eitaa logo
برادر شهیدم♡
435 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
3.6هزار ویدیو
35 فایل
ولی من با هر عکسی که ازش تو شهر میبینم دلم براش پر میکشه برای غریبیش برا تنهاییش برا مظلومیتش :) #شهید_حسین_اوجاقی #شهید_علی_خلیلی #شهید_مالک_رحمتی ارسال سوژه : @kosarraheli ادمین تبادل : @m_haydarii 🌿تبلیغات و خدمات: @hich_club
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید علی‌اکبر شیرودی لبخند زد و گفت ‌: نماز! اذان میگویند ‌.. 🥀🥀🥀 🎙علی زکریایی ‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🔻کتاب بی آرام برای سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی به روایت: زهرا امینی (همسر شهید) نوشته: فاطمه بهبودی قسمت اول: صدای حاج خانم توی سرم پیچید: - داداشی، اومده یم خواستگاری زهرا. مامان گفت: «به سلامتی، برای کی؟ حاج خانم گفت: «کی بهتر از اسماعیلم!» یک مرتبه همه ساکت شدند. حاج خانم سنگینی فضا را شکست: - زن داداش نمی خواید جواب بدید؟ مامانم با دستپاچگی گفت: "والله چی بگم" سرم را بالا آوردم و توی دلم گفتم: - خدایا قربانت بروم؛ همین دیروز بود که با خودم گفتم یا زن اسماعیل می‌شوم یا اصلا ازدواج نمی‌کنم. اما آن لحظه فکر نمی‌کردم اسماعیل بیاید خواستگاری ام. آخر حاج خانم دختری از فامیل را برای اسماعیل نشان کرده و سال ها او را «عروسم» صدا زده بود. حالا چه شده بود که به خواستگاری من آمده بودند. صدای مامان روی سرم آوار شد - دختر، شیر سماور رو ببند قوری سررفت. سینی پر آب شد. تا به خودم بجنبم مامان شیر سماور را بست و دستمال به دست من را کنار زد. زیر لب با خودش غرغر می‌کرد که صدای بابا حرفش را برید: - دخترم، بابا، چی می‌گی؟ سرم را پایین انداختم و گفتم: "هر چی خودتون صلاح می‌دونید." مامان دست از دستمال کشیدن برداشت و با تعجب نگاهم کرد. بابا از آشپزخانه بیرون رفت. با اشاره او، مامان پشت سرش. سرم را چسباندم به در. مامان و بابا پچ پچ می‌کردند. - قبل این ندیده و نشنیده می‌گفت نه! - این جواب با حرفای قبلش زمین تا آسمون فرق داره. مامان سینی چای را گرداند و گفت: «حاج خانوم، اجازه بدید فکر کنیم.» - مگه فکر کردن می خواد؟ ما با هم فامیلیم. بابا را خطاب کرد و گفت:"مگه ما فکر کردیم داداش؟" و آب و تاب داد به صدایش. - اسماعیلم فردا می‌خواد بره جبهه. شما باید الان جواب بدید. صدا از دیوار درآمد از مامان و بابا درنیامد. یکهو صدای حاج خانم بلند شد: - زهرا ... زهرا خانوم .... صدایم توی سینه حبس شده بود. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «بله» - بیا تو عمه ! خودم را جمع و جور کردم اما انگار قلبم داشت از سینه ام بیرون می زد. حاجی آقا زودتر از همه سرش را به طرف آشپزخانه چرخاند. سلام کردم. نگاهم کشید به حاج خانم و ناهید خانم و شرید روی اسماعیل. حاج خانم من را کنارش کشید و گفت: «خب، عمه، تو چی میگی؟» زبانم سنگین شده و صورتم گر گرفته بود. پلک هایم تند تند می پرید و انگار می خواست آبرویم را ببرد. نگاهم به فرش خیره مانده و نفس هایم تند شده بود. لام تا کام حرف نزدم. حاج خانم گفت: «خب مبارکه!» و در قندان را برداشت و پولکی تعارفم کرد. یکی برداشتم. قندان را کشید طرف اسماعیل و گفت: "دهنت رو شیرین کن مامان که تا آخر زندگی تون شیرینی باشه" و زد به شانه اسماعیل و گفت: «مامان، برو جبهه. ان شاء الله وقتی برگردی عروسیت رو می‌گیریم.» 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
حسینعلی از همان نوجوانی پسری آرام و سربه‌زیــــر بود. نماز می‌خواند و روزه می‌گرفت بخشــــندگی، یکی از صفات بارز او بود. به گفته‌ی دوستانش حسین از آن‌ها خواسته بود اگر لبــــاس اضافــــه یا کفش و پول و نذورات دارند برای فقــــرا کنار بگذارند. بعد‌ها که به دانشگاه آزاد رفت اگر از ناهار و شام دانشجو‌یـــان، غــــذایی اضافــــه می‌آمــــد داخل ظرف یکبار مصرف می‌ریخت و تا ساعت یک و دو نصف شب به منازل فقرا می‌بُرد و پخش می‌کرد. 🌕شهید مدافع‌حرم راوے: پدر شهید ‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجاهدت شهید نیلفروشان از نوجوانی تا شهادت 📌ما را با ترور، تحریم و شهادت تهدید نکنید. این لباس سبز پاسداری لباس کفن ماست و ما پیشمرگان ملت هستیم. 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
🔸پدر شهید زین‏الدین که از فعّالان سیاسی و مذهبی بود، توسط ایادی رژیم دستگیر و به شهر سقّز در استان کردستان تبعید شد.آقا مهدی، در همین ایام که پدرش در تبعید بود، در کنکور سراسری شرکت کرد و رتبه چهارم رشته پزشکی دانشگاه شیراز را به دست آورد. 🔹 شهید زین‌الدین از وارد شدن به دانشگاه انصراف داده و در مغازه پدرش مشغول به کار شد. او درباره علت انصراف از دانشگاه گفته بود: «مغازه پدرم سنگر است و رژیم پهلوی با تبعید پدرم می‏خواهد سنگر محکم او خالی بماند، ولی من نمی‏گذارم این سنگر مبارزه خالی بماند». ▪️گفتنی است که در آن روزها، آن مغازه، کانون مبارزه و محلی برای پخش اعلامیه‏های علماء و فعالیت‏های ضد رژیم بود. ‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
وَ لا تَمْنَعْنی لِقِلَّةِ صَبْری » یاالله! به ‌خاطر کم‌ طاقتی‌ام، لطفت را از من دریغ مکن!🌱 + آمین یارب‌العالمین 🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
_🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
گریه کردن در خلوت ، خصلت مردان خداست .🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
-🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
سراسر غرور و افتخار . - رهبرم ؛🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سعی کنيد عاشق باشيد! عاشق خدمت کردن؛ منتظر نباشيد که کسی به شما بگويد خدا قوت، کسی از شما تشکر کند و یا کسی قدر کار و تلاش و مشقتی را که کشیده­ اید بداند .. • شهید حسین ناجی • 🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
ازخداخواستم‌بدنم‌حتی یک‌وجب‌ازخاک‌زمین‌رااشغال‌نکند.. +آب‌ِدجله‌اورابرای‌همیشہ‌با‌خودبرد..!💔 🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. گوشه ای از وصیت نامه شهید رضا ساکی 🔸خدا را فراموش نکنید، جاه و مقام شما را فریب ندهد، واقعا دانش جو باشید و خداجو نه سودجو و مقام جو. ضعفا و فقرا را بیاد داشته باشید، مسئولیت خون شهدا بر گردن یکایک شماست. حرمت خون آنها را حفظ کنید و آنرا پامال نکنید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
کار هر شبش بود. با این که از صبح تا شب کار و درس داشت و فعالیت می‌کرد، نیمه‌های شب هم بلند می‌شد نماز شب می‌خواند. یک شب بهش گفتم: «یه کم استراحت کن. خسته ای.» با همان حالت خاص خودش گفت: «تاجر اگه از سرمایه‌اش خرج کنه، بالاخره ورشکست میشه؛ باید سود بدست بیاره تا زندگیش به چرخه، ما هم اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست میشیم.» 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
62.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 😁 خاطره ی جالب شهیدان سلیمانی و کاظمی و باکری و خرازی و زین الدین و قالیباف به روایت محمدباقر قالیباف.... ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
یحیی سنوار:از کشته شدن برای دین خود نمی ترسیم 📌اگر از مرگ می‌ترسیم، از مردن در بستر خود می‌ترسیم، همانطور که شتر می‌میرد، می‌ترسیم در تصادفات جاده‌ای، سکته مغزی یا سکته قلبی بمیریم، اما از کشته شدن به خاطر دین خود نمی ترسیم. وطن و مقدسات و خون و جان ما از خون کوچکترین شهیدی که جان خود را فدا کرده است، ارزشمندتر نیست... ‎‎🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️آیا مکتبی که شهادت برای مردانش پیروزی‌ست، قابل ازبین‌بردنه؟! 📌هرگز! ‌ 🤲شادی روح شهید سنوار صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 در جبـهه هـر بـار کــه از مریم ۳سـاله و علی ۳‌ماهه‌اش صحبـت می‌شـد؛ ◇ می‌گـفت: « اونـها رو بـه انـدازه‌ای دوسـت‌دارم کـه جـای خـدا رو در دلـم تـنگ نکننـد...» 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 آینده از آنِ حزب‌الله است.. 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
📌 شهید مدافع حرم سید مهدی حسینی: «بیت المال» ، «مال البیت» نیست... 🔹️ عشق و محبتش به جا ،حساسیت‌های کاری‌اش هم به جا بود. ◇ مواقعی‌ که من و نغمه ، براے‌ِ اقامت‌طولانی به سوریه می‌رفتیم ، از گرفتنِ محل اسکان تا تردد ماشین را مراقبت می کرد که از هزینه‌ی شخصیِ خودش پرداخت کند ... ◇ می گفت : باید مراقب باشیم «بیت المال» ، «مال البیت» نشه. 🔹️ در وصیت و حرفهای آخرش هم گفت: مقداری از حقوقم رو به اداره برگردون، شاید جایی حواسم نبوده خرجی کردم که شخصی بوده ، یا زمانی را پُر کردم که کار اداری نبوده .... ✍🏻 راوی : همسر شهید 📚 منبع : کتاب جاده سرخ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شهید صنیع خانی: شهادتم رازیست بین من و خدا و امام رضا(ع) 🔹️ محسن رضایی: شهید صنیع خانی می‌گفت، در مشهد شهادتم را از حضرت رضا(ع) گرفتم. ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
عکس عجیب😔 سردار شوشتری با دیدن این عکس گفت: عکس عجیبی است! نشسته‌ها پرواز کردند ولی ما ایستاده‌‌ها، هنوز هم ایستاده‌ایم‌! کاشکی من هم توی این عکس آن روز می‌نشستم، بلکه تا امروز "شهید" شده بودم! سردار شهید نورعلی شوشتری نفر اول ایستاده از سمت چپ در تصویر در ۲۶ مهرماه ۱۳۸۸ در همایش وحدتِ اقوام و مذاهب سیستان‌وبلوچستان حضور یافت و براثر انفجار انتحاری یکی‌ از عوامل گروهکِ ریگی به فیض شهادت نائل آمد. ‎‎‌🕊⃟🇮🇷@baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
ازاین عکس قشنگا:)🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به کسی مبتلا شوید که بوی خدا دهد...♥️ 🌱 ‌🕊⃟🇮🇷 @baradar_shahidam •••❥⊰🥀↯