eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
381 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
(فصل نهم) دو هفته سخت با بی خبری گذشت. بالاخره علی آقا با خوشحالی پیروزی برگشت. چه قدر همه از دیدنش خوشحال شدیم و به او افتخار کردیم. علی آقا رو به من گفت: سلام. خوبی ساره؟ چه خبر؟ دلم می خواست بزرگ ترین خبر زندگی مان را به او بدهم، ولی نتوانستم آن خبر خوب که پدر شدنش بود را به او بگویم؛ خجالت کشیدم بگویم. از طرفی نمی خواستم خبر به آن خوبی را مفت و مجانی بگذارم کف دستش. طبق روال، کمی با خانواده هایمان بودیم و رفتیم خانه مان. تمام این مدت نقشه می کشیدم که قضیه بارداری ام را چگونه بگویم. می دانستم پدر شدن برای علی آقا خیلی مهم است. با خودم می گفتم: باید فرصتی بسازم تا غافلگیرش کنم. تنها مدرک همان جواب آزمایشگاه بود. به ذهنم رسید آن را جایی بگذارم که خودش ببیند. کاغذ آزمایش را گذاشتم روی میز، دیدم از کنارش گذشت و توجه نکرد؛ گفتم شاید وقتی صبح می رود مقابل آینه تا موهایش را شانه کند، ببیند و شاید باز توجه نکند. کاغذ آزمایش را برداشتم و گذاشتم روی میز چایی مان. صبح شد. صبحانه که می خوردیم، برگه آزمایش درست جلوی دستش بود. برداشت. یک لحظه لبخند زدم. نگاهی به برگه کرد و بی توجه گذاشت سر جایش. همینطور زیرچشمی نگاهش می کردم، به خودم گفتم: چرا باز نکرد؟ چرا نگاه نکرد؟ حس کردم اصلا برایش مهم نیست. نتواستم طاقت بیاورم و حرفی نزنم، گفتم: اون چیه؟ اشاره به برگه آزمایش کردم. گفت: نمی دونم، شما گذاشتی. -خب بخونین بینین چیه دیگه! صورت جدی ام را که دید، گفت: ای کلک! چیه؟ باز چی شده؟ همینطور که این کلمات را می گفت، کاغذ را گرفت و باز کرد. هی نگاه به جواب آزمایش کرد، دقت کرد، چیزی متوجه نشد. آخر جواب به انگلیسی نوشته شده بود و هیچ کلمه فارسی در آن نبود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کشف پیکر مطهر شهید در فکه در روز ۱۲ بهمن ۱۴۰۰ 🔺 قمقمه این شهید بعد از گذشت ۴۰ سال هنوز پر از آب است 🌷 يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً 🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی @asatid_enghelabi ایتا و سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 🛑🎥 مراسم تشییع پیکر آیت الله صافی گلپایگانی امروز در نجف اشرف برگزار شد 🕌 تازه‌های را اینجا ببینید http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c اولین و بزرگترین کانال قمی‌ها☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پای اعتراف شاه شاه در این ویدیو مستند اعتراف می کند به جای اینکه خادم ملت ایران باشد و برای پیشرفت ایران گام بردارد مامور و حافظ منافع آمریکا در ایران بوده است اما هنوز عده ای فریب خورده، برای دفاع از شاه و پدرش حرفهای غیر خود شاه را می زنند برخی که حتی استاد دانشگاه هم هستند در این دفاع کورکورانه نقش موثری در توجیه رفتار و گفتار شاه ایفا می کنند هرچند باید گفت برای دفاع از شاه و خاندان پهلوی کورکورانه اقدام نکنید همه چیز در مورد اقدامات شاه در تاریخ ثبت شده است حتی تصاویر تلویزیونی مستند وجود دارد منطقی ترین راه در دفاع از عملکرد شاه ملعون مستند کردن گفتار به سخنان و دستورات شاه است نه پروپاگاندای رسانه ای و غوغا سالارانی که منافعشان با سقوط شاه از دست رفت ایران درحالی که از کمبود برق و گاز و بهداشت و فقدان آب آشامیدنی در کل کشور رنج می برد و تنها یک درصد از روستاهای ایران دارای برق بودند شاه به فکر حفظ منافع آمریکا بود عبدالمجید مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه رژیم سفاک پهلوی در سال ۵۳‌ در کتاب خاطراتش نوشته است شاه مبلغ یک میلیون پوند در سال 53 به دولت بریتانیا هدیه داد همچنین پانص
*🔴رژیم پهلوی درآینه‌ی اعداد،ارقام و واقعیت‌ها...* 💥 علت‌اینکه بعضی‌ها گمان‌می‌کنند در دوران پهلوی ارزانی بوده،اینست که : قدیمی‌ها نرخهای زمان شاه را برای جوانان نقل می‌کنند ولی از درآمدهای آن زمان صحبتی نمی‌کنند . 🤭 تا جوانان با مقایسه‌ی این زمان با زمان شاه با یک محاسبه‌ی ساده، متوجه شوند که چه زمانی قدرت خرید مردم بالاتر بوده ‌است. 💢 حالا جهت‌اطلاع جوانان به چند نمونه اشاره می‌کنم: *1⃣خرید خودرو:* سال ۱۳۴۹ که پیکان ۱۸ هزارتومان بود حقوق یک کارمند رسمی در ماه ۲۰۰ تک تومانی یعنی دو هزار ریال بود. اگر می‌خواست پیکان بخرد باید حقوق ۹۰ ماه یعنی ۷/۵ سالش را پرداخت میکرد.😨 و یا یک مدیر دبیرستان که حقوقش ۵۰۰ تک تومانی و خیلی هم بالا و عالی بود باید حقوق ۳۶ ماهش را بابت خرید پیکانی که نه کولر داشت، نه هیدرولیک بود و نه ترمزش ضد قفل بود، پرداخت می‌کرد.😲 اهالی یک روستا با ۳۰ خانوار، با مشارکت هم توانسته بودند یک نیسان دست دوم! به قیمت ۱۵ هزار تومان آنهم قسطی بخرند،تا بتوانند با هم به شهر نزدیک خود بروند و شیر و لبنیات بفروشند و مایحتاج خود را خرید کنند.!!! 😨 ولی امروز عمده روستائیان خود صاحب یک نیسان یا ماشین دیگر هستند.!!!!😂 در آن زمان سالانه، کلاً ۳ هزار پیکان در کشور تولید می‌شد که آنهم به سختی فروخته می‌شد چون مردم توان خرید نداشتند... 😔 اما الان سالانه حدود ۱ میلیون *(حدود ۳۵۰ برابر زمان شاه)* انواع خودرو تولید می‌شود و برای خرید آنها به علت کمبود تولید و قدرت بالای خرید مردم، صف و نوبت است!!🤔 *2⃣قیمت دلار:* سال ۱۳۵۰، هر دلار آمریکا به قیمت آزاد ۱۰۵ ریال فروخته می‌شد. کارمندی که حقوق ماهیانه‌اش ۲۰۰ تک تومانی بود می‌توانست با حقوق ماهانه‌اش تقریباً *۲۰ دلار* بخرد.😨 الآن یک کارگری که حداقل دستمزد را می‌گیرد می تواند با دستمزد یک ماهش *۱۲۰ دلار* ۲۵هزارتومانی بخرد. ضمن اینکه قیمت دلار، تنها شاخص اقتصادی نیست و در کنار آن شاخص توسعه انسانی، کاهش فقر ، ارتقاء بهداشت و سلامت عمومی و... هم هست که همگی رشدچشمگیری داشته اند. 🟤 مثلاً در سالِ ۱۳۵۰ دستمزد روزانه‌ی یک کارگر در شهری مثل فردوس در خراسان جنوبی ۲۵ تا ۳۰ ریال بود . یعنی یک کارگر اگر سه روز و نیم کار می‌کرد می‌توانست *۱ دلار* بخرد. در حالی که امروز همان کارگر در شهر فردوس دستمزدش ۲۰۰ هزارتومان است و با سه روز و نیم کار می تواند *۲۸ دلار* ۲۵هزار تومانی بخرد!🤔 *3⃣اقلام مصرفی:* 🔵 زمان شاه یک حلب ۴/۵ کیلویی روغن نباتی ۲۹ تک تومانی قیمت داشت و کارگری که مزد روزانه اش درسال ۵۴ ، ۵۰ ریال بود تقریباً مزد ۶ روزش را می‌بایست بابت *۱ حلب روغن ۴/۵ کیلویی* پرداخت می‌کرد.😲 در حالی که امروز یک کارگر ساده با ۶ روز کارش می تواند بیش از *۱۰ حلب روغن ۴/۵ کیلویی* ۱۲۰ هزار تومانی بخرد. 🟠 سال ۵۴ مرغ منجمد کیلویی ۱۰۵ ریال فروخته می‌شد و مزد کارگر در شهر فردوس ۶۰ تا ۷۰ ریال بود. یعنی اگر یک کارگر تمام مزد روزش را می‌پرداخت نهایتاً *۶۷۰ گرم مرغ* خریداری می کرد.🤔 در حالی که امروز با دستمزد روزانه ۲۰۰ هزارتومانی‌اش و با گرانی شدید مرغ قریب *۵ کیلوگرم مرغ* می‌تواند بخرد. ❇️ سال ۵۴ قیمت یک موتور سیکلت یاماها ۱۰۰ خارجی ۵۶۰۰ تومان بود . کارمندی که حقوقش عالی بود یعنی ماهانه ۵۰۰ تومان می‌گرفت اگر می‌خواست موتور بخرد می‌بایست تقریبا حقوق یکسالش را پرداخت می‌کرد.😲 و اگر یک کارگر با مزد روزانه ۶ تومانی‌اش می‌خواست موتور بخرد می‌بایست *مزد ۹۳۴ روز کار* یعنی ۲/۵ سالش را پرداخت می‌کرد. 🤔 در حالی که امروز می تواند با ۵ ماه کار یعنی *مزد ۱۵۰ روز کار* یک موتورسیکلت ۱۲۵ بخرد. ✅ در زمان شاهِ خائنِ فراری نان سنگک ۵ ریال بود . کارگری که در روز ۶ تک تومانی مزد میگرفت *میتوانست ۱۲ عدد نان سنگک* بخرد. همین بود که مردم حاشیه شهرها و حلبی آبادها نان خوردن نیز نداشتند.!!!! 😨 ولی امروز کارگر با مزد یک روزش *می تواند بیش از ۶۰ عدد نان سنگک* ۳هزارتومانی بخرد. *4⃣خدمات عمومی:* 🔹 در طول ۵۷ سال حکومت پهلوی‌ها، کل شهر فردوس ۳۲۰ شماره تلفن هندلیِ غیر خودکار داشت . و بجز دو بخش سرایان و بُشرویه که هرکدام ۳ یا ۴ خط تلفن هندلی داشتند، در کل روستاهای استان خراسانِ بزرگ فقط ۳۱ روستا دارای یک خط تلفن برای تماس عموم مردم بودند😯 در حالیکه از ابتدای انقلاب تا سال ۶۴ یعنی در عرض ۶ سال، همین فردوس به برکت انقلاب اسلامی دارای ۲ هزار شماره تلفن خودکار گردید . و در سال ۷۴ بالغ بر ۹۵% روستاهای فردوس دارای تلفن خودکار خانگی شدند. ⬅️ کل شهر مشهد در ۵۷ سال حکومت پهلوی‌های خائن، ۴۱۰۰۰ شماره تلفن داشت . که درسال ۷۴ یعنی در عرض ۱۶ سال ۱۹۴/۰۰۰ شماره‌ی جدید به مردم واگذار شد . امروز کار به جایی رسیده است که هر کس به خط تلفن نیاز داشته باشد با مراجعه به مخابر
ات آن را برای هرجای شهر که بخواهد، دریافت می‌کند. 🟤 در زمان شاه فراری از برق سراسری و آب لوله کشی و راه آسفالته در روستاها خبری نبود و این یعنی انواع گرفتاری‌ها و عقب‌ماندگی‌ها و نیز شیوع انواع بیماری ها بین مردم و... 😨 اگر وضع مالی‌ات خوب بود، تازه می توانستی به پزشک هندی، پاکستانی و بنگلادشی مراجعه کنی!!!😲 *5⃣صدا و سیما:* ❇️ در زمان شاهِ انگلیسی کل ایران فقط یک شبکه‌ و در سالهای آخر حکومتش دو شبکه تلویزیونی داشت که آنهم ساعت ۴ بعد از ظهر شروع و ۱۱/۵ شب تمام می‌شد.🤔 در حالی که بعد از انقلاب و تا امروز تعداد شبکه‌های تلویزیونی چنان زیاد و شبانه روزی شده که بسیاری از مردم برخی از شبکه را نمی شناسند!😂 *6️⃣ وضعیت دانشگاه و دانشجو:* 🔹 در زمان شاه ملعون دانشگاه فقط در مراکز معدودی از استانها دائر بود و در هیچ شهر کوچک و بزرگ دیگری دانشگاه وجود نداشت. تعداد دانشجویان سراسر کشور به ۵۰/۰۰۰ نفر نمی‌رسید 🔵 در حالی که امروز بیش از ۵۰ دانشگاه دولتی در سراسر کشور و دانشگاه آزاد اسلامی با حدود ۱۴۰ واحد دانشگاهی در داخل و بیش از ۱۰ واحد دانشگاهی بین المللی در سایر کشور ها مشغول فعالیت هستند. ✅ قریب ۴/۰۰۰/۰۰۰ دانشجوی دختر و پسر در مقاطع کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد، دکترا و فوق دکترا در این دانشگاه‌ها اشتغال به تحصیل دارند . یعنی قریب ۸۰ برابر زمان پهلوی وطن فروش! 👏 💢 در زمان شاهِ فاسدِ پهلوی جوّ مدارس و دانشگاه‌ها‌ بگونه‌ای بود که‌بی‌حجابی را تشویق و حجاب را تحقیر و مذمّت می کردند. لذا دختران اکثراً و به اجبارِ محیط، بی‌حجاب‌ به‌ مدارس‌ و دانشگاه‌ها می‌رفتند و بسیاری از دختران ایرانی که استطاعت مخارج تحصیل را نیز داشتند، بخاطر همین اجبار، از تحصیل محروم بودند...😔 *منبع: آرشیو روزنامه‌های دوره پهلوی از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷* *☘️💫🍀💫🍀💫☘️💫*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همچین دانش آموزانی باشید😂🤣 پیشنهاد میکنم حتما نگاه کنید💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیج خواهران یمنی، عطر ظهور به مشام می رسد، خدایا زنده بمانیم تا در رکاب بقیة الله حجت ابن حسن العسکری علیه السلام با جان و دل خدمت کنیم و مرگ ما شهادت در راهش باشد🙏 آمین خانمای یمنی هم وارد ورزشگاهها شدند و بعضی خانمای ایرانی همچنان در حسرت ورود به ورزشگاه موندن!!😉☺️😅 اما این کجا و آن کجا!!!!
▪️در عزای تو حضرت هادی ▪️که گریبان آسمان چاک است ▪️نه فقط چشم های ابری ما ▪️روضه خوانت تمام افلاک است 🏴شهادت امام هادی النقی (علیه السلام) تسلیت باد
مداحی آنلاین - مسموم آقا - نریمان پناهی.mp3
2.9M
🔳 (ع) 🌴حاصل عمرت شده 🌴ماتم و رنج و بکاء 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز ♨️ @Maddahionlin 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 (ع) 🎥 🎞فیلمی کمتر دیده شده از آخرین غبارروبی حرم امام هادی(علیه‌السلام) توسط شهید حاج قاسم سلیمانی در سامرا 🌷 را یاد کنیم با ذکر 🌷 ♨️ @Maddahionlin 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوال :،می شود برای حجاب قانون نوشت؟ آقای رحیم پور ازغدی جواب می دهند .
🥀 🖤 🖤 در خیالم می‌نشینم گوشه‌ای از صحنِ تو از کران تا بیکران بینم بساطِ پهنِ تو آه می‌چسبد چقدر امروز حرم با چشمِ تَر وای اگر مهدی بخواند روضه‌ای با لحنِ تو درگیر تو بودن بخدا آزادےسٺ ویرانہ بہ نام تو همہ آبادےسٺ گفتم همہ جا تا ڪہ بدانند همہ شش دانگ دلم وقف امام هادےسٺ ◼️ آجرک الله یا صاحبـ💔ـ الزمان ... 🤲💔 ع 🏴 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅فواید گوشت و شیر ✍️امام صادق علیه السلام: هر کس به ضعفی در قلب یا بدن خویش گرفتار آمد، گوشت گوسفند همراه با شیر بخورد، چرا که این خوراک، هر درد و عارضه‌ای را از اندام وی بیرون می‌برد، تن او را تقویت می‌کند و لثه‌های او را نیز استحکام می‌دهد. 📚دانشنامه احادیث پزشکی، ج1، ص261 حضرت نوح (ع) به خداوند از ضعف بدن شکایت کرد. خداوند وحی کرد که گوشت را با شیر بپز و بخور، زیرا نیرو و برکت را در این دو قرار دادم. 📚طب الائمه، ابن سابور الزیات، ص64 ☜【طب شیعه】 🍏 @tebshia20🌿
همینطور که این کلمات را می گفت، کاغذ را گرفت و باز کرد. هی نگاه به جواب آزمایش کرد، دقت کرد، چیزی متوجه نشد. آخر جواب به انگلیسی نوشته شده بود و هیچ کلمه فارسی در آن نبود. گفت: خب این چیه؟ سریع گفتم: جواب آزمایشه دیگه! -جواب آزمایش؟ جواب آزمایش چی؟ دیدم نه، اصلا راه ندارد، باید خودم بگویم. خجالت می کشیدم. سرم را انداختم پایین و گفتم: بابا! بابا شدی! زد زیر خنده. صدای خنده هایش سرم را بالا آورد. گفت: داری کلک می زنی؟ -کلک چیه؟ جواب آزمایشه دیگه، ببین خودت. نگاه به جواب آزمایش کرد؛ از آن سر در نیاورد. دوباره در حالی که می خندید، گفت: دیگه تموم شد. با تعجب پرسیدم: چی تموم شد؟ -دیگه خیالم جمع شد. همینطور که نگاه متعجبم را می دید، گفت: دیگه خیالم جمع شد. -یعنی چی؟ -دیگه می رم جبهه، یک یادگاری داری. یاد آن نامه ای افتادم که در آن نوشته بودم؛ حداقل یک یادگاری از خودت برایم بگذار و بعد برگرد جبهه. یاد آن جمله و خوشحالی علی آقا بیشتر خجالت زده ام می کرد و نمی خواستم ادامه پیدا کند، گفتم: خب حالا بگذریم. -از چی بگذریم؟ دیگه تو مشغول شدی و با یادگاری من سرگرمی، من را می خوای چه کار؟ -چی را مشغول شدم؟ بابای بچه ام باید باشه دیگه!
شروع کرد به حرف زدن و در خیالش بچه به دنیا نیامده مان را ناز می داد و قربان صدقه اش می رفت. هی حرف می زد. گفتم: علی آقا بشین صبحانه بخور. یکی دو لقمه نان و پنیر برداشت و با چای شیرین خورد و گفت: دیگه ساعت ده شد. من هم خوشحال بودم، هم خجالت می کشیدم، هم حالت ها و شادمانی که می کرد، برایم جذاب بود، گفتم: حالا کو تا بچه به دنیا بیاد. شاید خدای نکرده به دنیا نیاد. با یک اطمینانی گفت: نه، بچه ام تا آخر سالم می مونه. هنوز حرف می زد و من اصرار داشتم تمام کند؛ ولی به هزار شکل قضیه بچه دار شدنمان را قصه بافت. آن روز رفت بیرون و برگشت و ناهار را خوردیم. موضوع بارداری من شده بود جزو دغدغه هایش. خرداد تمام شد. تیر ماه همراه با ماه رمضان خودش را رساند. هوا خیلی گرم بود و روزه داری در آن گرمای سخت تیر ماه هر آدم سالمی را از پا درمی آورد. من همه ی روزه هایم را از زمان تکلیفم گرفته بودم. علی آقا اصرار داشت که برای زن باردار روزه گرفتن واجب نیست. ما در خانه امکاناتی نداشتیم. یک پنکه دستی بود که خودش باد گرم می زد. کولری در خانه ها نبود و ما مدتی حتی آن پنکه دستی را هم نداشتیم. دلم نمی آمد روزه نگیرم. علی آقا گفت: تو نباید روزه بگیری، من راضی نیستم. من زنگ می زنم به آیت الله روحانی، آیت الله فاضل و ازشون کسب تکلیف می کنم. اگه حرف من را قبول نداری؛ حکم شرعی برات میارم، تو نباید روزه بگیری. به اصرار علی آقا یک روز روزه ام را خوردم و بقیه ماه رمضان را روزه گرفتم؛ گرچه هر روز از من می پرسید: روزه که نداری؟ -نه. -دروغ که نمی گی؟ -چرا دروغ می گم. با کمی شوخی و مهربانی به نگرانی های علی آقا با محبت جواب می دادم و روزه ام را می گرفتم. تا آخر ماه رمضان دست از اصرارش برای روزه نگرفتنم، برنداشت.
با کمی شوخی و مهربانی به نگرانی های علی آقا با محبت جواب می دادم و روزه ام را می گرفتم. تا آخر ماه رمضان دست از اصرارش برای روزه نگرفتنم، برنداشت. -من اگه روزه بگیرم، دعا و روزه و اینطور چیزها رو بچه اثر داره. -اگه بچه اذیت بشه، ناقص بشه چی؟ من چی کار کنم؟ خیلی اهمیت می داد که غذای خوب بخورم و به خودم برسم. هرچه بیرون می دید و فکر می کرد برای من خوب است، می خرید و می آورد. -علی آقا! این ها را چرا خریدی؟ من نمی تونم بخورم. یک بار گوجه سبزهای ریز و ترش محلی (سِتی) خریده بود و برایم آورده بود. خیلی هم خریده بود. فردای آن روز با عمو حسین اش آمدند خانه. دیدند من نشسته ام و دارم این ها را می خورم. بعد دم در خانه عمو حسین به علی آقا گفته بود: خانمت بارداره؟ خجالت کشیده بود. عمو حسین گفته بود: خجالت نداره مرد حسابی. بهش بگو این ها رو نخوره، براش ضرر داره. بعد که عمویش رفت، با عجله آمد و شروع کرد به جمع کردن گوجه سبزها. گفتم: اِ! چرا داری این ها را جمع می کنی؟ -تو اصلا متوجه نیستی، عمو گفت این ها ضرر داره، نباید بخوری. می خواستم بخورم، اما همه را ریخت توی پلاستیک و اصلا نمی دانم چه وقت از خانه بیرون برد و کجا برد.
در این یک ماه که در خانه بود، مواظبم بود و نمی گذاشت زیاد کار کنم و راه بروم. در این مدت، از فتح خرمشهر می گفت و تعریف می کرد. یک عکاس خارجی از او در حال جنگیدن عکس گرفته بود؛ یک عکس هنری خیلی زیبا. رفته بود و آن عکس را پیدا کرده بود. می گفت: ما الله اکبر می گفتیم و گروه گروه سرباز های عراقی اسیر می شدند. ما خیلی روی شناسایی زحمت کشیدیم. وقتی حمله کردیم، فکرش را نمی کردیم اینقدر ضعیف برخورد کنند. سریع زیر پیراهن هایشان را درمی آوردند و دخیل الخمینی، دخیل الخمینی می گفتند و اسلحه هایشان را طوری که ما ببینیم می انداختند و اسیر می شدند. وقتی اسلحه هایشان را می گرفتیم، می دیدیم لوله تفنگشان داغ است؛ یعنی تا آخرین گلوله ای که داشتند، جنگیدند و تیراندازی کردند. بعضی ها می گفتند: بکشیمشان. مگر دلمان می آمد؟! بعضی بچه ها تحمل نمی کردند و می گفتند: دوستمون رو کشتند. باید جلوی بچه ها را می گرفتیم. گاهی بینمان دعوا می شد برای نکشتن اسیر. فرماندهانشان هم لباس هایشان را درمی آوردند. ما از شکل شلوار و پوتین هایشان می فهمیدیم که این ها فرماندهانشان هستند. بچه های اطلاعات و عملیات را می آوردیم تا از آن ها بازجویی کنند و اطلاعاتشان را بگیریم. بعد از فتح خرمشهر، تمام بیمارستان های بابل، قائم شهر، ساری و آمل پر از مجروج بود. خیلی از خانواده ها از عزیزانشان خبر نداشتند و نمی دانستند کجا هستند و چه طور شدند. بعضی از آن ها هم از هم رزم ها و دوستان علی آقا بودند. هر چند وقت یک بار خانواده آنها در خانه را می زدند تا با او صحبت کنند. گاهی با نگرانی برمی گشت، یک گوشه می نشست و فکر می کرد. گاهی به تلویزیون خیره می شد. می دانستم حس مسئولیت و فرمانده بودنش را مقابل من پنهان می کند و دم نمی آورد.