eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
380 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همۀ بدی‌هایت را به خدا بگو... وقتی بدی‌هات رو بگی خدا برای تک‌تکش کمک‌ات خواهدکرد
سردار عزیزم خون بهایت آزادی قدس است 🌹 دشـمنِ پسـت بداند که مسـلمان هستیم از تبار علی(ع) و میثم و سلمان هستیم عهد بستیـم که تسلیـم شیاطیـن نشویم تا نفس هست همه بر سر پیمان هستیم بیشـمــارند در این عرصـه سـلیمــانی ها پس بدانید در این خاک فـراوان هستیم چنـد سـالی اسـت که با کـلّ قـوا منتظـرِ یک خـطا از طرف دشمــنِ نادان هستیم راه "قـدس" از حـرمِ کـرب و بـلا می‌گذرد فکر ملحق شدن "قدس" به تهران هستیم 🌹
‍ ✨آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آینده نوشته می شود. علیه السلام 📚وسائل الشیعه، ج ٧ص ٢٥٨ ح ٨ حالا كه صفر شد حسابمان حالا كه همه چيز از اول حساب مى شود مى خواهم سالنامه ام پر شود از روشنى از نام زيبايتان پر شود از نيكى و خوش عهدى و خوش خُلقى مراعات بى نظيرى شود از همه ى زيبايى ها حالا كه پايش امضاى زرين حجت خداست حيف است غير از راستى و مهربانى در آن ثبت شود ✨💫 خدا كند نوشته باشند زيارت كربلا ... زيارت نجف و كاظمين و سامرا ... زيارت مشهد و ... زيارت خانه ى خدا ... زيارت پيامبر و بقيع هم گذاشته باشند 🙏 بعد نوشته باشند روزى حلال، سلامتى و سربلندى، رزق وسيع، مادى و معنوى شما كه دستتان به كم ﻧمى رود ... بنويسند خادم الحسين خادم الزهرا خادم الحجة ... هر كدام را بنويسند برايم افتخار است ... هرچه را بنويسند فرقى نمى كند آنچه فرق مى كند لبخند شماست خدا كند طورى بنويسند كه تابش لبخندتان را روى نامه ى عملم ببينم بگوييد او هواى دوستان ما را داشت ما هم هوايش را داريم بر زيباترين آغاز عليه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احکام روز۲۵ رمضان AETrim1620436110141.m4a
5.43M
بسم الله الرحمن الرحیم 🌿احکام ماه مبارک رمضان جلسه ی بیست و پنجم🌿 🔸 احکام ازدواج 🔹حکم وجوب ازدواج 🔸حکم خرید حلقه طلا برای داماد 🔹حکم تفریح و گردش قبل از ازدواج 🔸عقد موقت 🔹زبان صیغه ی ازدواج 🌱سرکار خانم درویشی
احکام شرعی ❓مسافرت در ماه رمضان 🔹همه مراجع: مسافرت در ماه رمضان حرام نیست و اگر برای فرار از روزه باشد کراهت دارد. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ❓درس و کنکور و آزمون در ماه رمضان 🔹آیات عظام: امام، خامنه‌ای، سیستان، وحید، صافی، نوری: به‌خاطر درس و امتحان و کنکور نمی‌توان روزه نگرفت یا آن را باطل کرد. البته کسی که درهرحال می‌خواهد درس بخواند و با روزه گرفتن نمی‌تواند به درس‌های خود رسیدگی کند، می‌تواند آن روز را نیت روزه کند و روزه بگیرد و تا قبل‌از اذان ظهر به مسافرت شرعی برود و در آن‌جا افطار کند، دراین‌صورت می‌تواند آن روز را روزه نباشد؛ البته بعد از ماه مبارک رمضان باید آن روز را قضا کند. 🔸آیت‌الله مکارم: به‌خاطر درس و امتحان و کنکور نمی‌توان روزه نگرفت یا آن را باطل کرد. و اگر هر روز رمضان بخواهد مسافرت برود کثیرالسفر می‌شود و باید درهرحال روزه بگیرد. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸 ❓روزه کاهل نماز 🔹آیا روزه کسی که نماز نمی‌خوانند و یا کاهلی می‌کند صحیح است؟ 🔸همه مراجع: روزه صحیح است، ولی ترک صلاة در آن روز موجب نقصان ثواب روزه می‌شود. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 ❓تهمت و غیبت و استماع غیبت 🔸همه مراجع: تهمت و غیبت و استماع غیبت روزه را باطل نمی‌کند، ولی موجب نقصان ثواب روزه می‌شود. 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
🌺چطور کودکان را با امام زمان علیه السلام آشنا کنیم؟ ┄┅─✵🍃🌺🍃✵─┅┄
الســــــلام علیکـــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج) 🔸بزرگے میگفت: 🔹هیچ پناهگاهے از امام زمانمان محکمتر نیست 🔸و نه هیچ فریادرسے از ایشان دلسوزتر و مهربانتر، 🔹و نه هیچ مشکل گشایے از او تواناتر 🔸و نه هیچ دستے از او کریمتر و بخشنده تر 🔹با این اوصاف بهتر نیست به جاے چنگ زدن به هر تخته پاره اے 🔸به امید نجات از این کشتے نجات تمناے کمک کنیم؟" 🔹امتحان کنیم... 🔸امام زمانمان را صدا بزنیم و با او سخن بگوییم و از "او" بخواهیم. در افق آرزوهایم تنها «أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج» را میبینم...
سلام ای یار دور از ما نشسته ؛ سلام ای بدتر از ما دل شکسته ! سلام ای آشنا همچون غریبان ؛ سلام ای عشق من ، ای بهتر از جان ! سلام ای رهبرم ای بهتر از جان😊‌
آقا جان ... ما بی‌ سلیقه‌ایم ؛ تو حاجات ما بخواه ... ورنه گدا مطالبه‌ی آب‌ و نان کند ... اللهم عجل لولیک الفرج
41.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇯🇴🇯🇴🇯🇴🇯🇴🇯🇴🇯🇴🇯🇴🇯🇴🇯🇴 💠نماهنگ سلام بر قدس ✅ کاری از گروه سرود دانش اموزی بچه های آسمان اصفهان
گفتند که عاشقی و آرام نه ای در بند خیال خم ابروی که ای گفتند بگو ،به قصد قربت گفتم سید علی ِحسینیِ خامنه ای ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 وصیت به تقسیم مساوی ارث 💠 سؤال: پدری کرده پس از فوت، کلیه اموال اعم از منقول و غیر منقول به طور مساوی بین فرزندان پسر و دختر تقسیم شود؛ آیا چنین وصیتی شرعا نافذ است؟ ✅ جواب: اگر قصدش این بوده است که ـ بر خلاف حکم شرعی ـ به طور مساوی تقسیم شود، وصیت باطل است و اگر قصدش این بوده است که ارث دخترها به اندازۀ پسرها افزایش یابد، در صورتی که مجموع مقدار اضافه، بیش از ثلث ترکه (یک سوم از کل ارث) نباشد، وصیت نافذ است، وگرنه در بیش از ثلث، نیازمند تأیید ورثه می باشد. 🆔 @leader_ahkam
48.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ فیلم طرز تهیه شکلات بیسکوییتی👆🏻
مواد لازم برای 10 نفر 300 تا 400 گرم قارچ ورقه شده 300 گرم(3 لیوان فرانسوی) جو پرک 20 تا 50 گرم کره مقداری روغن زیتون(یا روغن مایع معمولی) آرد سفید 2 قاشق غذاخوری 2 عدد هویج رنده شده(اگه هویج کوچک بود 3 عدد) آب مرغ 4 تا 5 لیوان(میتوانید از 2 عدد قرص مرغ استفاده کنید) شیر پرچرب به دمای محیط رسیده 4 تا 5 لیوان نمک و فلفل(ترجیحا فلفل سفید که از عطاری میتونید تهیه کنید) نصف یک عدد سینه مرغ پخته و ریش ریش شده مرغ را با پیاز و نمک و فلفل و کمی زردچوبه بپزید....میزان زردچوبه در آب مرغ و مرغ باید کم باشه آبلیمو 1 تا 2 قاشق غذاخوری(به دلخواه) مقداری جعفری ساطوری برای سرو خامه صبحانه 3 تا 6 قاشق غذاخوری(میتونید خامه رو حذف کنید) میزان آب مرغ یا شیر کاملا به غلظت مورد نظر شما برای سوپ و همین طور میزان لعابی که جو پرک میندازه بستگی داره...میتونید به جای مقداری از آب مرغ از آب معمولی استفاده کنید ولی صد البته که با آب مرغ خیییلی خوشمزه تر هست. کره+روغن را در قابلمه بریزید و صبر کنید کره ذوب شود. قارچ ورقه شده را اضافه و کمی تفت دهید(لازم نیست آب قارچ کاملا کشیده شود) در این مرحله به دلخواه 1 تا 2 قاشق آبلیمو به قارچ اضافه کنید. سپس 2 قاشق آرد روی قارچهای تفت خورده بپاشید و روی حرارت ملایم هم بزنید در حدی که بوی خامی آرد کمی گرفته شود. آب مرغ را به تدریج و کم کم اضافه و سریع و مدام هم بزنید تا آرد کاملا باز شود. وقتی آرد کاملا باز و یکدست شد بقیه آب مرغ را هم اضافه کنید. سپس جو پرک+هویج رنده شده را هم اضافه کنید. و بعد حدود 3 تا 4 لیوان شیر را هم اضافه کرده،در قابلمه را نیمه گذاشته و حرارت متوسط باشد تا سوپ شروع به جوشیدن کند. همین که شروع به جوشیدن کرد حرارت را ملایم کنید تا سوپ ریز جوش شده و جو به آرامی بپزد و لعاب بیندازد. حتما با حرارت ملایم سوپ باید قوام بیاید و ریز جوش بخورد. در قابلمه در طی مراحل پخت نیمه باشد. از زمانی که جو شروع به لعاب انداختن کرد گاهی هم بزنید تا ته نگیرد. اگر بعد از پخته شدن و لعاب انداختن جو سوپ غلیظ شد دوباره کمی شیر اضافه کنید. در اینصورت حتما دقت کنید در زمان اضافه کردن شیر حرارت کاملا ملایم باشد و سوپ نجوشد و شیر هم حتما به دمای محیط رسیده باشد تا نبرد. وقتی سوپ آماده شد چند قاشق خامه(به دمای محیط رسیده) را در کاسه ریخته هم بزنید تا یکدست شود و با کمی سوپ رقیق کرده و به سوپ اضافه و حرارت را خاموش کنید. زمان اضافه کردن خامه ،سوپ نباید در حال جوشیدن باشد و حرارت ملایم باشد.
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و یازدهم 👁 نگاه مجید از هیجانی عاشقانه به تپش افتاد و چشم من مبهوت صورت خندان مامان خدیجه بود که با آرامشی مؤمنانه، پاسخ نگاه خیره‌ام را داد: 👌🏻عزیزم! تو یه دخترِ سُنی هستی! عزیز مایی، رو سرِ ما جا داری! خُب شاید تمایلی به این سفر نداشته باشی! ما فقط روی علاقه‌ای که به شما داشتیم، گفتیم بهتون خبر بدیم که اگه دوست دارید، با هم همسفر بشیم! با ما بیای یا نیای، عزیزِ دل من می‌مونی! 🚪🛋 و دیگر هر دو ساکت شدند و حالا نوبت من و مجید بود تا حرفی بزنیم و من هنوز از بُهت مصیبت پدرم خارج نشده و نمی‌توانستم بفهمم از من چه می‌خواهند که تنها نگاهشان می‌کردم و مجید با صدایی که از اشتیاق وصال کربلا به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد: 🏻نمی‌دونم چی بگم... و دلش پیش همسر اهل سنتش بود که لب فرو بست و در عوض چشمانش را به سوی من گشود تا ببیند در دلم چه می‌گذرد و من محو دعوت نامه ناخواسته‌ای شده بودم که امام حسین (علیه‌السلام) برایم فرستاده و در جواب جنایات پدر و برادرم در حق شیعیانش، مرا به سوی خودش فرا خوانده بود که پیش از مجید به سمت حرمش پَر زدم و از سرِ شوق و اشتیاق، به ندای پسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) لبیک گفتم: ⁉ حالا باید چی کار کنم؟ باید چی آماده کنم؟ ما که گذرنامه نداریم... 👁 و دیدم چشمان مجید پیش پاکبازی عاشقانه‌ام به زمین افتاد و پاسخ دل مشتاقم را مامان خدیجه با روی خوش داد: ☝🏻همین فردا برید دنبال گذرنامه‌هاتون تا ان‌شاء‌الله زودتر آماده شه. فقط هم با خودتون یه دست لباس بردارید، دیگه هیچی نمی‌خواد. همه چی اونجا هست. 👳🏻 و آسید احمد از تماشای اینهمه شور و شوق یک دختر اهل سنت چه حالی شده بود که نگاهش به زمین بود و می‌دیدم به شکرانه حال خوشم صورت پیر و پُر چین و چروکش غرق شادی شده و در همان حال توضیح داد: - ما ان‌شاء‌الله شنبه صبح، پونزدهم آذر حرکت می‌کنیم. به امید خدا یکشنبه صبح هم می‌رسیم مرز شلمچه... سپس چشمانش درخشید و با حالی خوش زمزمه کرد: - اگه خدا بخواد یکشنبه شب می‌رسیم نجف، خدمت حضرت علی (علیه‌السلام)! ✨ و چه سفر دل‌انگیزی بود که می‌خواست با میزبانی خلیفه بزرگوار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آغاز شود؛ همان کسی که در شب‌های قدر از منِ اهل سنت دل بُرده و جانم را آنچنان شیفته خودش کرده بود که هنوز هم پس از گذشت چند ماه، هر روز در میان کلمات نهج البلاغه‌اش تفرج می‌کردم و حالا می‌خواستم به زیارت مرقدش بروم! 🏻حالا بُهت بهجت‌انگیز این مسافرت با عظمت هم به فاجعه پدر و برادرم اضافه شده و مرا بیشتر در خودش فرو می‌بُرد که من با همه تمایلات شیعیانه و اشتیاقی که بیش از پیش به اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیهم‌اجمعین) پیدا کرده بودم، باز هم آمادگی زیارت مزار و ملاقات مرقدشان را نداشتم و نمی‌دانم چه شد که پیش از شوهر شیعه‌ام، برای قدم زدن در مسیر کربلا سینه سپر کردم و با قلبی که همچنان به مصیبت هلاکت پدر و نگون بختی برادرم، آکنده از درد و غم بود، برای زیارت اربعین بی‌قراری می‌کردم.
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و دوازدهم 🚪🛋 همین که آسید احمد و مامان خدیجه از خانه‌مان رفتند، مجید مقابلم نشست و به گمانم هنوز باورش نمی‌شد از زبان من چه شنیده که با لحنی لبریز ترس و تردید سؤال کرد: ❓الهه جان! مطمئنی می‌خوای بیای؟ 🏻و خودم هم نمی‌دانستم چه شوری در جانم به پا خاسته که دریای دلم به سمت ساحل چشمانش موج زد و مشتاقانه شهادت دادم: ✋🏻مجید! من می‌خوام بیام. نمی‌دونم چرا، ولی دلم می خواد بیام! 🌌 شاید هنوز حلاوت بهشتی شب‌های قدر و مستی قدح محبت امام علی (علیه‌السلام) در مذاق جانم مانده و دلم نمی‌آمد به تعارف جامی دیگر از عشق اولیای الهی دست رد بزنم که حالا بیش از هر زمان دیگری در گرداب بلا دست و پا می‌زدم و سخت محتاج اینچنین عاشقانه‌هایی بودم و حقیقتاً چه عاشقانه طلبیده شده بودیم که بی‌هیچ دردسری گذرنامه گرفته و با چیدن یکی دو دست لباس و چند تکه وسایل شخصی در یک کوله پشتی، مهیای رفتن شدیم. 👨🏻 عبدالله وقتی فهمید چه خیالی در سر داریم، نمی‌دانست چه بگوید و با چشمانی مات و متحیر فقط نگاه‌مان می‌کرد. 🏻 حقیقتاً خودم هم نمی‌توانستم باور کنم بی‌ آنکه روحم خبر داشته و یا حتی یک لحظه فکری برای رفتن به کربلا به سرم زده باشد، به این سفر اعجاب‌انگیز دعوت شده و بی‌آنکه اختیاری به دست من باشد، بپذیرم تا همچون عاشق ترین شیعه، با پای پیاده رهسپار کربلا شوم، ولی دلم نمی‌خواست عبدالله گمان کند کسی مرا به این کار اجبار کرده که صادقانه اعتراف کردم: - آسید احمد و خونواده‌اش هر سال برای اربعین میرن کربلا. امسال هم به ما گفتن دارن میرن، منم دلم می‌خواست باهاشون برم... 🏻 مجید سرش را پایین انداخته و شاید از چشمان عبدالله اِبا می‌کرد که باز به هوای خواهرش، سرِ غیرت بیاید و حرفی بزند که من خودم ادامه دادم: 🏻 خُب داریم میریم زیارت امام حسین (علیه‌السلام)! 👨🏻 و عبدالله طاقتش طاق شد که با حالتی عصبی جواب داد: - آخه الان اصلاً موقعیت مناسبی نیس! 👁 و دید مجید خیره نگاهش می‌کند که به سمتش چرخید و برای تبرئه خودش، با لحنی ملایم‌تر ادامه داد: 👨🏻 شرمنده مجید جان! من می‌دونم زیارت امام حسین (علیه‌السلام) ثواب داره! ولی آخه الان تو این موقعیت که اوضاع عراق انقدر به هم ریخته‌اس و داعش داره همه رو سر می‌بُره، تو می‌خوای دست زنت رو بگیری ببری عراق و از نجف تا کربلا رو پیاده بری؟!!! داعش تهدید کرده که پیاده‌روی امسال رو به خاک و خون می‌کشه! 🏻مجید لبخندی زد و با متانت همیشگی‌اش، جواب دلشوره برادرانه عبدالله را داد: - باور کن هر چی تو نگران الهه باشی، من بیشتر نگرانشم! ولی اوضاع عراق آنقدر هم که فکر می‌کنی، خراب نیس! داعش تو همون یکی دو ماه اول زمین گیر شد. از وقتی که آیت الله سیستانی حکم جهاد داد و شیعه و سُنی وارد جنگ با داعش شدن، کمر داعش شکست! دیگه الان تو همون چند تا استان صلاح الدین و نینوا و الانبار داره جون می‌کَنه! این چرت و پرت‌هایی هم که میگه، فقط برای اینه که مسیر اربعین رو خلوت کنه، وگرنه هیچ غلطی نمی‌تونه بکنه! استان کربلا و نجف از امن‌ترین مناطق عراقه! 👁 و نگاهم کرد تا پشتش به همراهی تمام قدم محکم شود و با خاطری آسوده ادامه دهد: 🏻اینهمه زائر دارن به عشق امام حسین (علیه‌السلام) میرن، من و الهه هم مثل بقیه! خیالت راحت باشه! 👨🏻 ولی خیال عبدالله راحت نمی‌شد که یکی دو ساعت بحث کرد و به هر دری زد تا ما را از رفتن منصرف کند و دستِ آخر نتوانست حریف عزم عاشقانه زن و شوهری شیعه و سُنی شود که صورتمان را بوسید و ما را به خدا سپرد و رفت.