eitaa logo
بانوان نمونه
49.2هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
71 فایل
✳️برای رزرو تبلیغات در مجموعه اَسرا بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2186347655C6187e57a27 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/zB7W.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🌹 می ترسیدم جنگ پاهایم را از من بدزدد. توی همین شلوغی ها آقایی با ابهت و جذبه با روپوش سفید شتاب به اورژانس آمد و با سر و صدا و داد و بیداد بدون استثنا همه را به جز مجروحان بیرون کرد. تنها کاری که برای ماندن به ذهنم رسید این بود که روپوش مردانه ی سفیدی را که در ایستگاه پرستاری آویزان بود بپوشم بدون اینکه به اسم روی روپوش توجه کنم تی را برداشتم و به سرعت جاهایی که خون ریخته بود، را نظافت کردم و بعد با همان جارویی که دستم بود با روپوش سفید از جلو چشم او دور شدم تا در حاشیه ی امن داخل بیمارستان باقی بمانم. آموزشی که در دوره ی امداد دیده بودم تنها شامل کمکهای اولیه و تزریقات و پانسمان بود که کفایت این حجم از فاجعه را نمیداد به بهانه ی جارو زدن کنار پرستارانی که زخمهای مجروحین را برای انتقال به اتاق عمل شست و شو می دادند، می ایستادم و با التماس به آنها تورو خدا، من می تونم این کار رو انجام بدم شما کارای مهم تری دارید در عین حال حاضر نبودم جاروی دسته دارم را از خود جدا کنم چون همین جارو مجوز ورود و ماندنم در بیمارستان بود. با جارویی که در دست داشتم همراه یک مجروح تا اتاق عمل رفتم که یک باره پرستار اتاق عمل جیغ کشید و گفت: این جارو رو چرا آوردی اتاق عمل ؟ برو بیرون روپوش آقای دکتر تن تو چیکار میکنه؟ تازه فهمیدم چه کار کرده ام؛ با روپوش یک پزشک، تمام اورژانس را تی کشیده بودم. تا صبح روز بیست و یکم هنوز فرصت مناسبی برای دیدن بچه های پرورشگاه پیش نیامده بود میترسیدم از جلو چشم کادر پرستاری دور شوم و قیافه ی مرا فراموش کنند و نتوانم دوباره وارد بخش شوم. جنگ فرصت مغتنمی برای کارکنان بیمارستان فراهم کرده بود؛ هم می توانستند چشم شان را بر همه ی آنچه میگذشت ببندند و انگشت شان را تا نیمه در گوشهایشان فرو کنند تا ناله ها را نشنوند و فرار را بر قرار ترجیح دهند و توجیهی برای وجدان خود بتراشند اما بعضی از آنها همچون فرشته با همان بلوز و دامن و کلاه بر بالین زخمی ها مانده و مرهم زخم های آنان شده بودند. ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┅┄┄ 🧕@banovanebeheshti ┄┄┅┅•➰🍃🌸🍃➰•┅┄┄