eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
136 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
380 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰روش های خلاق املا برای دانش آموزان1⃣ خیلی از معلمان دنبال روش های جدید برای جذاب کردن کلاس و خلاق کردن و مشارکت بیشتر دادن دانش آموزان هستند. إن شاءالله در چند پُست در طی روزهای آینده، روش های مختلف و جذاب املا گفتن را ارائه خواهیم داد. دوستان و عزیزان همکار فرهنگی از تجربه ها زیباشون برای استفاده بقیه همکاران، برای ما ارسال کنند. 1.قرائت املا توسط دانش آموزان ضعیف معلم متن را به دانش آموزی که انتخاب شده است می دهد وبه اوفرصت می دهد تا متن را مرور کند وموقع املا برای دانش آموزان بخواند وآنها گفته های اورا بنویسند . 2.استفاده از بریده های روز نامه هر کدام از گروه ها چند ورق روزنامه را با خود به کلاس آورده وکلمه های جدید درس را از داخل آن انتخاب کنند ودر دفتر خود بچسبانند وجمله هایی جدید درست کنند هر گروه که بتواند جمله هایی طولانی تر وبا معناتر درست کند امتیاز بیشتری می گیرد . 3.املای ماهیگیری ابتدا ترکیبهای صامت ومصوت روی ماهی ها نوشته می شود ودانش آموز ان ماهی را که صید نمودنند ترکیب را خوانه وروی تابلو برای آن کلمه می نویسد ویا کلمه های جدید روی ماهی هانوشته می شود ودانش آموزان بعد از صید ماهی با آن کلمه جمله می سازند ومی توان برای بالا بردن دقت دانش آموزان تشدید،سرکش ،نقطه و...را جا انداخت تا دانش آموز شکل صحیح آن را بنویسد .البته برای شروع این کار لازم است معلم از قبل تعدادی ماهی که قسمت دهان آن گیره کاغذی ویا سوزن ته گرد داشته باشد به همراه آهن ربایی که به شکل قلاب ماهیگیری درست شده باشد آماده نماید . 4.املای ماسه ای دانش آموز کلمات را روی ظرفی که ماسه یا نمک داشته باشد می نویسد البته این کا ر را می توان در روزهای برفی با مجهز کردن دانش آموزان روی برف در حیاط مدرسه هم انجام داد . 5.املای قطاری حروف را جدا گانه روی کاغذ نوشته ودر اختیار گروه ها قرار می دهیم وبا مشورت هم کلمه درست می کنند بعد هر کدام با در دست داشتن یک حرف به ترتیب جلوی کلاس آمده مانند واگن های قطار دانش آموزان دیگر با در کنار هم قرار دادن حروف کلمه را می خوانند ومی نویسند . 📌 ادامه دارد.....
🔰روش های خلاق املا برای دانش آموزان 2️⃣ 6.استفاده از برگه مچاله شده در این روش کلمات کلیدی را روی کاغذ نوشته و پس از مچاله کردن آن را در اختیار دانش آموزان قرار می دهیم. دانش اموزان پس از خواندن کلمه مورد نظر به گروه های دیگر سرکشی می کنند، تا کلماتی را که شبیه نوشته خودشان هست پیدا کنند و با گروه جدید یک جمله بسازند. 7.املای آبی این روش با استفاده از بطری های خالی سس، نوشابه یا قطره چکان و آب قابل اجراست. در این روش دانش آموزان به حیاط مدرسه برده می شوند. کلماتی را معلم می گوید و دانش آموزان با آب و فشار بطری کلمه مورد نظر را روی زمین می نویسد. 8.املای توپی کلمات کلیدی یا مهم را روی کاغذی نوشته و روی توپی می چسبانیم. هر بار توپ را به طرف یک دانش آموز پرت می کنیم، او پس از دیدن کلمه با آن جمله ای می سازد و آن جمله را به کل کلاس می گوی. 9.کلمه گم شده چند کلمه را به صورت صحیح روی تابلو می نویسیم، به دانش آموزان می گوییم که به کلمات توجه کنند. یکی از دانش آموزان را از کلاس بیرون می فرستیم و یکی از کلمات را پاک می کنیم تا وقتی دانش آموز وارد کلاس شد، حدس بزند کدام کلمه پاک شده است و آن را مجددا بنویسد. 10.نوبت کیه؟ در این روش بخش های هر کلمه و یا ترکیب ها را در کارت هایی نوشته و به دانش آموزان داده می شود. آموزگار کلمه ای را نام می برد. هر دانش آموزی که با کارتهایی که در دست دارد و می تواند کلمه را بسازد بیرون می آید. یکی دیگر از دانش آموزان به صورت انتخابی یا داوطلب آن کلمه را روی تخته کلاس می نویسد. 📌 ادامه دارد.....
بانوان فرهیخته ی فلارد 🌻 @banovan_farhikhte_felard 🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ فرزند سردار سلیمانی: ترامپ دستور کشتن پدر من را صادر و بایدن از آن حمایت کرد سخنان شنیدنی زینب سلیمانی در راشاتودی: 🔹ترامپ دستور کشتن پدر من را صادر و بایدن از آن حمایت کرد؛ بین ترامپ و بایدن تفاوتی وجود ندارد. 🔹پدرم از همه مردم محافظت می کرد؛ نه تنها مردم کشور خود و خاورمیانه بلکه همه کشورها؛ او داعش را نابود کرد چون نمی‌خواست حتی مردم بی گناه در اروپا توسط چنین ویروس مهلکی کشته شوند؛ او به خاطر همه جنگید. بانوان فرهیخته ی فلارد 🌻 @banovan_farhikhte_felard 🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عصبانیت شدید امام خمینی رحمت‌الله‌علیه از دست مسولین کشور
بانوان فرهیخته ی فلارد 🌻 @banovan_farhikhte_felard 🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مبارزه با فسادی که به دستور روحانی متوقف شد 🔹مدیرعامل سابق صندوق بازنشستگی کشور گفت: زمانی که خواستیم با فسادها در صندوق برخورد کنیم، آنقدر فشارها زیاد شد که اگر وزیر تن به برکناری من نمی‌داد، رئیس جمهور وزیر را برکنار می‌کرد.
🔴 مبارزه با فسادی که به دستور روحانی متوقف شد 🔸 ، مدیرعامل سابق صندوق بازنشستگی کشور: *💬 زمانی که خواستیم با فسادها در صندوق برخورد کنیم آنقدر فشارها زیاد شد که نهایتاً روحانی فشار آورد برای برکناری بنده؛ اگر وزیر تن به برکناری من نمی‌داد رییس جمهور وزیر را برکنار می‌کرد.* 🔹 صالحی همان کسی بود که همزمان با ورودش به صندوق بازنشستگی کشوری با انتشار فیش‌های حقوقیِ نجومیِ اعضای هیئت مدیرۀ صندوق، صدای اعتراض خیلی‌ها را بلند کرد. البته این کارها برایش گران تمام شد و تنها ۴ ماه پس از انتصابش با دستور روحانی عزل شد! 📌
✅ مادر، مجرای فیض الهی 🔸اين «يَخْلُقُكُمْ في بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ» درست است كه صُلب پدر سهمي دارد اما سهم تعيين كننده در تَكَوُّن فرزند، همان نفس مادر است كه زن اگر به عظمت خود پي ببرد، مي‌فهمد او مجراي «أحسن المخلوقين» شدن است ... 🔸اگر مخلوقي برتر و زيباتر و بهتر از انسان بود، خداي سبحان در آفرينش آن مخلوق مي‌فرمود «فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ»، چون مخلوقي أحسنِ از انسان نيست؛ لذا «فَتَبارَكَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقينَ» را درباره آفرينش هيچ موجودي نفرمود. 🔸اين «أحسن المخلوقين» در پرورشگاهِ مادر ظهور مي‌كند نه پدر! 🔸و مادر (يعني زن)، آن قدرت را دارد كه مَظهر و مَجرا و مسير فيض «أحسن المخلوقين» شود. 🔸اينكه نظير سلول هاي بنيادي و مانند آن نيست؛ نظير يك قفسه نيست؛ نظير يك شيشه نيست كه در آن شيشه يا آن قفسه سلول هاي بنيادي را بگذارند و انسان پيدا شود. 🔸همه فيوضاتي كه ذات اقدس الهي نسبت به اين نطقه و علقه و مضغه و جنين و عِظام و جامه ی گوشت در بر كردن، «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ» را آوردن، همه اينها از مسير نفس مادر مي‌گذرد. 🔸اين زن است كه عظمت و مقام او با اين روشن مي‌شود؛ آن وقت اين خودش را هدر بدهد و به امور ديگر بپردازد؟! پرورش «احسن المخلوقين» به دست زن است، از نفس مادر سامان مي‌پذيرد. ✍ آیت الله ، جلسه درس تفسیر آیات 6و7 سوره مبارک زمر
هیــچ وقت زنـدگیتـون رو با دیگـران مقایــسه نکنید، هیچ ای بیـن ماه و خــورشید وجــود نـداره. هــر کــدومشون وقتش که برســه می درخــشنــد... وقـــتی با قـــصد و هــدف زندگی کنید مقایسه برایتــان جذابیت کمتـــری پیدا می‌کند. ❖ کانال نُکتِه هایِ ناب eitaa.com/joinchat/345899012Cfc1b7bcd50
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت فرازی از سوره الرحمن توسط نابغه قرانی حنانه خلفی🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختروعروسک نکنیم ☘❤️☘❤️ کانال آلاء👇🌷 https://eitaa.com/joinchat/2595094531Cb935459ffb کانال عروسکهای ایرانی اسلامی👆👆
💯 جامع ترین نرم افزار و 📄 کلی کتاب قصه صوتی و تصویری برای کودکان 3 تا 10 سال؛ ✅ مجموعه کلیپ های آموزشی تصویری پایه اول تا ششم ها همراه با کلی کلیپ آموزشی ویژه مثل ورزش در خانه و کاردستی و ... برای کودکان ➕ به همراه هزارن تصویری و کارتون های زیبا برای کودکان😍 💠 نرم افزار ماهک نرم افزار جامع محتوای کودک؛ برای پدر و مادرهایی که این روز ها تو در فضای مسوم مجازی دنبال محتوای سالم هستن انواع کودک در یک نرم افزار. ⭕️ بروزرسانی جدید با 50 هزار نصب 📱دریافت نرم افزار از کافه بازار👇 https://cafebazaar.ir/app/com .dabestaniha.mahak/ ...................... @Golbarghayebehesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 برای سفید کردن پشت قابلمه ها از جوش شیرین و سرکه استفاده کنید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یکی از مهمترین اعترافات روح‌الله‌زم همین است: 🔹ما در انتخابات از حسن روحانی حمایت کردیم تا نارضایتی مردم به نقطه جوش خود برسد! 🔹اگر قالیباف یا رئیسی رئیس جمهور شده بود امروز این مشکلات و نارضایتی‌های مردمی وجود نداشت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید در ترکیه برای دفاع از امام خامنه ای(حفظه الله) چه غیرتی به خرج می دهند اف بر هموطن نماهایی همچون تاجزاده، زیباکلام و همه اصلاح طلبان آمریکایی و کدخدا پرستانی که از داشتن یک ذره شرف و غیرت هم محرومند .....
😃 یادآوری برای اردوغان توپ جنگی عثمانی بنام "قمپز" که قدرت تخریبی نداشت اما به خاطر صدای مهیبش موجب ترس نیروهای رقیب می شد. بعدها سربازان ایرانی هر وقت این صدا را می شنیدند می گفتند نترسید! قمپز در ميكنند!! 😃😃
⭕️جرم‌هایی که «روح‌الله زم» را پای چوبه دار بُرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرانسه اعدام زم را به عنوان نقض حقوق بشر در ایران، محکوم کرده! کلکسیونی از حقوق‌بشرهای فرانسه در همین چند ماه اخیر!🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 مستند تولیدی حشد درباره ترور فرماندهان مقاومت آماده پخش شد ♻ روابط عمومی سازمان بسیج مردمی عراق از تولید فیلم مستند "الساعة الأخیرة" درباره واپسین دقایق حیات شهیدان سلیمانی و المهندس خبر داد. 🔹 قرار است این مستند در نخستین سالگرد شهادت این فرماندهان بزرگ روی آنتن برود.
💠 صورت بزرگ مرد زیر حجم انبوهی از ریش و سبیل خاکستری در هم رفت و به گریه‌هایم کرده بود که با تندی حساب کشید: «چرا گریه می‌کنی؟ ترسیدی؟» خشونت خوابیده در صدا و صورت این زندان‌بان جدید جانم را به لبم رسانده بود و حتی نگاهم از ترس می‌تپید که سعد مرا به سمت خانه هل داد و دوباره بهانه چید: «نه ابوجعده! چون من می‌خوام برم، نگرانه!» 💠 بدنم به‌قدری می‌لرزید که از زیر چادر هم پیدا بود و دروغ سعد باورش شده بود که با لحنی بی‌روح ارشادم کرد: «شوهرت داره عازم میشه، تو باید افتخار کنی!» سپس از مقابل در، کنار رفت تا داخل شوم و این خانه برایم بوی می‌داد که به سمت سعد چرخیدم و با لب‌هایی که از ترس می‌لرزید، بی‌صدا التماسش کردم: «توروخدا منو با خودت ببر، من دارم سکته می‌کنم!» 💠 دستم سُست شده و دیگر نمی‌توانستم روی زخمم را بگیرم که روبنده را رها کردم و دوباره خون از گوشه صورتم جاری شد. نفس‌هایش به تپش افتاده و در سکوتی ساده نگاهم می‌کرد، خیال کردم دلش به رحم آمده که هر دو دستش را گرفتم و در گلویم ضجه زدم: «بذار برم، من از این خونه می‌ترسم...» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، صدای نکره ابوجعده از پشت سرم بلند شد: «اینطوری گریه می‌کنی، اگه پای شوهرت برای بلنگه، گناهش پای تو نوشته میشه!» 💠 نمی‌دانست سعد به بوی غنیمت به می‌رود و دل سعد هم سخت‌تر از سنگ شده بود که به چشمانم خیره ماند و نجوا کرد: «بذارم بری که منو تحویل نیروهای امنیتی بدی؟» شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را می‌دیدم، با انگشتان سردم به دستش چنگ زدم تا رهایم نکند و با هق‌هق گریه قسم خوردم: «بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر!» 💠 روی نگاهش را پرده‌ای از اشک پوشانده و شاید دلش ذره‌ای نرم شده بود که دستی را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم. به‌سرعت به سمت در چرخیدم و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد: «از و رسولش خجالت نمی‌کشی آنقدر بی‌تابی می‌کنی؟» سعد دستانش را از حلقه دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد و به جای او زن دستم را گرفت و با یک تکان به داخل خانه کشید. 💠 راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد. وحشتزده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم می‌کرد و دیگر فرصتی برای التماس نبود که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید. باورم نمی‌شد سعد به همین راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که تنم یخ زد. در حصار دستان زن پر و بال می‌زدم تا خودم را دوباره به در برسانم و او با قدرت مرا به داخل خانه می‌کشید و سرسختانه نصیحتم می‌کرد: «اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن ! باید محکم باشی تا خدا نصرت خودش رو به دست ما رقم بزنه!» و من بی‌پروا ضجه می‌زدم تا رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد: «خفه شو! کی به تو اجازه داده جلو صداتو بلند کنی؟» 💠 با شانه‌های پهنش روبرویم ایستاده و از دستان درشتش که به هم فشار می‌داد حس کردم می‌خواهد کتکم بزند که نفسم در سینه بند آمد و صدایم در گلو خفه شد. زن دوباره دستم را کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد: «تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری می‌خوای کنی؟» میان اتاق رسیده بودیم و دستم هنوز در دستش می‌لرزید که به سمتم چرخید و بی‌رحمانه تکلیفم را مشخص کرد: «تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن به داریا، ما باید ریشه رو تو این شهر خشک کنیم!» 💠 اصلاً نمی‌دید صورتم غرق اشک و شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانه‌ام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد: «این لالِ؟» ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست می‌بارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد: «! بلد نیس خیلی صحبت کنه!» و انگار زیبایی و تنهایی‌ام قلقلکش می‌داد که به زخم پیشانی‌ام اشاره کرد و بی‌مقدمه پرسید: «شوهرت همیشه کتکت می‌زنه؟» 💠 دندان‌هایم از به هم می‌خورد و خیال کرد از سرما لرز کرده‌ام که به همسر جوانش دستور داد: «بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!» و منتظر بود او تنهایمان بگذرد که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید: «اگه اذیتت می‌کنه، می‌خوای بگیری؟»... ✍️نویسنده:
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه در گوشم شکست: «پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!» و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد: «من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!» 💠 ای کاش به جای این هیولا، سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشی‌اش با همان زبان دست و پا شکسته به گریه افتادم: «شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...» اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد: «اگه می‌خوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!» 💠 نفهمیدم چه می‌گوید و دلم خیالبافی کرد می‌خواهد دهد که میان گریه خندیدم و او می‌دانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد: «اگه شده شوهرت رو سر می‌بُره تا به تو برسه!» احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینه‌ام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر داریا نقشه‌ای کشیده بود و حکمم را خواند: «اگه می‌خوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!» 💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد: «نمی‌دونم تو چه هستی که هیچی از نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به و رسولش ایمان داری که نمی‌خوای رافضی‌ها داریا رو هم مثل و و به کفر بکشونن، امشب با من بیا!» از گیجی نگاهم می‌فهمید حرف‌هایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد: «این شهر از اول نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا می‌کنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده مهاجرت کردن اینجا!» 💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ می‌کرد که فاتحه جانم را خواندم و او بی‌خبر از حضور این رافضی همچنان می‌گفت: «حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضی‌ها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ، رافضی‌ها این شهر رو اشغال می‌کنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی می‌برن!» نمی‌فهمیدم از من چه می‌خواهد و در عوض، ابوجعده مرا می‌خواست که از پشت در صدا رساند: «پس چرا نمیاید بیرون؟» 💠 از نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد: «الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت: «اینجوری هم در راه خدا می‌کنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!» تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد می‌کرد و او نمی‌فهمید این جنازه، جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد: «برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!» 💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه می گفت : «امروز که رفتی نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضی‌ها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضی‌ها تو حرم مراسم دارن!» سال‌ها بود نامی از ائمه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام (علیه‌السلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت. 💠 انگار هنوز مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر می‌زد که پایم برای بی‌حرمت کردن لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار می‌کردم که ناچار از اتاق خارج شدم. ابو جعده می‌ترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبال‌مان به راه افتاد 💠 با چشمانم دور خودم می‌چرخیدم بلکه فرصت پیدا کنم و هر قدمی که کج می‌کردم می‌دیدم ابوجعده کنارم خرناس می‌کشد. وحشت این نامرد که دورم می‌چرخید و مثل سگ لَه‌لَه می‌زد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد. 💠 بسمه خیال می‌کرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد می‌گفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت: «می‌خوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»... ✍️نویسنده: