فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ عزت ایرانی در دوره پهلوی از زبان هویدا
هویدا از دوران صدارت قبل از خودش سخن میگوید: در باشگاه انگلیسی ها در اهواز نوشته بودند: ورود ایرانی و سگ ممنوع
در قطار حق نداشتیم کنار خارجی ها بشینیم.
برای رفتن به کرج و شمال باید پاسپورت میداشتیم
دوره بعد از هویدا تا انقلاب اسلامی هم شرایط دیگهای حاکم بود، ایرانیها میتوانستند وارد زمین تنیس شوند و رفتن به شمال هم پاسپورت نمیخواست ولی شاه و عواملش در خدمت سیاستهای مستکبرین در منطقه بودند و منابع نفتی و گازی در اختیار آنها ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 تفاوت اقتدار مرد با غرور و تکبّر
🔴 #استاد_عباسی
🆔 @khanevadeh_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابلاغ سلام رهبر انقلاب به مردم سیستان و بلوچستان
🔴 ایران به زودی از سامانه جدید پدافند هوایی "آرمان" با قابلیت انهدام اهداف با برد 400 کیلومتر رونمایی خواهد کرد.
این سامانه پدافند هوایی قدرتمندتر از سامانه دفاعی اس-400 روسیه و گنبد آهنین اسرائيل است …
@niro_ghods
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
💐دختری که به برکت وجود مزار شهید محجبه شد.
🌷هنگام تشییع پیکر شهدای غواص در هاشمیه،شهید از مسئولان مراسم پرسید که آیا این شهدا درپارک خورشید دفن میشوند یا خیر که جواب منفی دادند. آن زمان شهید بسیار تاسف خوردند که چرا براے پیشبرد اوضاع فرهنگے و عقیدتی در شهر ازحضور شهدا بهره نمیبرند وآنها را از مردم دور میکنند.
به همین علت وصیت کرده بود خودش در پارک خورشید دفن شود ومعتقد بود حتی اگر بتواند یک جوان را تحت تاثیر قرار دهد برایش کافی است.
💐چندماه بعداز دفن همسر شهیدم دختر جوانی در حالی که اشک میریخت نزد من آمد وگفت اتفاقی به همراه دوستش سر مزار او رفته وشروع به درد دل کرده است که شب خواب شهید را میبیند و بعد از آن به کلی تغییر میکند و محجبه می شود.
✏️راوی:همسر شهید
🌷🕊آرامِ دل بودی و
رفتی زِ بَر مـا
با رفتنت،آرام و قرار ،
از دلِ ما رفتــ ...💔
💐ولادت:۱۳٦۰/۱۰/۰۷
🌹شهادت:۱۳۹۵/۰۸/۲۲
🕊محل شهادت:حلب؛سوریه
فرمانده اطلاعات تیپیکم لشکر فاطمیون
مزار:بوستان خورشید؛مشهدمقدس
🥀#پاسدار_مدافع_حـرم
#شهید_جواد_جهانی
#سالروز_شهـادت🕊
🌹کانال سروش شهدای مدافعان حرم🕊
🆔 http://splus.ir/kanalshodayemodafeanharram
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت به شما گفتند، ایران در زمان پهلوی در جهان عزت و آبرو داشت. این کلیپ را نشان دهید.
فرح: وقتی در مونیخ گفتیم ایرانی هستیم، گفتن آدمخوارید!
وَكُلّ عَاشِق سَالكًا سَبيلُه...
و هر عاشقی در راه خودش..!🌱
#حدیث_دل
#شهدا_شر_منده_ایم ❤️
#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج🤲
@arman134
15.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
📹 نماهنگ آرمان عزیز
رهبر معظم انقلاب: آرمان عزیز چه گناهی کرده بود؟ اینکه او را شکنجه کنند، زیر شکنجه او را بکشند، جسدش را بیندازند در خیابان.
اینها چه کسانیاند؟ اینها بچّههای ما که نیستند، اینها جوانهای ما که نیستند؛ از کجا دستور میگیرند؟ چرا این کسانی که مدّعیِ حقوق بشرند اینها را محکوم نکردند؟
ما یقهی اینها را رها نخواهیم کرد. نظام جمهوری اسلامی حتماً به حساب این جنایتکارها خواهد رسید. هر کس ثابت بشود که همکاری داشته با این جنایتها، در این جنایتها دستی داشته، انشاءالله مجازات خواهد شد؛ بدون تردید.
گلچین کلیپ های بصیرتی 👇
@jamkaranedeleman
#تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_ششم
💠 گریه یوسف را از پشت سر میشنیدم و میدیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشکهایش #مقاومت میکند که مستقیم نگاهش کردم و بیپرده پرسیدم:
«چی شده؟»
از صراحت سؤالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد:
«بچهها عباس رو بردن درمانگاه...»
گاهی تنها خوشخیالی میتواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم:
«دیدم دستش #زخمی شده!»
💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد:
«الان که برگشت یه راکت خورد تو #خاکریز.»
از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زنعمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم.
💠 دیگر نمیشنیدم رزمنده از حال عباس چه میگوید و زنعمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه میدویدم.
مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با #بیقراری دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدمهایم رمقی مانده بود نه به قلبم.
دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس میکردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم.
💠 تختهای حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. بهقدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر #خونی به رگهایش نمانده است.
چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده میشد و بالای سرش از #نفس افتادم.
💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمیزد.
رگهایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، #علقمه عباس من شده است.
زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این #جراحت به چشمم نمیآمد که همان دست، از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود.
💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی بهقدری #خون روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد.
شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه میدیدم #باور نگاهم نمیشد.
💠 دلم میخواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم.
با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع میکردم و زیر لب التماسش میکردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند.
با همین چشمهای به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما #نارنجک را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود.
💠 با هر دو دستم به صورتش دست میکشیدم و نمیخواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس میزدم:
«عباس! من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!»
دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن #صبوریام را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم:
«عباس میدونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، #اسیرش کردن، الان نمیدونم زندهاس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم میخواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت میکشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق میکنم!»
💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره #مظلومش برای کشتن دل من کافی بود.
#حیایم اجازه نمیداد نغمه نالههایم را #نامحرم بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار میدادم و بیصدا ضجه میزدم.
💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث میشد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در #آغوشش جا شدهام که ناله مردی سرم را بلند کرد.
عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی #قلب، دست روی سینه گرفته و قدمهایش را دنبال خودش میکشید.
پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر نالهای برایش نمانده بود که با نفسهایی بریده نجوا میکرد.
💠 نمیشنیدم چه میگوید اما میدیدم با هر کلمه رنگ #زندگی از صورتش میپَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد.
پیکر پاره پاره عباس، عمو که از درد به خودش میپیچید و درمانگاهی که جز #پایداری پرستارانش وسیلهای برای مداوا نداشت.
💠 بیش از دو ماه درد #غیرت و مراقبت از #ناموس در برابر #داعش و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و #شهادت عباس، دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود.
هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی میخواستند احیایش کنند، پَرپَر میزدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت #درد کشیدن جان داد...
#ادامه_دارد