبت از من دور میشد. هر زمان اراده می‌کرد سمت من بیاید با نور کلامم، او را دور می کردم! بعد از مدتی آن چند زیبارو آمدند و هیولا رفت. من خیلی ترسیده بودم از آنها خواستم را مرا تنها نگذارند. آنها نیز به من انرژی دادند و گفتند: برویم؟ با اشاره گفتم: فقط آن هیولا را از من دور کنید» ما بالاتر رفتیم. این بار با ابرهای سفید سبکتر رسیدیم گفتند اینجا عرش دوم است. همینجا بمان. به محض رفتن همراهان من، دوباره هیولا آمد و همان برنامه تکرار شد. نور در صندوق اعمال من وجود داشت اما خیلی کم شده بود! چهار وجود نورانی بار دیگر آمدند و خلاصه این بار هم به خیر گذشت. وقتی که با هم حرکت کردیم فاصله من خیلی از زمین بیشتر شد به جایی رسیدم به نام عرش سوم. ابرهای سفید جلوی چشم من قرار داشت. یکباره ابرها کنار رفت. زیبایی عجیب و خیره‌کننده‌ای نمایان شد. من بهشت را با تمام زیبایی هایش مشاهده کردم. ادامه دارد..... ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━ #از_لاک_جیغ_تاخدا✨ @banomahtab ━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━