🇵🇸تولد در حصار ،مرگ زیر آوار
دومین ماهی کوچولوی زندگی به زودی از تُنگ تنگ دلش پا میگذارد به دنیا و با یک گریه از ته دل،لبخند را به لبهایش سنجاق میکند.
ساک بیمارستان از لباس و پوشک و پتوی بچه پر شده،شیرینی خرما،عطر دمنوش زعفران و داغی فلاسک آب جوش را با تمام وجود احساس میکند.
بعد از نهماه رفتوآمد به مطب، خانم دکتر آخرین سفارشها را کرده و برگه معرفی به بهترین بیمارستان شهر را صادر کرده است.
فقط مانده موعد انقباض سخت،که از راه برسد، پشت سرش چهار درد خودش را برساند و مسافر به مقصد برسد.
شب آخری خوابش نمیبرد. حس میکند حنجرهای غمگین، توی دلش در دستگاه شور آواز میخواند.
مینشیند و به سختی پهلو به پهلو میشود.
به گوشی پناه میبرد.
توی فضای مجازی،بدن نازک نوزادی خاکآلود روی دستان پدری گریان لق میزند.
شیشههای کوچک در تاریکی بیمارستان غزه، تابوت کودکان نارس شده است.
حس ویار دوباره سراغش میآید. دلش آشوب میشود.ماهی کوچولو خودش را جمع میکند:
«نگران نباش مامان!چیزی نیست قربونت برم»
به سختی بلند میشود و خودش را به دخترک که در خواب ناز فرو رفته میرساند.
بوسه داغ را مینشاند روی گونهاش.
هواپیمایی در انتهای آسمان،مسافرانش را به مقصدی نامعلوم میرساند.
در ذهنش میگذرد.همین حالا چند بمب خوشهای آسمان غزه را روشن کرده؟چند مادر آرزوی بوسیدن و بوییدن بچههایشان را با خود به بهشت میبرند؟
امشب چند نوزاد در حصار متولد میشوند و قبل از پایان اولین گریه، زیرآوار دفن میشوند؟
بزرگترین زندانروباز دنیا امشب میزبان چند نوزاد از بهشت است؟
به خودش قول میدهد اگر یک دعای مستجاب مزد روزهای مادرانگیاش باشد آن را خرج نابودی اهریمن کودکخوار کند.
#جمیله_توکلی
#رویداد_روایت_مادران_مقاومت
#آثار_تولیدی_شماره_10
#غزه_بی_مادر_نیست
https://ble.ir/motherofresistance