eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
137 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
380 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
✍رهبر انقلاب : مهــم‌تر از عـبور از ســیــم خـاردار دشمن ‌نهاده سـیم خـاردار انـسان است؛ ڪه انـسان به ‌ظاهــر آن را دشـمن هـم نمیداند و دوسـت هـــم مـــےداند.۹۵/۱۲/۶
‌‌‌‌: به ما نشان داد : زنی که میتواند زیر ماسک بکشد، قادر است که زیر و نقاب نیز نفس بکشد. و مردی که را بخاطر ویروسی، چند ماه می‌بندد! می‌تواند آن را برای ادای در مسجد هم ۲۰ دقیقه ببندد. به ما ثابت کرد : یک وظیفه همگانی است و جواب آن به تو چه نیست! چون آلودگی یک نفر به همه ربط دارد... و اینکه، ای بشرخیلی ضعیف هستی! باخدایت ستیزه نکن!
، دلم گفت.. شاعر: سید حمیدرضا برقعی عصر یک ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم كه چرا به انسان نرسیده است؟ چرا به گلدان نرسیده است؟ چرا ی باران نرسیده است؟ و هر كس كه در این دوران به لبش نرسیده است، به نرسیده است و عشق به پایان نرسیده است. بگو دلخسته ز شیراز بیاید، بنویسد: كه كه هنوز است چرا گمگشته به كنعان نرسیده است؟ چرا ی احزان به گلستان نرسیده است؟ دل ترك خورد، زخم نمك خورد، مُرد، بر سر دوشش غم و اندوه به فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مُرد. گواه است، چشم به راه است، و در یك پلك نگاه است؛ ولی نصیبم فقط آه است و همین خدایا برسد كاش به جایی؛ برسد كاش به صدایی... یك جمعه ی وجود تو كنار دل هر آشفته شود حس، تو كجایی نرگس؟ به خدا آه های غریب تو كه به حزنی است، زجنس و ماتم، زده به دل عالم و آدم مگر این و شب رنگ شفق یافته در کدامین غم عظمی به تنت رخت کرده ای ای عشق مجسم كه به جای شبنم بچكد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت، نكند باز شده محرم كه چنین می زند به دل فاطمه، آهت! به نخ آن شال سیاهت، به رخت ای ماه! بیا، صاحب این بیرق و این و این مجلس و این روضه و این بزم تویی.آجرك الله! دو جهان درچاه...
سوخته از آه های غریبت دل من كبوتر شده، پرپر شده، همراه سحری، روی فُطرُس معراجํ گشته هوایی و سپس رفته به رهایی، به همان و سرایی که شما آنی و خلاصه شود آیا كه مرا نیز به همراه خودت زیر ببری تا بشوم و بلایی، به خدا در دیدن شش گوشه، تاب ندارد. خواب ندارد، گوشه ی دفتر، ناب ندارد، من روزن مهتاب ندارد. گویند به اشاره، مگر این بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ندارد... تو ؟ تو شده ام باز ، شده ام باز هوایی... کن گریه و گریه کن ،‌آری که هر آن را شنیده است شما ای آن را و اگر هست کنون من روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز کن که در کف من همچو در ید موسی بشود چون موج مصیبات بلند است، به ساحل نیل است و این طویل است و ببخشید اگر این خون بر تب دار حروف است که این مکشوف لهوف است؛‌ بر لب عطشان لغات است و صدای سطر به سطرش همگی مزن آب فرات است و همه زنان آرام نجات است؛ ‌ولی که ارباب «قتیل العبرات » است؛ ولی که ارباب« اسیرالکربات» است؛ ولی هنوزم که هنوز است حسین بن علی یار است و محو تماشاست ز بلندی، الف او دال و همه او در گودال و سپس که «الشمرُ» ... چه بگویم که « سبو را و بریدند»... تاب ندارد به با خبرم می گذرم از روضه که خود غرق عزایی، تو کرب و بلایی؛ می دهم آقا به همین که در ما نیز بیایی، تو ... تو..
*امیرالمومنین علیه السلام از چه چیزی می‌ترسید⁉️🤔* 🌷 عليه السلام فرمودند : *📜إنَّما أخافُ عَلَيكُم اثنَتَينِ : اِتِّباعَ الهَوى وطولَ الأَمَلِ ، أمَّا اتِّباعُ الهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الحَقِّ وأمّا طولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةَ ؛* 👈مردم ، ترسناكترين چيزى كه بر شما مى ترسم دو چيز است : 🌱يكى *پيروى هواى * ، و ديگرى * های طولانی* . اما *پيروى هواى نفس انسان را از حق باز مى دارد ،* و *آرزو های طولانی آخرت را از ياد مى برد .* 📚الكافي: ج ۲ ، ص ۳۳۵، ح ۳/ فرهنگنامه آرزو، ص 108 / ، خطبه 42 *🌹 تعجیل در فرج و سلامتی امام مهدی عج صلوات🌹* *🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌹* اللهم عجل لولیک الفرج
💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم: «چی شده؟» از صراحت سؤالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد: «بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم: «دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد: «الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست، از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم: «عباس! من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم: «عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی ، دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس، دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد...
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌹 آیه ۹۸ سوره انعام 💥 وَ هُوَ الَّذِيٓ أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ ۗ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ : و او کسی است كه شما را از یک نفس آفرید، بعضی استقرار یافته و بعضی به ودیعت نهاده؛ ما آیات خود را برای قومی كه می‌ فهمند بیان كردیم. 🌷 : پدید آورد، آفرید 🌷 : قرارگاه و قرار گرفتن 🌷 : به ودیعت نهاده 🌷 : بیان کردیم 🌷 : می فهمند این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در نازل شده است. اين آيه درباره توحید و خداشناسی است. براى اين هدف گاهى انسان را در آفاق و جهان هاى دور دست سِير مى ‌دهد، و گاهى او را به سِير در درون وجود خويش دعوت مى ‌نمايد. نخست مى‌ فرمايد: «وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ؛ و او کسی است که شما را از یک آفرید» يعنى، شما با اين همه چهره‌ هاى گوناگون و افكار متفاوت‌ و تنوّع وسيع در تمام جنبه ‌هاى وجودى، همه از يک نفس آفريده شده ‌ايد، و اين نهايت عظمت و آفريدگار را مى‌ رساند كه چگونه از يك مبدأ اين همه چهره ‌هاى متفاوت آفريده است؟ سپس مى‌ فرمايد: «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ؛ بعضی در [زمین] استقرار یافته و بعضی در [اصلاب و‌ رحم ها] به ودیعت نهاده» در پايان آيه بار ديگر مى‌ فرماید: «قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ: ما آیات خود را برای قومی که می فهمند بیان کردیم» 🔹 پیام های آیه ۹۸ سوره انعام 🔹 ✅ اصل و‌ریشه ی همه ما یکی است، پس این همه اختلاف و برتری طلبی و تبعیض چرا؟ ✅ این همه تنوع و نوآوری در خلقت انسان ها تنها از یک نفس ، نشانه ی عظمت است. ✅ تا اهل فهم نباشد، از معارف بهره نمی برد. ✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
💠 شرح دعای روز سوم ماه مبارک رمضان ▫️اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِيهَ وَ بَاعِدْنِي فِيهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِيهِ وَ اجْعَلْ لِي نَصِيبا مِنْ كُلِّ خَيْرٍ تُنْزِلُ فِيهِ بِجُودِكَ يَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِينَ ▫️خدایا، در این روز مرا هوش و بیداری نصیب فرما و از سفاهت و جهالت و کار باطل دور گردان، و از خیری که در این روز نازل می‌فرمایی مرا نصیب بخش؛ به حق جود و کرمت، ای بخشش‌دارترین بخشش‌داران عالم. ✅ شرح اجمالی 🔸ذهن و تیزفهمی یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های فردی برای نیل به اهداف بلند است. بستری که برای نگهداری اطلاعات فراهم می‌کند، فرد را از آسیب‌ها مصون می‌دارد. 🔸 وقتی انسان در معرض تهدید درونی و بیرونی قرار گیرد، داشته‌های محفوظ او می‌تواند و او باشد. 🔸از عبارت تنبیه که معنی و هوشیاری را می‌دهد استفاده می‌شود که داشتن ذهن و هوش به‌تنهایی برای فرد کافی نیست. اگر ذهن انسان را متنبه نکند، صرفا مثل انبار اطلاعات خواهد بود که هیچ استفاده‌ای از آن نمی‌شود. این اطلاعات می‌تواند علیه انسان تمام شود. 🔸سفاهت و بزرگ‌ترین دشمن انسان‌هاست. با جهل است که انسان بیشترین آسیب را می‌بیند. به تعبیر امیرالمؤمنین علیه‌السلام جهل مضرترین دشمنان است. جهل زمینۀ تسلط و بر انسان را فراهم می‌کند. 🔸مؤمن همواره خیر را خدا مطالبه می‌کند؛ چون ذات باری تعالی است. در ادعیه اهل‌بیت تعبیراتی مثل مُنزّل الخیر (نازل‌کنندۀ خیر)، مُلهِم الخیر (الهام‌کنندۀ خیر) دربارۀ خدای مهربان آمده است. 🔸نزول این خیرات مداوم است؛ با تمسک به جوادیت باری تعالی می‌توان قابلیت دریافت این خیرات را در وجود خود، درخواست کرد. متوسطه به بالا