فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لاله ای که بعد از 16 سال پژمرده نشد..
18.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎈🍬🎊🎈🍬🎊🎈🍬🎊🎈
✨💞خدا میدونه مو نمیزنه.....👌
#میلاد_امام_جواد
(نماز حضرت جواد(عليه السلام))
دو ركعت است در هر ركعت حمد يكمرتبه و توحيد هفتاد مرتبه و دُعاء آن حضرت
اَللَّـهُمَّ رَبَّ الأَرْواحِ الْفانِيَةِ، وَ الأَجْسادِ الْبالِيَةِ، اَسْئَلُكَ بِطاعَةِ الأَرْواحِ الرّاجِعَةِ اِلي اَجْسادِها، وَ بِطاعَةِ الأَجْسادِ الْمُلْتَئِمَةِ بِعُرُوقِها، وَ بِكَلِمَتِكَ النّافِذَةِ بَيْنَهُمْ، وَ اَخْذِكَ الْحَقَّ مِنْهُمْ وَ الْخَلائقُ بَيْنَ يَدَيْكَ يَنْتَظِرُونَ فَصْلَ قَضآئِكَ، وَيَرْجُونَ رَحْمَتَكَ وَيَخافُونَ عِقابَكَ، صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَ اجْعَلِ النُّورَ في بَصَري، وَالْيَقينَ في قَلْبي، وَ ذِكْرَكَ باِللَّيْلِ وَالنَّهارِ علي لِساني، وَ عَمَلا صالِحاً فَارْزُقْني.
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴شعر زیبای "بیعت با سید امام خامنهای" شاعر عرب در برنامه خندوانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار تمیز فرهنگی
دقایقی روان خود را تازه کنید 😍☺️
#ساره
#قسمت_صد_و_چهل_و_هفتم
مامان کرسی گذاشته بود. من، بابا، مامان، دوتا خواهر و برادر کوچکم شب ها زیر کرسی می خوابیدیم.
یکی دوتا نامه از علی آقا آمد. طبق معمول نگرانی اش را ابراز کرده بود. من هم جوابش را محبت آمیز داده بودم و حتی یاد آور شدم که وقت رفتن گفتی زود میام.
شب زیر کرسی خوابیده بودیم که دردی پیچید دور دلم؛ نمی دانستم چه دردی است. از خواب بلند شدم و نشستم. دردم آرام شد. چند نفس عمیق کشیدم. کمرم تیر کشید و یک آن، چیزی شبیه قلنج تمام پشتم را گرفت و رها کرد.
کمرم را صاف کردم. بعد از آن چیزی شبیه یک سوزن بزرگ گاهی خودش را روی پشتم می کشید و بعد فرار می کرد. از قبل زن ها سفارش کرده بودند که اگر دردت شروع شد، زود نرو بیمارستان، دوباره برت می گردانند.
می دانستم همین روزها و شب هاست که بچه ام به دنیا بیاید. وقتی دراز کشیدم شک کردم که شاید این درد، درد زایمان باشد؛ اما به مادرم چیزی نگفتم. از پدرم خجالت می کشیدم و دوست نداشتم بیدارشان کنم.
درد هنوز با من بود. چند دقیقه نگذشت که فهمیدم بچه ام دارد به دنیا می آید و این درد، درد زایمان است.
پدرم سرما خوردگی مختصری داشت و گاهی زیر لحاف بزرگ کرسی جا به جا می شد و سرفه ای می کرد. با هر سرفه او سریع خودم را می کشیدم زیر کرسی و لحاف را تا بناگوش بالا می کشیدم تا بابا نفهمد، بیدارم و نشسته ام.