فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساندویچ ساز دارین؟پس فقط ببینید چی براتون آوردم🤩🤩
یک عدد موز رو پوست بگیرین و با چنگال پوره کنین
یک عدد تخممرغ رو داخل کاسه بریزین و هم بزنین
موز پوره شده رو اضافه و مخلوط کنین
دو قاشق غذاخوری روغن
دو قاشق غذاخوری شیر
یک قاشق غذاخوری شکر
بریزین و هم بزنین
نصف پیمانه آرد
کمی وانیل و بکینگ پودر
اضافه و یکدست کنین
ساندویج ساز رو داغ کنین، از مواد بریزین و درشو ببندین
چند دقیقه زمان بدین تا بپزه
میتونین توی فر و قابلمه هم درست کنین،بافت و طعمش عالیه
نوش جان😍
✦••┈❁🍟🍔❁┈••✦
✦••┈❁🍟🍔❁┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👩🍳#رولت_مرغ_و_لواش👩🍳
سینه مرغ پخته ریش ریش یکعدد
هویج رنده شده یک عدد
پیاز یک عدد متوسط
سس مایونز یا پنیر خامه ای یک ق غ
پنیر پیتزا چهار ق غ
جعفری خرد شده دو ق غ
نان لواش یک عدد
برای رومال زرده تخم مرغ
🌮🍗
▬▭▬▭▬▭▬▭▬▭▬
#ساره
#قسمت_صد_و_شصت_و_نهم
علی آقا هم به این نتیجه رسیده بود که علی اصغر شهید شده. به برادرم احمد و برادرهای خودش که جبهه بودند، گفته بود شما چیزی به ساره نگید.
به هر بهانه ای بود مرا از خانه بابا آوردند روستای هتکه پشت. علی آقا به خانواده اش گفت: باید کم کم این ها را برای شهادت علی اصغر آماده کنیم.
وقتی این حرف ها را به مادرش می زد، من از آن طرف اتاق، یک چیزهایی شنیدم.
مادرشوهرم گفت: آخ! خدام جانِّ. من بمیرم. نازنین ریکا. وشونِ دله از همه قد بلند تر بیه. خوش تیپ ریکا؛ آخ! خدا جانم را بگیرد. من بمیرم. پسر نازنین. در بین اینها از همه قد بلند تر بود. پسر خوش تیپ.
هوا هنوز سرد بود. صدای مادرشوهرم را که شنیدم، خزیدم زیر کرسی و خودم را جمع کردم.
با خودم می گفتم: علی اصغر شهید شد؟ داداش من شهید شد؟ علی آقا چرا هیچی به من نمی گه؟ همه خبر دارند و من که خواهرش هستم، خبر ندارم؟ من رو چرا آورد این جا؟ الان مامان می میره. من پیشش نیستم؛ یعنی معصومه خبر داره، پیش مامانه؟
نیم ساعتی داخل اتاق تنها ماندم. بعد از نیم ساعت علی آقا و مادرشوهرم و بقیه آمدند داخل اتاق. نشستند و ماتم زده به من نگاه می کردند. منتظر بودم چیزی بگویند. بالاخره از جا بلند شدم و به علی آقا گفتم: یه لحظه بیا، کارت دارم.
#ساره
#قسمت_صد_و_هفتادم
بالاخره از جا بلند شدم و به علی آقا گفتم: یه لحظه بیا، کارت دارم.
آمد توی اتاق، گفتم: علی! تو رو خدا، داداشم چی شده؟
-آروم باش. بشین بهت می گم.
حالا من هستم و خودش. بچه را هم پیش مادرشوهرم گذاشتم.
-علی اصغر شهید شد. عقب نشینی داشتیم، نتونستند بیارنش عقب. جنگه دیگه، نخود و کشمش تقسیم نمی کنند. یکی شهید می شه، یکی مجروح می شه، یکی مفقود می شه.
یعنی مفقود شد داداشم؟!
-می دونیم که شهید شده، بدنش مونده. چند بار رفتیم دنبالش، نتونستیم بدنش رو بیاریم عقب. شاید بعد از یکی دو ماه پیدا بشه.
نمی دانستم این غم را کجای دلم نگه دارم. گفتم: تو چرا به من نگفتی؟ یعنی تو باید بیای به پدر و مادرت بگی و به من نگی؟ همه بدونند و من که خواهرشم ندونم؟
علی آقا کاملا وضعیت روحی ام را درک می کرد، گفت: خب تو باید آمادگی داشته باشی. تا آمادگی نباشه، آدم نمی تونه خبر را ناگهانی بده.
-پاشو بریم خونه. نمی خوام پدر و مادرم رو تنها بذارم.
آمدیم بابل. رفتیم خانه بابا. گریه نمی کردم و سعی می کردم آرام باشم. تک تک خاطرات علی اصغر جلوی چشم هایم می آمد و می رفت. همیشه علی اصغر کمک حال پدرم بود.
علی آقا شروع کرد به حرف زدن؛ به قول خودش آماده کردن بابا و مامان. می گفت: آدمه دیگه آقا جون، جبهه است، خودت می دونی. خبر رسیده علی اصغر مجروح شده... بعد ادامه داد: البته دقیق نمی دونیم آقا جون؛ شاید علی اصغر شهید شده باشه. اطلاع کافی نداریم. این طور که می گن؛ باید شهید شده باشه. بالاخره اگر مراسمی، چیزی دارید... .
بابا گفت: تا سپاه اطلاع کامل و دقیقی نده، هیچ کاری نمی کنم. اول بذار دقیقا مشخص بشه بعد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 در اهمیت اخلاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سخنان جسورانه دکتر روا زاده علیه سقط جنین در کشور. حتما ببینید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #عید_مبعث
💐گل بریزید گل بریزید
💐که محمد(ص) شد پیمبر
🎤 #محمدرضا_طاهری
👏 #نوستالژی
👌بسیار زیبا
🌷مرجع رسمی #مولودی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
#ساره
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_یکم
مامان دیگر جان به تنش نماند. من راحت شدم و زدم زیر گریه. معصومه خودش را رساند و وقتی فهمید زد زیر گریه. دو خواهر کوچک ترم دیگر هیچ؛ حسابی گریه و بی تابی می کردند.
برای اینکه بابا مطمئن شود، علی آقا شروع کرد به زنگ زدن به سپاه، ستاد معراج، بنیاد جانبازان و شهدا و هر جا که می توانست، ولی هیچ خبری از علی اصغر نبود.
مامان گریه می کرد و می گفت: دیروز رفتم مسجد؛ زن ها همه اش به من نگاه می کردند و پِچ پِچ می کردند؛ پس نگو که به خاطر علی اصغر بود. آخ مامان فدایت... . خدایا شکرت، خدایا شکرت، راضی ام به رضای تو... .
یک هفته گذشت. بابا پایش را در یک کفش کرده بود و می گفت: نه، من مجلس نمی گیرم تا خبر دقیق از علی اصغر برسد.
تلفن زنگ خورد.
-سلام علیکم، از بیمارستان لبافی نژاد تهران تماس می گیریم. شما فرزندی به اسم علی اصغر نیکخو دارید؟
بابا گوشی را برداشته بود، گفت: بله.
-پسرتون زخمی شده، آوردن این جا، گفتیم خبر بدیم تا برای عیادت بیایید.
بابا از خوشحالی با صدای بلند گفت: اصغر زنده است، زنده است... .
خدا یک بار دیگر علی اصغر را به ما داد. بابا گفت: تو نیا بچه داری. علی آقا و بابا و مامان رفتند بیمارستان لبافی نژاد.
#ساره
#قسمت_صد_و_هفتاد_و_دوم
علی اصغر سه روز در بیمارستان بود. وقتی خودشان را بعد از شانزده روز رسانده بودند به نیروهای خودمان، سریع آن ها را آورده بودند بیمارستان؛ پایش را گچ گرفتند و دستش را پانسمان کردند.
بعد از یک هفته من رفتم تهران و دیدمش. پایش را تازه جراحی کرده بودند. برادرم هنوز قدرت بدنی کاملی نداشت.
آن وضعیت را که دیدم، حالم بد شد و فشارم افتاد. بابا می گفت: اول می خواستند پای علی اصغر را قطع کنند. من و علی آقا که رفتیم پیش دکتر، دکتر خیلی بی احترامی به علی آقا کرد.
علی آقا که برای دست دادن دست دراز کرد، دکتر انگشت کوچیکش را آورد جلو. بالاخره با کلی خواهش پای علی اصغر را عمل کردند. من هم گفتم اگه بلنگه بهتر از اینه که پا نداشته باشه.
بابا می گفت: این رفتار دکتر را که دیدم، گفتم این که با دامادم این طور رفتار می کنه، پسرم رو حتما می کُشه.
به خاطر بی توجهی همان دکتر بود که دست علی اصغر کج شد و دیگر آن حالت صاف یک دست معمولی را پیدا نکرد.
علی اصغر تا سه ماه در بیمارستان بود. فامیل هایمان و دوستانش می رفتند بیمارستان و عیادت می کردند. وقتی آمد خانه، یکسره خانه مامان ماندم.
پاهایش داخل گچ بود و اصلا تکان نمی خورد. از بنیاد شهید تقاضای ویلچر کردیم تا برادرم را ببریم بیرون و یک حال و هوایی عوض کند. گفتند: ویلچر نداریم. علی اصغر خیلی ناراحت بود. وقت لگن گرفتن می گفت: شما برید بیرون. عصبی می شد و بهم می ریخت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در افریقا قبیله ای هست که هیچ کس را نمیشناسد وهیچ کشوری آنها را به عنوان مردم قبول ندارند ولی آنها از کل جهان *فقط یک نفررا میشناسند*😔😔🥺🥺
🖊 #آیت_الله_قاضی ره:
اگر در مسیر معنوی، بیحال شدید، توقف نکنید. باید دست و پا بزنید تا حال پیدا کنید.
با تلاوت قرآن، با مناجات، با این مکان و آن مکان، بالأخره باید از این بیحالی خارج شوید. و الّا یواش یواش شیطان شما را میبرد.
مصرف چای بعد از غذا ممنوع !
در مهمانیها هنوز غذا تمام نشده ،جلوی مهمان چای می گذاریم چایی می تواند محیط معده را اسیدی کند و تاثیر منفی بر مواد معدنی معده بگذارد
✍چای از هر نوعی که باشد( سیاه، سفید و سبز)، محتوی موادی به نام تانن است.
✍ترکیبهای تانن اگر به فاصله کمتر از نیم ساعت بعد از غذا خوردن خورده شوند، به آهن مواد غذایی میچسبند و مانع جذب آنها میشوند، به همین دلیل تا یک ساعت بعد از صرف غذا چای ننوشید
#طهورا_طب🍃👇
🆔 @TahoraTeb
🔴 تجمع مضحک و پر شمار مخالفان پوتین مقابل سفارت اوکراین در تهران!
🔹 در این تجمع چند هزار نفری! 😂😂 در مقابل سفارت اوکراین در تهران به حمایت از این کشور انجام شد، شعارهای تندی هم علیه پوتین و روسیه سر دادند!
🔹 پوتین بعد از این تجمع باشکوه! شاید عملیات خود در اوکراین را متوقف کند😂🤦♂
🔥 @Moohem
‼️ خمس منزل مسکونی دوم
🔷س ۵۷۸۸: کسی که منزل مسکونی دومی در غیر محل سکونت اصلی خود با درآمدش تهیه میکند تا مثلا ایام تابستان و تعطیلات را در آنجا باشد، آیا به این منزل دوم خمس تعلق میگیرد؟
✅ ج: اگر مورد نیاز و در حدّ شأن عرفی او باشد، خمس ندارد و در صورتی که اين چنين نباشد، خمس دارد.
🆔 @resale_ahkam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شب_زیارتی_ارباب
🎙حاج امیر کرمانشاهی
✨عشق بخشنده من؛حسین...
🔅السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
شب_جمعه
ماه اسفند است و خانه تڪانے ....
سخترین قسمت خونه تڪانے
پاک ڪردن قاب عڪس عزیزانے هستش
ڪه دیگه بینمون نیستن ....
🌸🍃جهت شادی روح
تمام مسافران آسمانی
فاتحه ای قرائت کنیم🍃🌸
روحشان قرین رحمت الهی باد 🌸