ي اش زياد است*
*من از حرم امام رضا (علیه السلام) سوار تاکسي شدم. او فردي را سوار کرد و پول زيادتري از او گرفت. طرف متوجه شد ولي به روي خودش نياورد و پياده شد. راننده تاکسي به من گفت که من خيلي کار مي کنم ولي دخلم به خرجم نمي رسد. آيا ذکري هست که من بگويم ؟ من به او گفتم: اگر شما ظلم نکني، روزي ات زياد خواهد شد و نيازي به ذکر نيست. ظلم چاله اي در زندگي انسان درست مي کند که با اشک، رياضت، گريه و توسل پر نمي شود. ما بايد ظلم را جبران کنيم. پيامبر فرمود: اگر کسي چيزي از حقوق برادر مومنش را ضايع بکند خدا برکت رزق را از او مي گيرد مگر اينکه توبه بکند و آنرا جبران بکند. مثلا در غيبت، اگر غيبتي شده است که به گوش او نرسيده است و اگر من به او بگويم، کدورت پيش مي آيد پس لازم نيست که من به او بگويم. حق الناس در مسائل مالي، جاني و آبرويي است. يکي ديگر از آثار دنيايي ظلم کردن و حق الناس اين است که دعاي انسان پذيرفته نمي شود. مانع استجابت دعا، اعمال ما است*
*امام صادق (علیه السلام) فرمود: اگر کسي مي خواهد دعايش برآورده بشود کسب حلال داشته باشد و گردنش را از مظالم بيرون آورده باشد.دعاي هيچ عبدي بالا نمي رود در صورتي که مال حرام خورده باشد يا ظلمي به کسي کرده باشد. معصومين روي حق الناس خيلي تاکيد کرده اند. امام حسين (علیه السلام) در روز عاشورا به يارانش گفت که اگر کسي حق الناسي بر گردنش است، از ميان ما برود. پيامبر فرمود: اگر کسي از ما برود و برگردنش ديني باشد با شهادت آن دين جبران نمي شود. امام باقر (علیه السلام) مي فرمايد: اولين قطره ي خون شهيد گناهان او را پاک مي کند مگر دين هاي او*
---------------------------------------
✅ *"نشر این پیام صدقه جاریه است"*
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مادرت برس....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆شاید بعدا حسرت بخورید که چرا اینو زودتر ندیدین😭
*ما مدیون خون شهدا هستیم😔 ان شاءالله در روز محشر شَفاعتشان شامل حالمان شود🤲
🔸 پوشیدن #لباس_مشکی
❓ سؤال: برخی افراد از اول #محرم تا آخر #صفر به احترام عزای امام حسین (علیهالسلام) لباس مشکی میپوشند، آیا این کار با اینکه دو ماه طول میکشد باز امر پسندیدهای بوده و کراهت ندارد؟
✅ پوشیدن لباس مشکی در ایام عزاداری خاندان عصمت و طهارت (علیهمالسلام) به منظور تعظیم #شعائر_الهی و اظهار حزن و اندوه، موجب ترتُّب ثواب الهی است.
Amir Kermanshahi - Cheshmato Beband 1 (128).mp3
4.6M
🎼#نواےعاشقے♥️|…
🎤#امیرکرمانشاھے
<َچًشَمٌاٌتٍوً بَبّنَدَ...>ً
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دعوت یکی از عشایر خوزستان از رئیسجمهور به صرف دوغ محلی...
رئیسی:
🔻چه دوغ محلی به ما بدهید چه ندهید من اندیکا میآیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صلی الله علیک یا اباعبدالله با این روضه جانسوز از همه التماس دعا دارم.
🌹🌹🙏🌹کارهایی که باعث شد شهید یوسف اللهی(شهیدی که سردار دلها وصیت کرده بود پیکرش کنار پیکر این شهید به خاک سپرده شود) در سن کم به درجه عرفانی والا برسد از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز را روزه بود نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید دائما ذکر خدا می گفت قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود خودمان را مقایسه کنیم با اینطور انسان های وارسته ای ما کجا و آنها کجا؟ اینقدر ایمان ها ضعیف شده که برای بعضی از ماها باور کردن این حرف ها سنگین است ان شاالله جز اندکی از اعمال این شهید وارسته را در زندگی خودمان پیاده کنیم و خدا عاقبت ما را ختم بخیر کند
⛔️خبرنگار ساکن #قم که سوژه «گاندو» شد! + فیلم
در قسمت ۲۹ سریال گاندو که جمعه شب از شبکه سوم سیما پخش شد؛ کاراکتر نقش «شارلوت والر» افسر سرویس جاسوسی انگلستان، در یکی از خیابانهای تهران به سراغ یک خبرنگار رفته و با وی ارتباط برقرار میکند.
پیگیریها حاکی از آن است که فردی که در سریال گاندو با نام مستعار «مهران منصوری» معرفی میشود؛ یکی از خبرنگاران ( نفوذی )است که ساکن قم بوده و در شبکههای اجتماعی حضوری فعال و پُررنگ دارد.
در قسمت ۲۹ سریال گاندو صرفا ارتباط گیری شارلوت با مهران منصوری به تصویر کشیده شده است و در قسمتهای بعدی، افسر اطلاعاتی سرویس جاسوسی انگلستان از طریق این خبرنگار به جمعآوری اطلاعات از نهادهای حوزوی و نهادهای انقلابی میپردازد. / قمنا
📡 کانال آنتی نفوذ قم
splus.ir/antinofoozeqom
⭕️ یکی از بهترین مقاماتی را که نصیب دعاکنندگان برای فرج می شود
🔰 کسی که برای مولای ما صاحب الزمان -عجل الله فرجه- و تعجیل فرج و ظهور آن جناب دعا می کند 《محبوب ترین افراد نزد خدای تعالی》 است
⬅️دلیل رسیدن به این مقام 👇
امام صادق -علیه السلام- فرمودند:
💠《خلائق، عیال (روزی خوران) خداوند هستند؛ پس محبوب ترین افراد نزد خداوند کسی است که به عیال خداوند نفع رساند و خاندانی را شاد نماید》
1⃣ دعاکننده برای فرج، به عموم مؤمنین نفع رسانیده است.
💯چرا که تمام اهل عالَم به ظهور امام زمان -عجل الله فرجه- نفع می برند؛ پس دعا برای تعجیل فرج سودرسانی به اهل جهان است.
2⃣ خداوند متعال به برکت دعاکنندگان برای فرج، عقوبت و عذاب را از اهل زمین دور می سازد.
3⃣ سُرور و شادمانی پیغمبر اکرم و امامان -علیهم السلام- به دعا کردن برای حضرت قائم -عجل الله فرجه- امری روشن و واضح است.
📙 تفصیل و توضیح این بحث:
مکیال المکارم جلد۱ بخش۵
⚠️ #مطالبه_گر باشیم
👈چند وقته صدا و سیما در یک اقدام بسیار ابتکاری و جالب وسط تبلیغات تلویزیونی بخشی رو به طرح برخی از احکام اختصاص داده .
👈در این بخش در قالب نقاشی و گرافیک با زبانی بسیار ساده اقدام به بیان احکام می شه .
این کار صدا و سیما جای تقدیر و تشکر داره
👈 لطفا با 162 تماس بگیرید و یا به صورت پیامکی تشکر کنید.
30000162
200064040
3000025
#تشکیلات
یک کار تشکیلاتی، یک کار جمعی خصوصیتش این است که فرد باید خودش را در جمع حل کند، گم کند که این گم کردن عین باز یافتن به نحو درست است، چیزی کم نمی شود از آدم، چیزها به او اضافه می شود.
۱۳۵۹/۲/۲
@sh_qasemsoleimani
قرارگاهجهادیشهیدحاجقاسمسلیمانی
(وابستهبهمجموعهتبیین منظومهفکری رهبری)
#اللهم_الرزقنا_کربلا
میگویند: کربلا قسمت نیست، دعوت است!!
خدایا …
من معنی قسمت و دعوت را نمیدانم!
اما تو …
معنی طاقت رامیدانی، مگر نه؟
دل من لک زده تا کنج حرم بنویسند
مرغکی ناله کنان میل پریدن دارد😔💔
#اللهم_الرزقنا_حرم
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#یاصاحب_الزمان_عج❤️
بہ گناه بےشمارم،ز تو سخت شرمسارم
خجلم از این ڪہ حتے نمےآورے بہ رویم
من اگر تو را ندیدم تو بہ من گشاے چشمے
چہ شود بہ یڪ نگاهت بدهند شستشویم؟
تو ڪنار من نشستے و من از تو دور ماندم
قدمت بہ روے چشمم قدمے بیا بہ سویم
من اگر سیاه رویم تو تمام چشم لطفے
بہ سیاهےام نبینے ڪہ سفید گشتہ مویم
تو بہ من تبسمے ڪن تو ز من بپرس حالے
ڪہ تمام عرض حالم شده عقده در گلویم
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
سلام تمام آرامش قلبم✋❤️
#قصّهدلبـری🌸💕
#قسمت105
خیالم راحت شد، سر به بدن داشت.
آرزوش بود مثل اربابش بی سر شهید شه..!
پیشونیش مثل یخ بود:
- به به! زینت ارباب شدی! خرج ارباب شدی!
نوش جونت! حقت بود!
اول از همه ابروهاش رو مرتب کردم!
دوست داشت، خوشش میومد...
وقتی ابروهاش رو نوازش میکردم، خوابش میبرد.
دست کشیدم داخل موهاش، همون موهایی که تازه کاشته بود...
همون موهایی که وقتی با امیرحسین بازی میکرد، میخندید:
+نکش! میدونی بابت هرتار اینا پونصد هزار تومن پول دادم!
یک سال هم نشد..!
مشمای دور بدنش رو باز کرده بودن، باز ترکردم.
دوست داشتم با همون لباس رزم ببینمش.
کفن شده بود.
ازم پرسیدن:
+کربلا و مکه که رفتید، لباس آخرت نخریدید؟
گفتم:
- اتفاقاََ من چند بار گفتم، ولی قبول نکرد.
میگفت:
+من که شهید میشم، شهیدم که نه غسل داره نه کفن!
ناراحت بودم که چرا با لباس رزم دفنش نکردن.
میخواستم بدنش رو خوب ببینم. سالمِ سالم بود.
فقط بالای گوشش یک تیر خورده بود.
وقتش رسیده بود. همه کارایی که دوست داشت، انجام دادم
همون وصیت هایی که موقع بازی هامون میگفت.
راحت کنارش زانو زدم، امیرحسین رو نشوندم روی سینهش.
درست همون طور که خودش میخواست.
بچه دست انداخت به ریش های بلندش..!
#قصّهدلبـری🌸💕
#قسمت106
- یا زینب! چیزی جز زیبایی نمیبینم!
گفته بود:
+اگه جنازه ای بود و من رو دیدی، اول از همه بگو نوش جونت!
بلند بلند میگفتم:
- نوش جونت! نوش جونت!
میبوسیدمش، میبوسیدمش، میبوسیدمش....
این نیم ساعت رو فقط بوسیدمش!
بهش میگفتم:
- بی بی زینب{س} هم بدن امام رو وقتی میونِ نیزه ها پیدا کرد، در اولین لحظه بوسیدش... سلام منو به ارباب برسون.
به شونه هاش دست کشیدم، شونه های همیشه گرمش، سردِ سرد شده بود.
چشمش باز شد، حاج آقا اومد، فکر کردم دستم خورده یا وقت بوسیدن و دولا راست شدن باز شده.
اون قدر غرق بوسیدنش بودم که متوجه چشم باز کردنش نشدم.
حاج آقا دست کشید رو چشمش، اما کامل بسته نشد...!
اومدن که:
+باید تابوت رو ببریم داخل حسینیه!
نمیتونستم دل بکنم... بعد از ۹۹ روز دوری، نیم ساعت که چیزی نبود!
باز دوباره گفتن:
+پیکر باید فریز شه!
داشتم دیوونه میشدم هی که میگفتن:
+فریز، فریز ،فریز
بلند شدن از بالای سر شهید، قوت زانو میخواست که نداشتم.
حریف نشدم.
تابوت رو بردن تو حسینیه که رفقا و حاج خانوم باهاش وداع کنن.
زیر لب گفتم:
- یا زینب، باز خداروشکر که جنازه رو میبرن نه من رو!
بعد از معراج، تا خاکسپاری فقط تابوتش رو دیدم.
موقع تشعیع خیلی سریع حرکت میکردن.
پشت تابوتش کهراه میرفتم؛
زمزمه میکردم:
- ای کاروان، آهسته ران، آرامِ جانم میرود!
این تک مصرع رو تکرار میکردم و نمیتونستم به پای جمعیت برسم.
#قصّهدلبـری🌸💕
#قسمت107
فردا صبح، تو شهرک شهید محلاتی از مسجد نزدیک خونمون، تا مقبره الشهدا تشعیع شد.
همون جا کنار شهدا نمازش رو خوندن
یاد شب عروسی افتادم، قبل از اینکه از تالار بریم خونه، رفتیم زیارت شهدای گمنام شهرک.
مداح داشت روضه حضرت علی اصغر{ع} میخوند.
نمیدونستم اونجا چه خبره!!
شروع کرد به لالایی خوندن.
بعد هم گفت:
+همین دفعه آخر که داشت میرفت، به من گفت:
+من دارم میرم و دیگه بر نمیگردم! توی مراسمم برای بچهم لالایی بخون.
محمدحسین نوحه{رسیدی به کربُبَلا خیره شو/به گنبد به گلدسته ها خیره شو/اگه قطره اشکی چکید از چشات/به بارون این قطره ها خیره شو...}
رو خیلی میخوند و دوست داشت!
نمیدونم کی به گوش مداح رسونده بود یا خودش انتخاب کرده بود که بخونتش...!
یکی از رفقای محمدحسین که جزء مدافعان حرمم بود، اومد که:
+اگه میخواین بیاین با آمبولانس همراه تابوت برین بهشت زهرا.
خواهر و مادر محمدحسین هم بودن، موقع سوار شدن به من گفت:
+محمدحسین خیلی سفارش شمارو پیش من کرده!
اونجا باهم عهد کردیم هرکدوم زودتر شهید شد، اون یکی هوای زن و بچهش رو داشته باشه..'
#قصّهدلبـری🌸💕
#قسمت108
گفتم:
- میتونین کاری کنین برم تو قبر؟!
خیلی همراهی و راهنماییم کرد.
آبان ماه بود و خیلیسرد...
بارون هم نم نم میبارید.
وقتی رفتم پایین قبر، تمومِ تنم مور مور شد و بدنم به لرزه افتاد!
همه روضه هایی رو که برام خونده بود، زمزمه میکردم.
خاک قبر خیس بود و سرد..!
گفته بود:
+داخل قبر برام روضه بخون، زیارت عاشورا بخون، اشک گریه بر امام حسین{ع} رو بریز توی قبر؛
تا حدی که یخورده از خاکش گِل بشه!
براش خوندم. همون شعری که همیشه آخر هیئت گودال قتلگاه میخوندن،
خیلی دوسش داشت:
+"دل من بسته به روضه هات؛
جونم فدات میمیرم برات
پدر و مادر من فدات؛
جونم فدات میمیرم برات
چی میشه با خیل نوکرات؛
جونم فدات میمیرم برات
سر جدا بیام پایین پات؛
جونم فدات میمیرم برات"
صدای {این گل پرپر از کجا اومده} نزدیک تر میشد...
سعی کردم احساساتم رو کنترل کنم.
میخواستم واقعا اشکی که تو قبر میریزم، اشکِ بر روضه امام حسین{ع} باشه؛
نه اشک از دست دادن محمدحسین!
هرچی روضه به ذهنم میرسید، میخوندم و گریه میکردم.
#قصّهدلبـری🌸💕
#قسمت109{قـسمـت پـایانے}
دست و پام کرخت شده بود و نمیتونستم تکون بخورم...
یاد روز خواستگاری افتادم که پاهام خواب رفته بود و بهم میگفت:
+شما زودتر برو بیرون!
نگاهی به قبر انداختم، باید میرفتم!
فقط صداهای درهم و برهمی میشنیدم که از من میخواستن برم بالا...
اما نمیتونستم!
تازه داشت گرم میشد، داییم اومد به زور منو برد بیرون.
مو به مو وصیت هاش رو انجام داده بودم، درست مثل همون بازی ها...
سخت بود تو اون همه شلوغی و گریه زاری، با کسی صحبت کنم.
آقایی رفت پایین قبر؛
درِ تابوت رو باز کردن..
وداع برام سخت بود؛
ولی دل کندن سخت تر...!
چشن هاش کامل بسته نمیشد.
میبستن، دوباره باز میشد.
وقتی بدن رو فرستادن تو سراشیبیِ قبر، پاهام بی حس شد!
کنار قبر زانو زدم؛
همه جونم رو آوردم تو دهنم که به اون آقا حالی کنم که باهاش کار دارم.
از تو کیفم لباس مشکیش رو بیرون آوردم، همون که محرّم ها میپوشید.
چفیه مشکی هم بود..!
صدام میلرزید، به اون آقا گفتم:
- این لباس و این چفیه رو قشنگ بکشید روی بدنش.
خدا خیرش بده...
تو اون قیامت، با وسواس پیراهنرو کشید روی تنش و چفیه رو انداخت دور گردنش!
فقط مونده بود یه کارِ دیگه...!
به اون آقا گفتم:
- شهید میخواست براش سینه بزنم، شما میتونید؟؟
بغضش ترکید، دست و پاش رو گم کرده بود...
نمیتونست حرف بزنه، چند دفعه زد روی سینهش!
بهش گفتم:
- نوحه هم بخونید!
برگشت نگام کرد، صورتش خیسِ خیس بود!
نمیدونم اشک بود یا آب بارون..؟!
پرسید:
+چی بخونم؟؟
گفتم:
- هرچی به زبونتون اومد!
گفت:
+خودت بگو!
نفسم بالا نمیومد. انگار یکی چنگ انداخته بود و گلوم رو فشار میداد...
خیلی زور زدم تا نفس عمیق بکشم!
گفتم:
- از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین؛
دست و پا میزد حسین؛
زینب صدا میزد حــــسـیـن{ع}.
سینه میزد برای محمدحسین و شونه هاش تکون میخورد.
برگشت؛
با اشاره بهم فهموند که:
+همه رو انجام دادم.
خیالم راحت شد.
پیشِ پای ارباب، تازه سینه زده بود.
پــــٰایــــٰان❥
#شهیدمحمدحسینمحمدخانے
#اݪلہمارزقݩاشہادةفےسبیݪڪ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «وفای عهد با امام زمان»
👤 استاد #رفیعی
🔆 یاران #امام_حسین پای عهدشون با امام موندن.
⭕️ ما هم با امام زمان عهد بستیم...
🔘 ویژهٔ #محرم
#نان_باگت
باگت خونگی 😍. خوب درست کردن باگت در کارگاه ها با توجه به دستگاه بخار صورت می گیره که روش خونگیش به این صورته.
آرد نان فانتزی 500 گرم (3 و یک سوم لیوان ، بین 3 تا سه و نیم لیوان)
آب ولرم 250 گرم (یک لیوان)
پودر خمیر مایه 8 گرم (حدودا 1 ق غ)
شکر 1 ق م
نمک 7 گرم (حدودا 1 ق م)
بهبود دهنده 5 گرم (1 ق م)
روغن مایع 30 گرم (حدودا 3 ق غ)
بهبود دهنده باعث افزایش کیفیت نان و ماندگاری میشه .از اونجا که آرد ما هم ضعیف هست پس بهتره بهبود دهنده در این گونه نان ها استفاده بشه .
آرد نان فانتزی اگر ندارید می تونید میزان 350 گرم ارد سفید شیرینی پزی رو با 150 گرم آرد گندم (نانوایی) ترکیب کنید .
.
پودر خمیر مایه من فوری هست اما برای اطمینان:داخل آب ولرم شکر رو ریختم و مخلوط کردم . خمیر مایه رو ریختم و درش رو گذاشتم 5 تا 10 دقیقه به عمل بیاد .
روغن و نمک رو مخلوط کردم . بهبود دهنده و خمیر مایه به عمل اومده رو ریختم . آرد الک شده رو کم کم داخلش ریختم و با دست خمیر رو جمع کردم .در ریختن آرد با احتیاط عمل کنید چون نان زیاد ریختن موجب سفتی میشه .
بادستگاه خمیرزن 7 الی 8 دقیقه زم و اگر ندارید 10 الی 15 دقیقه با دست ورز بدید .
داخل ظرف تمیز که کمی چرب شده قرار دادم و روش رو پوشوندم و نیم ساعت استراحت در محیط نسبتا گرم قرار دادم .تایم استراحت اینجا زیاد نشه .
بعد از استراحت خمیر رو یک دقیقه ورز دادم و به 5 قسمت تقسیم کردم . چونه های 130 تا140 گرمی برداشتم .سایز بزرگ در خانه درست نکنید چون فر ما صنعتی نیست و ممکنه خشک بشه .
چونه ها رو یک ربع استراحت قرار دادم .
هر چونه رو کمی پهن کردم و بعد رول کردم .داخل سینی یا کاغذ روغنی نسوز بندازید یا اگر عادی بود کمی آرد بپاشید و خمیر رو قرار دادم . با اسپری یا قلمو آب پاشیدم و نایلون کشیدم . نایلون طوری باشه که برخورد به خمیر نداسته باشه و یا زیر نایلون کمی چرب بشه که به خمیر نچسبه . 70 دقیقه استراحت قرار دادم . بعد دوباره با قلمو آب پاشیدم و میشه کنجد هم پاشید .
فر با دمای 190 درجه از یک ربع قبل گرم کردم و ظرف شامل آب درون فر به دلیل لطیف شدن نان ها قرار دادم و سینی رو در طبقه وسط به مدت 15 تا20 دقیقه قرار دادم . برای رویه نان میشه آخر کار کمی گریل رو روشن کرد . میشه روی نان که گرمه با قلمو کره زد که براق بشه و بعد از سینی جدا و روی توری گذاشتم که از دما بیفته.