هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
#مردی وارد خانه شد و دید همسرش گریه می کند. ازاو علت را جویا شد، همسرش گفت گنجشکهایی که بالای درخت هستند وقتی بیحجابم به من نگاه می کنند و شاید این امر معصیت باشد!
مرد بخاطر عفت و خداترسی همسرش پیشانیش را بوسید و تبری آورد و درخت را قطع کرد.
پس از یک هفته روزی زود از کارش برگشت و همسرش را دید که در آغوش...🤦♀👇👇
👈👈خواندن کامل
https://eitaa.com/joinchat/1202389118C26d30bc2fc
هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
✨بیان #آیتاللهمصباحیزدی از کرامت #امامرضا(ع):✨
📌عطر و رایحه #قرمهسبزی تمام فضای مهمانسرای #رضوی را پر کرده بود، کاروان #زیارتی عزم رفتن کرده و آخرین لحظات را داخل #حرم سپری میکردند، پسرک از لحظه استشمام بو از مادر خود درخواست داشت تا از غذای #حضرت تناول کند اما این امر نیاز به #نوبتگیری قبلی داشت.
از اینرو مادر، پسرش را به همراه #کاروان از آن مکان دور کرد اما لحظه آخر پسرک به سمت #حرم بازگشته و گفت:
- #امامرضا یادت باشد یک قرمهسبزی به من ندادی.
ساعاتی گذشت و کاروان سوار بر #اتوبوس عازم شهر خود شدند، اما میان راه نزدیکهای #طبس اتوبوس با مشکل فنی مواجه شده و کاروان مجبور به اقامت چند ساعته شدند.
همان حین #مردی به سرعت به سمتشان دویده و درخال نفس- نفس زدن پرسید:
- میان شما #بچه هست؟
وقتی مادر، اشاره به بچه کرد، آن مرد #ناشناس درحالی که اشک دورچشمانش حلقه بسته بود گفت📌
اگه دوست داری ببینی بقیه ماجرا چی شد بکوب رو این لینک👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1565523968Cb03b2bdb24
هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
✨بیان #آیتاللهمصباحیزدی از کرامت #امامرضا(ع):✨
📌عطر و رایحه #قرمهسبزی تمام فضای مهمانسرای #رضوی را پر کرده بود، کاروان #زیارتی عزم رفتن کرده و آخرین لحظات را داخل #حرم سپری میکردند، پسرک از لحظه استشمام بو از مادر خود درخواست داشت تا از غذای #حضرت تناول کند اما این امر نیاز به #نوبتگیری قبلی داشت.
از اینرو مادر، پسرش را به همراه #کاروان از آن مکان دور کرد اما لحظه آخر پسرک به سمت #حرم بازگشته و گفت:
- #امامرضا یادت باشد یک قرمهسبزی به من ندادی.
ساعاتی گذشت و کاروان سوار بر #اتوبوس عازم شهر خود شدند، اما میان راه نزدیکهای #طبس اتوبوس با مشکل فنی مواجه شده و کاروان مجبور به اقامت چند ساعته شدند.
همان حین #مردی به سرعت به سمتشان دویده و درخال نفس- نفس زدن پرسید:
- میان شما #بچه هست؟
وقتی مادر، اشاره به بچه کرد، آن مرد #ناشناس درحالی که اشک دورچشمانش حلقه بسته بود گفت📌
اگه دوست داری ببینی بقیه ماجرا چی شد بکوب رو این لینک👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1565523968Cb03b2bdb24