eitaa logo
🇵🇸عاقبت بخیر🇮🇷
653 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
253 فایل
ما از خم پرجوش ولایت مستیم عهدی ازلی با ره مولا بستیم بنگر که وظیفه چیست در این میدان ما افسر جنگ نرم آقا هستیم [ ️🔴 کپی مطالب بامنبع ] 🔴تبادل نداریم 🌹" خادم شهدا" @zeinab_1391
مشاهده در ایتا
دانلود
دیدیم‌تورا‌دوباره‌برمیگردۍ از‌باغ‌پرا‌زستارھ‌برمیگردۍ🌱 گفتند‌ڪہ‌چاره‌نیست‌بر‌درد‌فراق انگار‌برای‌چاره‌برمیگــردۍ..!✨ @banooye_dameshgh
تنم بپوسد و خاکم به باد ریزه شود هنوز مهر تو باشد در استخوان، ای دوست ♥️•° @banooye_dameshgh
شهادت دو پلیس فراجا در سیستان‌وبلوچستان فرمانده انتظامی سیستان و بلوچستان: 🔹دیشب عوامل گشتی کلانتری شهرستان بمپور حین اجرای ماموریت گشت‌زنی مورد حمله ناجوانمردانه اشرار قرار گرفتند. 🔹در این درگیری سرگرد مختار مومنی و ستوانسوم ابوذر امیدوار به شهادت رسیدند و استواریکم میلاد عبداللهی نیز مجروح شد. اشرار متواری شدند. @banooye_dameshgh
شهادت می دهم... @شهیدحاج_قاسم سلیمانی: "من شهادت می‌دهم، پدرم در طول عمر خود، یک گندم حرام، وارد زندگیش نکرد." «@امام_جعفرصادق(علیه‌السلام)»: كَسْبُ الحَرامِ یَبینُ فی ‌الذُّرِّیَّةِ. درآمد حرام و نامشروع، اثر آن در نسل و اولاد ظاهر می‌شود. (وسائل، ج ١٢، ص ٥٣) @banooye_dameshgh
- ناشناس.mp3
11.78M
🎧 بشنوید| برنامه تلویزیونی «جهان آرا» 👈🏼موضوع: آیا عرضه خودرو در بورس کالا به نفع مردم است؟ 🔰صوت کامل گفت‌وگو با: 👤مهدی طغیانی، نماینده مردم اصفهان در مجلس 👤 لطف الله سیاهکلی، نماینده مردم قزوین در مجلس ◽️ دوشنبه٣ بهمن ١٤٠١ @banooye_dameshgh
36.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ کرونا راه‌حل گلوبالیست‌ها برای حل بحران اقتصاد و جمعیت در جهان دو بحران عظیم جمعیتی؛ دسته اول جمعیت فقیری که سربار اقتصاد شده بودند و دسته دوم دولت‌هایی که در استفاده از دلار روگردانی کردند امریکا با وجود این دو بحران دستور عمل کشتار را صادر کرد برشی از مستند | بخش چهارم @banooye_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨/ انتشار برای نخستین بار | پشت پرده نقش مستقیم آلمان در ترور شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و نقش آفرینی در حوادث اخیر کشور‌ @banooye_dameshgh
💠 به زبان آوردن نیت نماز 💬 سؤال: نیت نمازهای روزانه و نماز مستحبی آیا باید به زبان آورده شود یا اگر در قلب بگوید (مثلا چهار رکعت نماز ظهر می‌خوانم قربة إلی الله)، کافی است؟ ✅ جواب: به زبان آوردن نیت (مانند اینکه بگوید: چهار رکعت نماز ظهر می‌خوانم قربة إلی الله) و نیز گذراندن آن از ذهن و دل، لازم نیست، همین اندازه که برای اطاعت از فرمان الهی، انجام عملی را قصد کند، کفایت می کند؛ (بلکه احتیاط مستحب است که نیت نماز را به زبان نگوید). 📚 منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری 📚 @banooye_dameshgh
حجره پریا داستان امنیتی واقعی تقدیم به سربازان گمنام امام زمان عج 📌قرارگاه جبهه ضد صهیونیستی
🔹مجری بیچاره که سر جاش نبود، فورا اومد بالا... بد راه میرفت... یه کم خمیده بود... در حالی که کتش درآورده بود و حتی آستینش هم یه کم در اثر کش و قوس های وسط جمعیت پاره شده بود... رفت پشت میکروفن و گفت: «تقدیر و تشکر میکنیم از جناب...» هنوز جملش تموم نشده بود که از حال رفت... 🔹حال بقیه، مخصوصا پیرمردها خیلی جالب نبود... جالب تر این بود که با وجود اینکه جلسه تموم شده بود و درها باز شده بود، حتی یک نفر هم سالن را ترک نکرد... همه یا با هم حرف میزدن... یا روی صندلی ها ولو شده بودن و چشماشون بسته بودن تا یه کم آروم بشن... یا سرشون بالا بود و به سقف زل زده بودند... یا داشتن به من نگاه میکردن و دندوناشون به هم میسابیدن!😉 🔹از پله ها که اومدم پایین، دو سه تا از همکارام دور و برم جمع شدن و با هم حرف میزدیم... دو سه نفر دیگه هم داشتن به مجری کمک میکردن که حالش سر جاش بیاد... هنوز داشتن تو سالن آب قند و میوه تقسیم میکردن تا بقیه یه کم جون بگیرن... من فقط چند خط درباره اون فضا توضیح دادم... شما هم فقط یه چیزی خوندین و رد شدین... تا خودتون اونجور جاها نباشین، نمیدونید چه دارم میگم و چه انرژی و حالی از تن و مغز ادم تخلیه میشه! 🔹رفتم تو لابی و یه استکان چایی خوردم... همونجور که داشتم چایی میخوردم، تا برگشتم دیدم یکی از معاونین وزرا با تعداد قابل توجهی از هیئت همراهش داره میاد طرفم... سلام و علیک کردیم... 🔸گفت: «دست شما درد نکنه... ایده جالبی بود... ارائه مقصودتون حرف نداشت... من هم قبول دارم... باید به داد فضای آشفته مجازی رسید... راستی میتونم شماره همراهتون داشته باشم؟» 🔹گفتم: «بزرگوارید... امیدوارم تاثیر صحبت های علما و عزیزان و من حقیر، فقط این چند قطره عرق سردی نباشه که روی پیشونیتون نشسته و یه کم هم دستتون لرزش پیدا کرده...» 🔸با تلخند گفت: «نه ان شاءالله... من دستور مستقیم میدم که اتاق فکرهای ما با شما تماس بگیرن و از تجارب و راهنمایی های شما استفاده کنیم...» 🔹گفتم: «خواهش میکنم... اما جسارت نباشه... حضرت آقا با کلمه «اتاق فکر» موافق نیستن و مشکل دارن... فرمودن این کلمه خاص غربی هاست و دیگه استفاده نکنید... پیشنهاد دادن که از حالا بگیم «کانون تفکر» یا 《هیئت های اندیشه ورز》 !» 🔸گفت: «جالبه... نشنیده بودم... من هر چی رو به روی شما بایستم، هم بیشتر گاف میدم و هم بیشتر مطلب یاد میگرم... در هر حال خوشحال شدم از زیارتتون... روز تون بخیر!» 🔹بعد از اون بنده خدا، چند نفر دیگه هم اومدن و حرف زدیم و آشنا شدیم ... حرف های خوبی تبادل میشد و تجارب خوبی مطرح شد... یه استاد لبنانی داشتیم که میگفت: «معمولا حاشیه همایش ها و جلسات و کنفرانس ها از خود اون جلسات مفیدتر است!» راست میگفت... من تجربش دارم... مثل همین جلسه ای که براتون تعریف کردم... تا اینکه... 🔹همون خانمه که قبل از من ارائه مقاله داشت اومد جلو... با یه آقای روحانی جوان... سلام و علیک کردیم... گفتم: «اتفاقا من میخواستم بیام خدمت شما و سلام و خداقوت بگم... اما دورم شلوغ بود... شرمنده کردین...» 🔸اون خانمه گفت: «خواهش میکنم... روش شما معرکه بود... خیلی حساب شده و دقیق... اصلا قابل حدس و پیش بینی نبود... با هیچ روشی نمیشد به مردم فهموند که «فضای بسته با فشار اطلاعات نامحدود، سبب روابط از هم گسسته و افکار متلاشی میشه!» من لذت این عبارت و تعبیر شما را تا آخر عمرم فراموش نمیکنم...» 🔹گفتم: «بزرگوارید... اما کاش به جای شما... و یا لااقل به اندازه شما، بقیه هم متوجه میشدن و منو به اتاق های فکرشون حواله نمیدادن... راستی لطفا مقاله ای نوشته بودید را فردا برام بیارید تا بخونم و استفاده کنم...حتی اگر خودتون هم نتونستید تشریف بیارید توسط برادرتون به من برسونید ... یا حتی خودم میام میگرم...باید مقاله باارزشی باشه...» 🔸با تعجب به هم نگاه کردن و گفتن: «برادر؟! شما چطور فهمیدین ما با هم خواهر و برادریم؟!» 🔹خندم گرفت... گفتم: «همینجوری... حدس زدم... معمولا مردای جوون، جلوتر از خانماشون از دری وارد یا خارج نمیشن!» ادامه دارد.
🔹جلسه تموم شد و منم خسته بودم. رفتم خونه ای که برام آماده کرده بودند. خونه ای در خیابون عمار یاسر... ویلایی... نقلی... تمیز و از همه مهمتر، تنهای تنها... وقتی رسیدم به خونه، در را باز کردم... رفتم تجدید وضو کردم... دو رکعت نماز شکر خوندم... از اینکه هم جلسه خوبی شد و هم اینکه اتفاقی برای کسی نیفتاد خدا را شکر کردم... دراز کشیدم رو تخت... قبل از اینکه بخواد چشمام بره و خوابم ببره، گوشیمو برداشتم... اول رفتم صفحه همکارم و نوشتم: 🔹«سلام. الحمدلله. تا فردا!» ینی جلسه امروز موفقیت آمیز بود و مشکلی پیش نیومد و فردا روز آخر همایش هست. بعدش هم رفتم سراغ شماره خانمم و براش نوشتم: «سلام. جلسم تموم شده و میخوام بخوابم. اگر زنگ زدی و برنداشتم نگران نشو.» خوابم برد... 🔹دم دمای غروب از خواب پاشدم... رفتم آماده شدم تا برای نماز مغرب و عشا برم حرم... وقتی رسیدم در خونه، تا وقتی ماشین بگیرم و سوار شم، گوشیمو درآوردم و چک کردم ببینم چه خبره؟! 🔹دیدم با شماره «نگهداشته شده» بیش از شیش هفت بار به گوشیم زنگ زدن و چون سایلنت بوده متوجه نشدم! خب بچه های اداره هستن اما چرا غروب اون همه زنگ زدن، یه کم برام باعث تعجب بود!! تا اومدم در ماشینو باز کنم گوشیم زنگ خورد... همینجور که داشتم سوار میشدم گوشیو برداشتم و سلام کردم... یکی از بچه های واحد قم بود... 🔸گفت: «سلام حاجی جان! لطفا آماده شید تا ماشین اداره بیاد دنبالتون و تشریف بیارید اینجا!» 🔹با تعجب گفتم: «مشکلی پیش اومده؟! الان دارم میرم حرم برای نماز... بعدش میام...» 🔸گفت: «شرمندم... جسارته... آقای علوی (یکی از معاونت ها) گفتند به محض اینکه بیدار شدین و جواب دادین، بیاییم دنبالتون! ظاهرا امر مهمی پیش اومده!» 🔹به راننده تاکسی گفتم صبر کنید لطفا... پیاده شدم و به پشت خطیه گفتم: «باشه... من سر چارمردون هستم... رو به رو حسینیه اهل بیت... منتظرم. یاعلی!» 🔹چیزی نگذشت که ماشین اداره اومد و سوار شدم و رفتم... تو راه مدام با خودم فکر میکردم که چی شده که حتی نذاشتن برم حرم برای نماز جماعت... چون در قم، موقع نماز و اذون که میشه، اگه نری برای نماز و خودتو به یه نماز جماعت نرسونی، احساس گناهت شدیدتر میشه و حس میکنی از همه داری عقب میمونی! رسیدیم ... اما نه به اداره... به یه خونه امن در منطقه بلوار امین... ریموت را از سر کوچه زد و در باز شد و مستقیم و بدون توقف رفتیم تو خونه! 🔹وقتی پیاده شدم، علوی را بعد از مدت ها دیدم... سلام و علیک کردیم و محکم رفتیم تو بغل هم... جانبازه... یکی از ماموریت هاش در کردستان از پشت سر زده بودنش... دقیقا زده بودند تو کلیه اش... اگر زود نرسیده بود به بیمارستان از بین میرفت ... با جراحت کتفش، حدودا سی یا چهل درصد جانبازی داشت... از اون بچه هایی که از وقتی میشناسمش، میدونم که نافله شبش ترک نمیشه و اهل تهجد بوده و هست ... حتی در بیمارستان و حال بیماری. از تمام دار دنیا، یه بچه معلول ذهنی داره که خیلی هم به هم وابسته هستند... ینی میمیرن برای هم... 🔹بهش گفتم: «ماشالله... روز به روز خوشکلتر و نورانی تر میشی پسر... هر وقت یادت میفتم، یاد بچه های تکسول (بچه های گردان تک سرنشین مرزی) میفتم... چه خبر؟ قم چه خبر؟» 🔸گفت: «الحمدلله حاجی جان! تو که به ما سر نمیزنی... من فقط آمارت را از عمار میگرفتم... که اونم دیگه نخ نمیده... شما چه خبر؟ حالا بیا تو... بفرما... بفرما...» 🔹وقتی رفتیم داخل، دوس نداشتم از وقت نمازم دیرتر بشه... هر کاری کردم که جلو بایسته و پشت سرش نماز بخونم نذاشت که نذاشت! هر چی التماسش کردم راضی نشد... تا اینکه مجبورم کرد و جلو ایستادم و جماعت کوچولویی ترتیب دادیم و خوندیم. تا نماز عشا تموم شد و تعقیباتمون هم تموم شد، یه کم دورمون را خلوت کرد... برگشتم پشت سرم... با هم دست دادیم و قبول باشه گفتیم... بهش گفتم: «جانم علوی! گوش به زنگم... چرا اصرار داشتی منو ببینی؟!» 🔸خودشو کشوند جلوتر... گفت: «معطلت نکنم... سر یه پرونده دارم اذیت میشم... میخوام کمکم کنی!» 🔹گفتم: «باکمال میل حاجی! بسم الله...» 🔸گفت: «از سوژه بگم یا از داستان؟!» 🔹گفتم: «مگه سوژه اش اینجاست؟!» 🔸گفت: «بین خودمون باشه اما یکیشون آره... زیر زمینه...» 🔹گفتم: «بسیار خوب! میخوای خودم از صفر شروع کنم و خالی الذهن برم سراغش ببینم چی دستگیرم میشه؟!» 🔸دستی به محاسنش کشید و گفت: «والا چه عرض کنم... لا اله الا الله...» 🔹گفتم: «چیه حاجی؟! نبینم به این روز افتاده باشی! داری میترسونیم!» 🔸گفت: «دست دلم نذار محمد! دو تا از بچه هام شهید شدن ... دو تا از بهترین بچه هام... لنگشون تو کل قم پیدا نمیکردی... باهوش... ولایتی... سرحال... جوون...» 🔹گفتم: «حاجی میگی یا پاشم برم سراغش؟!» 🔸گفت: «میگم... عجلم ننداز... بذار از سوژه بگم... چهار روزه که گرفتیمش اما نم پس نمیده...
خیلی باهاش حرف زدیم... اما اصلا انگار نمیشنوه... فقط میخندید و لبخند میزد و به سقف و میز و گوشه اتاق ها نگاه میکرد... تا امروز صبح... بچه ها حوصلشون سر رفت و تصمیم گرفتن یه حالی ازش بگیرن... وقتی خوب از خجالتش در اومدن، بیهوش شد و افتاد زمین... رفتم بالا سرش تا بدنشو چک کنم...مشکل خاصی به نظر نمیرسید اما نمیدونم چرا تا حالا به هوش نیومده!» ادامه دارد... 🔴کپی ممنوع 🔴ادامه داستان وارد فاز اصلی قصه یعنی مرحله طوفانی خود میشود همراه ما باشید @banooye_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ به جمهوری اسلامی رحم کنید! 🔹 اینجا جزیره کیش از توابع جمهوری اسلامی است و جمهوری اسلامی جایی است که ۳۰۰ هزار نفر از بهترین فرزندانش به خاک افتادند تا احکام شریعت در آن بر زمین نماند! اینجا هم قلمرو مسئولیت ابراهیم رئیسی است. همان «رئیسی» که سالها درس شریعت خوانده و الان به عنوان یک مجتهد بر مسند ریاست جمهوری نشسته و به همین دلیل بهتر از سایرین معنای این فرمایش حضرت امام را درک می کند: «فلسفه تشکیل حکومت اسلامی اجرای احکام شریعت است!» 🔹 جناب رئیسی! اقلیت بی حجب و حیا ( که حداکثر ۲ تا ۳ درصد مردم ایرانند) اگر با قانون مهار نشوند «مملکت امام زمان» را به همراه خود در منجلاب فساد غرق خواهند کرد : إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً! پس به ج.ا رحم کنید و اجازه تخریب آن را ندهید! 🔹 سید عزیز! شما منتخب «جمهور»ید و جمهور مردم ایران اهل حیا و عفت و پاکی اند و به همین دلیل نباید منافع اکثریت جامعه را فدای هوسرانی اقلیتی کنید که دشمنی آنها با ایران و اسلام در چند ماه اخیر ثابت شده است . ❇️ آقای رئیسی! از ترس هیاهوی این جماعت فاسد، دلهای میلیونها ایرانی مسلمانی که به شما دل بسته اند را نشکنید، به خاطر خدا برای مقابله قانونی با بی حجابی و بی عفتی کمر همت ببندید آنگاه خواهید دید که تلاشهای اقتصادی شما هم برکت خواهد یافت و رونق به معیشت مردم باز خواهد گشت : لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض! @banooye_dameshgh
من دیجی کالا را از روی گوشی ام حذف کردم و به دیگران هم پیشنهاد می کنم آنرا حذف کنند چون👇❌ ⛔️دیجی کالا به مادر ما فاطمه زهرا سلام الله علیه توهین کرد. ⛔️دیجی کالا کارمندانش را تشویق به کشف حجاب کرد و به آنها بابت کشف حجابشان تقدیر نامه داد. ⛔️دیجی کالا رژ مدارس را به بازار محصولات فرزندان ما وارد کرد. ⛔️دیجی کالا به هویت من بعنوان زن ایرانی با فروش قلاده سگ توهین کرد. ⛔️دیجی کلا به ترویج همجنسگرایی با عرضه تصاویر مربوطه روی کیف جوانان ما پرداخت. ⛔️دیجی کالا توهین به مقدسات دینی ما نمود و زیر لیوانی هایی با نام ائمه عرضه کرد. ⛔️دیجی کالا با عرضه زیر لیوانی تصویر امام خامنه ای توهین به مقام رهبرعزیزمان کرد. ⛔️مدیر دیجی کالا با توئیت( جای کسانی که در کنار مردم هستند زندان نیست) توهین به قوانین حکومت اسلامی و به تضعف قوه قضائیه پرداخت خلاصه اینکه امروز دیجی کالا تبدیل به ابزار قانون شکن حرفه ای و تشویق این قانون شکنی ها شده و بایست جلوی اورا بگیریم چون معلوم نیست چه خوابهای برای از بین بردن امنیت و آرامش ما گرفته و اینکه چه هدفی پشت اینکار دارد آیا تطمیع شده توسط دشمنان ما است؟؟؟ 🤔 علاوه بر حذف و عدم خرید از این مجموعه فاسد با شماره های زیر تماس گرفته و شکایات خود را به گوش مسئولین امر برسانید 👇👇 سازمان بازرسی کل کشور👇 02161361 02188341093 02121864444 info@136.ir روابط عمومی دادستانی کل کشور 02133917006 اداره امور قضایی : 02138582298 دفتر معاونت اول دادستان کل کشور 02138582444 @banooye_dameshgh
📍وقتی فرهنگ پوشش را ول کنید نتیجه اش این ابتذال پوشش می شود 🔻کشف شلوارهای بسیار مبتذل زنانه در پایتخت توسط پلیس 🔹نمونه شلوارهای مستهجن با طرح‌های عجیب و خارج از شان و عرف جامعه که پلیس در برخی از اصناف کشف کرده است. 🔹بنابر اعلام پلیس، برخی از فروشندگان که این شلوارها را به صورت اینترنتی به فروش می‌رساندند بعد از دریافت وجه، مشتری را بلاک می‌کردند.   ✍ آقایان دو ماه دیگه فصل سرما تموم میشه و وضع از این هم بدتر خواهد شد و بعضی زنان با لباس های نیمه برهنه به خیابان خواهند آمد، لباس هایی که در همین بازار جمهوری اسلامی میخرند @banooye_dameshgh
13.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تا حالا این سوال رو از خودتون پرسیدید: منشأ مد از کجاست؟؟؟ @banooye_dameshgh
🇵🇸عاقبت بخیر🇮🇷
📍وقتی فرهنگ پوشش را ول کنید نتیجه اش این ابتذال پوشش می شود 🔻کشف شلوارهای بسیار مبتذل زنانه در پایت
❌در ایران همه چیز حول می‌چرخد اگر توانستی مادر را به لجن بکشانی، همه را به لجن کشانده‌ای‌! "رابرت مرداک یهودی موسس شبکه فارسی وان" @banooye_dameshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا