eitaa logo
بانوی طلبه
772 دنبال‌کننده
236 عکس
69 ویدیو
5 فایل
✅ #اولین کانال تخصصی با هدف هم افزایی #بانوان_طلبه سراسر کشور زیر نظر موسسه وارثان آینده روشن @ayanderoshan1 آینده بسیار روشن است🇮🇷 ادمین/تبلیغات: @admin_banooyetalabe ثبت نام دوره ها/مشاوره: @admin_ayanderoshan
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام اعیاد ماه رجب مبارک💐 🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉 🔮داریم به ولادت امیرالمومنین امام علی بن ابی طالب "علیه السلام" نزدیک میشیم. از امشب با یک سرفصل جدید👌 با عنوان در خدمتتون هستیم.😊🌿 📚کتاب «آن چهارده روز» روایتی مختصر، جذاب و جامع از مهم‌ترین اتفاقات زندگی امیرالمؤمنــ♡ـین از ابتدای بعثت تا زمان شهادت‌شان، از زبان خود حضرت است که در اواخر عمر شریف خود و در جمع اصحاب خود در مسجد کوفه، در پاسخ به سوال بزرگ یهودیان بیان کرده است. ╗بخشی از این بحث جذاب رو هر شب تقدیمتون می کنیم.╔ با ما همراه باشید...🌼 💜━━⊱ @banooye_talabe ⊰━━💜
🔹شیخ صدوق رحمه‌الله در کتاب خصال با سند خود امام باقر علیه السلام روایت میکند: امیرمؤمنان علیه السلام به‌تازگی از جنگ نهروان برگشته بود. درحالی‌که امام علیه السلام در مسجد کوفه نشسته بود، بزرگ یهودیان گفت: می‌خواهم سؤالی بپرسم که پاسخش را فقط انبیا و اوصیا می‌دانند. امام فرمود: ای مرد یهودی! هرچه می‌خواهی بپرس. مرد یهودی گفت: ما در کتاب مقدس خود می‌خوانیم: که خداوند اوصیا را، هم در زمان حیات انبیا و هم پس از وفات ایشان، امتحان می‌کند. اکنون مرا از تعداد این امتحان‌ها خبر بده و بگو اگر «وصی» از این آزمایش‌ها سربلند بیرون آید، سرانجامش چه می‌شود؟ امام علیه السلام فرمود: تو را سوگند می‌دهم به خدایی که دریا را برای بنی‌اسرائیل شکافت و تورات را بر موسی علیه السلام فروفرستاد، آیا اگر سؤالت را پاسخ دهم مسلمان می‌شوی؟ یهودی گفت: بله. امام فرمود: خداوند متعال اوصیا را هفت بار در زمان حیات انبیا وپس از درگذشت ایشان امتحان می‌کند؛ پس اگر موفق شدند و رضای الهی را جلب کردند، اطاعت از اوصیا بر پیروان انبیا واجب و حتمی می‌شود. بزرگ یهودیان گفت: راست گفتی ای علی! اکنون مرا خبر ده که خداوند چند بار تو را در زمان حیات محمد صلی الله علیه و آله و چند بار بعد از آن آزمود و بگو که سرانجامِ امر تو چه می‌شود؟ علی علیه السلام دست یهودی را گرفت و گفت: بیا برویم تا به تو بگویم... 🔸کتاب "آن چهارده روز"؛ زندگینامه خودگفته امیر المؤمنين علیه السلام✨ 🔻🔻۳ روز تا میلاد مولود کعبه🔻🔻 💜━━⊱@banooye_talabe⊰━━💜
امتحان اول : سه سال به تنهایی... آنگاه علی علیه السلام نشست و رو به یهودی کرد و فرمود: ای مرد یهودی! خدای متعال مرا در زمان حیات پیامبرمان محمد صلی الله علیه هفت بار آزمود و مرا در همۀ آنها مطیع یافت؛ اطاعتی که توفیق خود او بود؛ نه اینکه بخواهم خودستایی کنم. یهودی گفت: امیرمؤمنان! خداوند چگونه تو را امتحان کرد؟ امام فرمود: اولین امتحان آن بود که خداوند پیامبرمان را به نبوت برگزید، درحالی‌که من کم‌سن‌ترین فرد خاندانم بودم و در منزل پیامبرصلی الله علیه خدمتگزارش بوده، اوامرش را اجرا می‌کردم. پس از مدتی، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرزندان عبدالمطلب از بزرگ و کوچک را در مجلسی گرد آورد و از آنها خواست تا به انکار همۀ خدایان به جز الله و نیز نبوت او شهادت دهند؛ اما حضار امتناع کرده و از در مخالفت و انکار درآمدند و رابطۀ خود را با او قطع کرده و تنهایش گذاشتند. سایر مردم نیز همین‌گونه با ایشان رفتار کردند. دعوت به اسلام بر مردم سنگین می‌آمد و دل‌ها و عقل‌هایشان تاب تحمل و پذیرش آنچه پیامبر به آن دعوت می‌کرد، نداشت. اما من به‌تنهایی دعوتش را اجابت کردم؛ به‌سرعت و با یقین کامل؛ به‌گونه‌ای که هیچ شکی در آن نداشتم. تا سه سال بعد از آن هیچ‌کس جز من و خدیجه کبری رحمة الله علیها بر روی این کرۀ خاکی نماز نمی‌خواند و به نبوت پیامبر شهادت نمی‌داد. آنگاه علی علیه السلام رو به اصحاب کرد و گفت: آیا چنین نبود؟ گفتند: چرا ای امیرمؤمنان! کتاب "آن چهارده روز"؛ زندگینامه خودگفته امیر المؤمنين علیه السلام✨ 🔻🔻۳ روز تا میلاد مولود کعبه🔻🔻 💜━━⊱@banooye_talabe⊰━━💜
امتحان دوم: خوابیدن به جای پیامبر در شبی مخاطره‌ آمیز امام(ع) در ادامه فرمود: اما امتحان دوم این بود: قریشیان در این فکر بودند که چگونه می‌توانند پیامبر را به قتل برسانند. تا اینکه روزی در دارُالنَدوه(محل مشورت سران قریش)، بر یک نقشه اتفاق نظر پیدا کردند. در آن جلسه، که ابلیس ملعون هم در شمایل «مُغِیرَة بن شُعْبه» حاضر بود، تصمیم گرفتند که از هر طایفۀ قریش یک مرد داوطلب شود و این گروه، شبانه هنگامی که پیامبر خواب است به ایشان حمله کرده و کار را یکسره کنند وبدین ترتیب بنی‌هاشم(خویشان پیامبر) با همۀ قبایل قریش طرف می‌شد و یک قاتل مشخص از یک قبیله در میان نبود تا بتوانند او را قصاص کنند. اما جبرئیل بر نبی اکرم(ص) نازل شد و ایشان را از نقشۀ قریش مطلع کرد و به پیامبر گفت که آن هنگام از شهر خارج و به غاری در آن اطراف برود. پیامبر(ص) هم مرا از ماجرا باخبر ساخت و دستور داد تا (در شب هجرت) در بسترش بخوابم تا با این جان‌فشانی، جان او محفوظ بماند. من نیز با کمال میل و به سرعتِ تمام این فرمان را اجرا کردم و رضایت کامل داشتم که برای حفظ او کشته شوم. آنگاه من در بسترش خوابیدم. در موعد مقرر، مردان قریش وارد اتاق شدند و آمادۀ حمله به بستر بودند که ناگهان من شمشیر کشیده، از خودم دفاع کردم. و خدا و مردم از این واقعه آگاه‌اند و این ماجرا را می‌دانند. سپس رو به اصحاب فرمود: آیا این‌گونه نیست؟ اصحاب پاسخ دادند: چرا ای امیرمؤمنان. 📚کتاب "آن چهارده روز"؛ زندگینامه خودگفته امیر المؤمنين علیه السلام✨ 🔻🔻۲ روز تا میلاد مولود کعبه🔻🔻 💜━━⊱@banooye_talabe⊰━━💜
امتحان سوم: کم‌سن‌ترین و کم‌تجربه‌ترین سرباز؛ در مقابل جنگاورترین‌ها امام فرمود: ای مرد یهودی! امتحان سوم این بود که: در جنگ بدر از جانب سپاه کفر، «شیبه» و «عُتْبه» دو پسر «ربیعه» و همچنین «ولید بن عُتْبه» که از جنگاوران قریش بودند ندای «هَل مِنْ مُبارز» سر داده و حریف طلب می‌کردند، اما هیچ‌یک از قریشیان در سپاه اسلام داوطلب نبرد نمی‌شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله من و دو نفر دیگر را برای مبارزه انتخاب کرد. من در آن هنگام کم‌سن‌ترین شخص در سپاه بودم و کمترین تجربۀ جنگی را داشتم. اما در آن روز خدای متعال به دست من ولید و شیبه را کشت. علاوه بر این، نام‌آوران جنگی دیگری را نیز کشتم و شماری را هم به اسارت درآوردم و موفقیت‌هایم از دیگر همرزمان بیشتر بود. در این نبرد پسرعمویم (عبیدة بن حارث) نیز به شهادت رسید. سپس رو به اصحاب کرد و فرمود: آیا این‌گونه نیست؟ اصحاب پاسخ دادند: چرا ای امیرمؤمنان. کتاب "آن چهارده روز"؛ زندگینامه خودگفته امیر المؤمنين علیه السلام✨ 🔻🔻۱ روز تا میلاد مولود کعبه🔻🔻 💜━━⊱@banooye_talabe⊰━━💜
امتحان چهارم: بیش از 70 زخم در دفاع از پیامبر صلی الله علیه و آله سپس علی علیه السلام فرمود: ای مرد یهودی! اما امتحان چهارم این بود که یک سال بعد از جنگ بدر همۀ اهل مکه به خونخواهی کشته‌هایشان در بدر به ما هجوم آوردند و قبایل نزدیک مکه را هم تحریک کرده و با خود همراه کردند. جبرئیل بر پیامبر نازل شد و او را از این لشکرکشی آگاه کرد و پیامبر با اصحاب در منطقۀ احد مستقر شدند. سپاه مشرکان رسیدند. نبردی سخت آغاز شد و افراد بسیاری از ما به شهادت رسیدند و سپاه اسلام شکست خورد. کسانی که زنده ماندند، از مهاجر و انصار به منازل خود در مدینه بازگشتند و گفتند: پیامبر و اصحابش به قتل رسیدند! اما من ماندم و از رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع کردم؛ تا جایی که بیش از هفتاد زخم برداشتم و در نهایت خداوند شر مشرکان را دفع کرد. سپس امام لباس خود را کنار زد، دست بر زخم‌های تنش کشید و فرمود: ثواب آنچه کردم ان‌شاءالله نزد خدا محفوظ است. آنگاه رو به اصحاب کرد و پرسید: آیا این‌گونه نیست؟ اصحاب گفتند: چرا ای امیرمؤمنان. 📚کتاب "آن چهارده روز"؛ زندگینامه خودگفته امیر المؤمنين علیه السلام✨ عیدکم مبروڬ🌿♥️ 💜━━⊱@banooye_talabe⊰━━💜
امتحان پنجم: وقتی زنان مدینه بر من می‌گریستند... سپس امام(ع) فرمود: اما امتحان پنجم : قریش و تمام عرب برای قتل پیامبر و نسل عبدالمطلب هم‌پیمان شدند، سپس درحال اطمینان به موفقیت خود، با جنگ‌افزارهایشان به مدینه آمدند. پیامبر(ص) از سوی جبرئیل مطلع شد و دستور داد تا خندقی حفر کنند. سپاه کفر ما را محاصره کرد. برآورد آنان این بود که پیروزی از آنِ قریش خواهد بود. کفار از آن سوی ما را تهدید می‌کردند و از این سوی، رسول خدا(ص) آنها را به خدا دعوت می‌کرد و از آنها می‌خواست که به خاطر خویشاوندی دست از جنگ بردارند. قریش اما، بیشتر پرخاش و تهدید می‌کردند. آن‌روزها «عَمْرو بن عَبْدِوَد» در سپاه کفر حاضر بود. او رجز می‌خواند، و حریف طلب می‌کرد. اما در سپاه اسلام، کسی داوطلب مبارزه با او نمی‌شد و کسی امید پیروزی بر او را نداشت. سپس رسول خدا(ص) با دست خود عمامه بر سرم نهاد، شمشیر خودش ذوالفقار را به من داد و مرا راهی میدان کرد. من به میدان رفتم. زنان مدینه به‌سبب سرنوشتی که یقین داشتند در انتظار من است بر من می‌گریستند. اما خداوند متعال کشتن بزرگ‌ترین جنگاور عرب را به دست من مقدر کرده بود و با این ضربۀ سنگین من، قریش و دیگر طوایف عرب شکست خورده و پراکنده شدند و این جراحت که در سرم می‌بینی بر اثر ضربه‌ای‌ است که عمرو در آن مبارزه بر من وارد کرد. آنگاه رو به اصحاب کرد و فرمود: آیا چنین نیست؟ اصحاب پاسخ دادند: چرا ای امیرمؤمنان. 📚کتاب "آن چهارده روز"؛ زندگینامه خودگفته امیر المؤمنين علیه السلام✨ عیدکم مبروڬ🌿❤️ 💜━━⊱@banooye_talabe⊰━━💜
امتحان ششم: تا جایی که دیدگان از شدت ترس سرخ شد! سپس امام علیه السلام فرمود: ای مرد یهودی! ششمین امتحان این بود که ما با رسول خدا(ص) وارد شهر شما یهودیان، خیبر شدیم. آنجا با جنگجویان سواره و پیادۀ یهودی، از قریش و غیر قریش روبرو شدیم که به‌خاطر اسب و سلاح‌های فراوانشان، چون کوه در برابر ما می‌نمودند. هم جایگاه و محل سکونت آنها ایمن و ضربه‌ناپذیر بود و هم شمارشان از ما بیشتر بود. آنها مبارز می‌طلبیدند و هیچ‌کس از ما به جنگ آنان نرفت مگر اینکه او را کشتند. تا جایی که دیدگان از شدت ترس سرخ شد! من در حالى به مبارزه فرا خوانده شدم که هرکس در فکر جان خود بود. هریک از همرزمانم به دیگرى نگاه می‌کرد و همه مى‏گفتند: اى ابوالحسن! برخیز. تا اینکه رسول خدا(ص) مرا به میدان فرستاد. هیچ‌یک از آنان داوطلب جنگ با من نشد، جز آنکه او را کشتم و هیچ سواری در برابرم مقاومت نکرد، جز آن او را درهم کوبیدم! آنگاه، چون شیرى که به‌شدت بر شکارش حمله می‌بَرَد، ‏بر آنها حمله بردم تا اینکه آنان را به درون شهرشان، که چون قلعه‌ای بزرگ بود، فرستادم و راه فرار را بر آنان بستم. درِ بزرگ قلعه‌شان را به دست خود کَندم و تنها وارد شهرشان شدم، هر مردى که خود را نشان مى‏داد، مى‏کشتم و هر کدام از زنان را که مى‏یافتم، اسیر مى‏کردم تا اینکه شهر را به تنهایى فتح کردم، و جز خداى یگانه هیچ شریک و یاوری نداشتم. سپس رو به اصحاب گفت: آیا چنین نبود؟ اصحاب گفتند: چرا ای امیرمؤمنان. 📚کتاب "آن چهارده روز"؛ زندگینامه خودگفته امیر المؤمنين علیه السلام✨ 💜━━⊱@banooye_talabe⊰━━💜
می‌خواستند تکه‌های بدنم را بر روی کوه‌ها پراکنده کنند! امیرمؤمنان(ع) فرمود: و اما امتحان هفتم!: رسول خدا(ص) قصد فتح نهایی مکه را کرد. نامه‌ای به اهل مکه نوشت، که هم حاوی هشدار و هم بخشایش پروردگاربود. در پایانِ نامه هم «سورۀ برائت» را جای داد تا بر کفار مکه خوانده شود. پیامبر مسئولیتِ بردن و قرائت نامه را بر همه عرضه کرد، کسی این مسئولیت سنگین را نپذیرفت. رسول خدا (ص) یکی از اصحاب را انتخاب کرد. جبرئیل نازل شد که این نامه را تنها خودت یا «کسی که از توست» می‌تواند ببرد. رسول خدا(ص) مرا به سوی اهل مکه فرستاد. نفرت اهل مکه به گونه ای بود که اگر می‌توانستند، با بذل جان و مال مرا تکه‌تکه کنند و تکه‌های بدنم را روی کوه‌ها پراکنده کنند، این کار را می‌کردند. اما من آنها را جمع کردم و درحالی‌که به من ابراز خشم می‌کردند، پیام پیامبر(ص) را به آنها رساندم... آنگاه رو به اصحاب پرسید: آیا چنین نیست؟ اصحاب پاسخ دادند: چرا ای امیرمؤمنان. امام فرمود: ای مرد یهودی! خداوند مرا در این مواضع امتحان کرد و در همۀ آنها به توفیق خودش مرا مطیع یافت. اگر می‌خواستم، عظمت آزمون‌‌ها را بیشتر توصیف می‌کردم، اما خدای متعال از خودستایی نهی کرده است. اصحاب گفتند: به خدا قسم، خداوند هم به شما امتیاز خویشاوندی با پیامبر(ص) و هم سعادت برادری با ایشان را داده؛ همۀ مواقفی که برشمردید، فضیلتی است که خدا ویژۀ شما قرار داده است... این گواهی‌ای است که همگان به آن اذعان دارند... 📚کتاب "آن چهارده روز"؛ زندگینامه خودگفته امیر المؤمنين علیه السلام✨ 💜━━⊱@banooye_talabe⊰━━💜