🧕هدی مقلد معلم است.
خواهر چند شهید که از جبهه مقاومت لبنان آسمانی شدهاند.
کلمههایش را مثل مروارید توی نخ روایت میاندازم تا برای خودم تسبیح مقاومت درست کنم.
میگوید قبل از این اهالی لبنان باور داشتند اسراییل سوزن است و ما چشم، و چشم جلوی سوزن تاب مقاومت ندارد.
سالها از جنگ سیوسه روزه در ۱۹۸۲و سقوط دومین پایتخت عربی گذشته و امروز از لابهلای شاخههای بلوط کودکانی رشد کردهاند که درخت حماس را تناور میخواهند.
هدی مقلد از انتخابات مجلس لبنان هم خاطره میگوید وقتی برای حفظ وحدت به کسانی رای داده که باعث شهادت برادرانش شدهاند...فقط برای حفظ وحدت و ریشهدار شدن درخت مقاومت
#جمیله_توکلی
#رویداد_روایت_مادران_مقاومت
#آثار_تولیدی_شماره_7
#غزه_بی_مادر_نیست
🦋 به #بانوی_آب بپیوندید:
https://eitaa.com/banooyeab
🧕#التطریز
سوزن پر از منجوق را توی پارچه سفید حریر فرو میکند و کوکهای نامرئی را روی لباس مرتب میکند.
هیاهوی تالار عروسی در ذهنش اکو میشود.
داماد زیرچشمی لباس دکلته را برانداز میکند:
_کاش میشد لباس عروسترو یک کم پوشیدهتر انتخاب میکردی!
تور شیفون را با اکراه روی دوش میاندازد، از داماد روبرمیگرداند و با چند نفر از دوستان دانشگاه سلفی میگیرد.
مهمانهایی که با وسواس دعوت شدهاند، دوربین تلفنهای همراه را زوم کردهاند روی چهره و لباسش!
سوزن را دوباره از پولک نقرهای پر میکند،لبخند رضایت روی لبهایش مینشیند. راضی از این که زمان برای خرید پارچه لباس عروس، هدر نرفته است.
یاد حرف و حدیثهای خانواده داماد میافتد. روز خرید عقد حتی برای جزییترین چیزها هم نظر داده بودند.
خوب شد با پیشنهاد خرید لباس آماده دمده عروس، با خواهر داماد مخالفت کرد.
سوزن توی انگشتش فرو میرود.انگشت را بین لبها میگذارد.
لحظهای تردید میکند. سراغ گوشی تلفن همراه میرود. پولکهای لباس،نقرهای بود یا هفترنگ؟!گالری را دنبال طرح لباس زیرورو میکند.
اینبار صفحهای که لباس را آنجا دیده، با دقت بیشتری نگاه میکند. فیلم را عقب و جلو میبرد.
هشتک التطریز را تایپ میکند.ذرهبین میچرخد
فیلم بارگذاری میشود.
دوربین کنار خرابههای شهر غزه، سفره عقد سادهای را در قاب گرفته است.
عروس جوان فلسطینی،درست زیر آسمانی که از غرش پرواز کرکسهای اسراییلی پر شده،خندان و بیخیال کنار داماد نشسته است.
مهمانها اندکند. داماد خانوادهاش را همین چند روز پیش در موشکباران ارتش اسراییل از دست داده است.
نور،درخشش پولکهای روی التطریز را چند برابر کرده است.دوربین،چهره بسته عروس و داماد را در قاب میگیرد.داماد سینه صاف میکند و با صدای قدرتمندی میگوید:
«مارا میکشند،زندگی میکنیم. میکشند خانواده تشکیل میدهیم.میکشند بچهدار میشویم».
عروس در قابی از حریر سفید،محجوبانه لبخند میزند:
«اسراییل میخواهد زندگی را تعطیل کند.ما تشکیل خانواده میدهیم تا زندگی ادامه پیدا کند.غزه و فلسطین زنده است تا وقتی ما زنده باشیم».
به خودش میآید.با سوزنی پر از پولک،مدتهاست به لباس سفید عروسی خیره شده است.
زندگی کردن در همسایگی مرگ،میتواند به ازدواج معنای تازهتری بدهد.
زندگی جریان دارد.چه زیر آسمانی از موشک یا زیر آسمان پر ستاره، چه در میانه هیاهوی هزار مهمان چه در غربت و حزن مرگ بستگان
از حاشیه باید به متن برگردد.اصالت با معنای زندگی است.
لباس عروس اینبار با دو آستین در نگاهش زیباتر شده است.
#التطریز لباس پر طرح و نقش زنان فلسطین که نماد فرهنگیشان نیز هست
#جمیله_توکلی
#رویداد_روایت_مادران_مقاومت
#آثار_تولیدی_شماره_9
#غزه_بی_مادر_نیست
https://ble.ir/motherofresistance
🦋 به #بانوی_آب بپیوندید:
https://eitaa.com/banooyeab
🇵🇸تولد در حصار ،مرگ زیر آوار
دومین ماهی کوچولوی زندگی به زودی از تُنگ تنگ دلش پا میگذارد به دنیا و با یک گریه از ته دل،لبخند را به لبهایش سنجاق میکند.
ساک بیمارستان از لباس و پوشک و پتوی بچه پر شده،شیرینی خرما،عطر دمنوش زعفران و داغی فلاسک آب جوش را با تمام وجود احساس میکند.
بعد از نهماه رفتوآمد به مطب، خانم دکتر آخرین سفارشها را کرده و برگه معرفی به بهترین بیمارستان شهر را صادر کرده است.
فقط مانده موعد انقباض سخت،که از راه برسد، پشت سرش چهار درد خودش را برساند و مسافر به مقصد برسد.
شب آخری خوابش نمیبرد. حس میکند حنجرهای غمگین، توی دلش در دستگاه شور آواز میخواند.
مینشیند و به سختی پهلو به پهلو میشود.
به گوشی پناه میبرد.
توی فضای مجازی،بدن نازک نوزادی خاکآلود روی دستان پدری گریان لق میزند.
شیشههای کوچک در تاریکی بیمارستان غزه، تابوت کودکان نارس شده است.
حس ویار دوباره سراغش میآید. دلش آشوب میشود.ماهی کوچولو خودش را جمع میکند:
«نگران نباش مامان!چیزی نیست قربونت برم»
به سختی بلند میشود و خودش را به دخترک که در خواب ناز فرو رفته میرساند.
بوسه داغ را مینشاند روی گونهاش.
هواپیمایی در انتهای آسمان،مسافرانش را به مقصدی نامعلوم میرساند.
در ذهنش میگذرد.همین حالا چند بمب خوشهای آسمان غزه را روشن کرده؟چند مادر آرزوی بوسیدن و بوییدن بچههایشان را با خود به بهشت میبرند؟
امشب چند نوزاد در حصار متولد میشوند و قبل از پایان اولین گریه، زیرآوار دفن میشوند؟
بزرگترین زندانروباز دنیا امشب میزبان چند نوزاد از بهشت است؟
به خودش قول میدهد اگر یک دعای مستجاب مزد روزهای مادرانگیاش باشد آن را خرج نابودی اهریمن کودکخوار کند.
#جمیله_توکلی
#رویداد_روایت_مادران_مقاومت
#آثار_تولیدی_شماره_10
#غزه_بی_مادر_نیست
https://ble.ir/motherofresistance