eitaa logo
بانوان نمونه
49هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
71 فایل
✳️برای رزرو تبلیغات در مجموعه اَسرا بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2186347655C6187e57a27 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/zB7W.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت بانوی امدادگر فاطمه پوردرمان از زخم های جنگ 💢 فاطمه پوردرمان دانش آموز دبیرستان مدرسه عفتیه تبریز بود و از بین این همه گروه و حزب در انجمن اسلامی دانش آموزی مدرسه ثبت نام می‌کند." 💢با دوستانم در انجمن اسلامی روزنامه دیواری درست کرده و در نماز جماعت مدرسه شرکت می‌کردیم، با کارهای فرهنگی مشغول بودیم و علاوه بر آن لباس‌های نو را جمع کرده و به خانواده‌های نیازمند هدیه می‌کردیم، من به این نوع کارها خیلی علاقه داشتم" 💢یادم است در مدرسه اختلافات اعتقادی و مذهبی بین گروه‌ها زیاد شده بود حتی اعضای مجاهدین با خودشان قرص سیانور داشتند اگر روزی شناخته و دستگیرشدند قرص سیانور بخورند. 💢هر چند شنیده می‌شد در مرزها درگیری‌هایی وجود دارد ولی آغاز جنگ به صورت رسمی اعلام نشده بود تا اینکه در آخرین روز شهریور سال ۱۳۵۹ با بمباران شهرهای مختلف به صورت علنی دشمنی صدام با کشورمان اعلام و جنگ تحمیلی آغاز شد. 💢با شروع جنگ همه متحد و یکصدا برای دفاع در برابر تجاوز بعثی به صحنه آمدند حتی دختران دبیرستانی نیز به سهم خود خواستند ایفاگر نقش باشند و هر کاری می توانند بکنند. 💢امدادگری، پرستاری، خیاطی، بافتنی، شستن لباس‌های رزمندگان، بسته‌بندی و تدارکات و پشتیبانی جبهه‌ها از جمله اقدامات بانوان در آن سال‌ها بود. 💢با شروع جنگ من و تعدادی از دوستانم خانم وطن دوست، مختاری، اسدزاده، هاشمی، حیدرنیا و خانم لشگری داوطلب شدیم تا کمک‌های اولیه را یاد بگیریم. 💢بعد از آموزش کمک‌های اولیه و امدادگری در دو جلسه نیز طرز کار با اسلحه کلاشینکف و کلت را آموزش دیدیم. از سوی سپاه فراخوانی اعلام شد مبنی بر اینکه خواهرانی که با کمک‌های اولیه آشنایی دارند به صورت داوطلبانه در بیمارستان امام خمینی ( ره) و سینا به رزمندگان کمک کنند." 💢وقتی در بیمارستان کنار دکتر و پرستار بودم مجروحان زیادی از مناطق جنگی برای مداوا به تبریز می‌آوردند. 💢مظلومیت و فریادهای رزمندگان هیچ وقت از یادم نمی‌رود رزمنده‌ای که دچار موج گرفتگی شده بود مدام فریاد می‌زد یا علی. 💢طلبه جوانی در اثر اصابت خمپاره یک پایش قطع شده بود در بیمارستان سینا تبریز بستری بود با پدرش تماس گرفتند که چون بدنش عفونت کرده و حالش وخیم است اجازه دهند که پای دیگرش نیز قطع شود و پدر هم اجازه داد با صوت بسیار زیبایی قرآن می‌خواند. 💢روز بعد رزمنده دیگری را به بیمارستان آوردند که مدام می‌گفت می‌خواهم زودتر حالم خوب شده و دوباره به جبهه برگردم. ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕@banovanebeheshti ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┄┄