eitaa logo
بـــاران‌عــــ❤ـشــق
32.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
289 ویدیو
182 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. کپی حرام پیگرد قانونی و الهی دارد. تبلیغات 👇 @gostarde_nn
مشاهده در ایتا
دانلود
●∞♥️∞● ✄-------•🍃🌸🍃•--------- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
●∞♥️∞● . اگر خیمھٔ جمهورۍ اسلامۍ آسیب ببیند؛ بیت ‌اللّٰھ الحـــــرام و قــرآن آسیب خواهد دیـد ! 🌿 ✄-------•🍃🌸🍃•--------- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂 🍂 🍁رمـــان انلاین نجلا🍃 🍁براساس واقعیت🍃 🍁به قلم: زهـــرا_ســـادات🍃 خودم را محکم تر به او فشردم. دلم می خواست حل شوم در این آغوشی که انگار برای مادرم سند خورده بود. دلم می خواست دلتنگی هام این چند وقت را جبران کنم. مادر که نبود اما این خانواده ازش یادگار مانده بود. اشک هایم بی درنگ روی گونه هایم ریخته می شد و دلم می خواست آن قدر زار بزنم تا دیگر خدا این آغوش را از من نگیرد. مگر می شود مادر بزرگ این قدر نشان از مادر داشته باشد؟ انگار خود مادر بود، انگار خودش بود که باز هم من را در آغوش می گرفت و برایم لالایی می خواند، برایم قصه تعریف می کرد و می خواست تا برای همیشه آرام بمانم. -عزیزجون. -جون دلم دختر خوشگلم. من را از آغوشش جدا کرد. با دست هایش صورتم را قاب کرد و من راهم را بین پیچ وخم چروک صورتش گم کرده بودم. آن قدر مهربان از پشت آن چشم های بارانی اش نگاهم می کرد که تمام استرس هایم پر کشیده بود. این زن نمی توانست من را از خودش طرد کند. -الهی من قربونت برم، چقدر بزرگ شدی، چقدر خوشگل شدی. -این همون دختر کوچولویی که من رو حاجی صدا می کرد. به سمت صدا برگشتم. خیلی سال از آن موقع ها گذشته بود اما هنوز هم تصویر محوی از حاج مرتضی به یادم مانده بود. همان تصویری که با خاطرات مادر بیشتر جان گرفته بود. دستم از دور عزیز جان شل شد و به سمت حاجی رفتم. عصایش را روی زمین انداخت و من باز هم به آغوشش پناه بردم. آغوشش محکم بود، همان طور که مادر می گفت. مادر می گفت خیال نمی کنم حاج مرتضی حتی در صد سالگی هم بشکند و من این همه استواری را حس می کردم. من می فهمیدم که چطور محکم ایستاده بود و دوباره لب های مادر که برایم خاطره تعریف می کرد جلوی چشم هایم جان گرفت. https://eitaa.com/baran_eshgh/22547 کُپی حَرام اَست و پیگرد الهی و قانونی دارد 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
●∞♥️∞● ⋮ ﻧمیخواٰٰمـ ﺑ ڼۅکړیتـ ڣقط ﻋاڊټـ ﺑکـنم🍃 ڊوستـ دارمـ ـهـرجاٰ ﻣیرمـ از ط| ﺻحبتـ ٻکنـم! 🌸⇢ ✄-------•🍃🌸🍃•--------- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
☔️ ༺🦋
●∞♥️∞● ✄-------•🍃🌸🍃•--------- ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
7.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
°•|📲|•° 🍃 °•|🌸|•° 🍃 سخنان‌رهبرانقلابـــــ😍 ‌┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
.📸✨. . . . . | 🌱 | 🦋 . . .📸✨. . . 『
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂🍃🍂 🍃🍂🍃🍂 🍂🍃🍂 🍃🍂 🍂 🍁رمـــان انلاین نجلا🍃 🍁براساس واقعیت🍃 🍁به قلم: زهـــرا_ســـادات🍃 قطرات اشک از چشم هایم روانه می شد. کم کم ترس از وجودم ریخت، دیگر خیال نمی کردم این خانواده بتواند من را پس بزند، این خانواده از دور هم بوی محبت می دادند، بوی دوست داشتن، بوی... از آغوش حاجی بیرون آمدم. آن قدر اشک ریخته بودم ک چشم هایم تار شده بود. همه ی آن ها برایم خاطرات مادرم را زنده می کردند. خاطرات سال ها پیش که مادرم برای آمدن به ایران شوق داشت و چقدر پیش خانواده اش خوش حال بود. -الهی قربونت برم. زنی من را در آغوش گرفت. نمی دانست کیست اما او هم به شدت شبیه مادر بود، شاید خاله فرزانه بود... و نفر بعدی و بعدی... نمی فهمیدم کی من را بغل می کند، از این بغل به بغل دیگر می رفتم و هر کس من را محکم به خودش می فشرد، دلتنگی در چشم همه ی آن ها هم موج می زد و این یعنی من آدم اضافه ای در این خانه نبودم که برایش غصه بخورم. عقب ایستادم و اشک هایم را پاک کردم، در آن جمعیت به دنبال امیرپاشا گشتم. دلم می خواست او باشد، او باید کنار تک تک خوشی هایم باشد. لب هایم می لرزید و دلم چقدر برای خانواده ی گرم تنگ شده بود. آن گوشه ایستاده بود و با لبخند نگاهم می کرد. خندیدم، این بار بلند تر خندیدم و اشک های ذوقم باز هم روانه شد. -ای بابا، شما میخواین همین طور دختر عمه ی من رو سرپا نگه دارید. -نه دخترم، الهی قربونت برم بیا بریم داخل. عزیزجون به سراغم آمد باز هم دست هایش را دورم حلقه کرد و همه به سمت خانه راه افتادیم اما من نگاهم به امیرپاشا بود. من این خوشی، این خنده ها، برگشتن به همان حال و روز های گرم را مدیون امیرپاشا بودم. -صبر کنید. آن گوشه زیر سایه ی درختی ایستاده بود. اشک هایم را پاک کردم و از میان دست های عزیزجون به سمتش دویدم. https://eitaa.com/baran_eshgh/22547 کُپی حَرام اَست و پیگرد الهی و قانونی دارد 🍃 🍂🍃 🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
°•|📲|•° 🍃 °•|🌸|•° 🍃 ‌┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
°•|📲|•° 🍃 °•|😍|•° 🍃 ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄