eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
965 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
10 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح 🌹فراز بیست و دوم🌹از مناجات امیرالمومنین (ع): مَولایَ یا مَولای، اَنتَ الْمُعافی وَ اَنَا الْمُبتَلی وَهَلْ یَرحَمُ الْمُبتَلی اِلاّ الْمُعافی مولای من، مولای من، تو برطرف کننده‌ (مشکلات) هستی و من گرفتارم؛ چه کسی غیر از برطرف کننده (مشکلات) بر گرفتار رحم می کند؟ در این فراز اللّه با صفت ((برطرف کننده «مشکلات») بیان شده که دو معنای مادی و معنوی برای آن گفته شده است. از لحاظ مادی به معنای آن است که خداوند، انسان را از بیماری، شر اشرار و انواع بلا حفظ می کند. از لحاظ معنوی به معنای آن است که از گناه توبه کاران چشم پوشی می کند و با گذشت از ایشان، ترک عقوبت می نماید؛ چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به پروردگار عرض کرد: ((تویی فرو برنده خشم و عفو کننده مردم)). در این فراز انسان با صفت ((گرفتار)) بیان شده و به معنای کسی است که توسط خداوند با سختی،مصیبت، خیر و شر و اندوهی که جسم را می فرساید آزمایش شده و می شود مهم ترین آزمایش و بلایی که انسان هر لحظه گرفتار آن است. امتحان الهی درباره ولایت امیرالمؤمنین علیهم السلام است. 🌹هر روز یک فراز🌹 🌸
چون یتیمی که به تصویر پدر خیره شده......🙃🍃 @mahmoodreza_beizayi
• هرکی‌آࢪزوداشته‌باشه✨ خیلے‌خدمت‌کنه ...! یه‌گوشه‌دلت‌پا👣بده، شهدا‌بغلت‌میکنن...❤️ • ـ ما‌به‌چشم‌دیدیم‌ایناࢪو...👀 ـ ازاین‌شهــدا‌مدد‌بگیرید،🖐🏼 ـ مدد‌گرفتن‌از ࢪسمه... • دست‌بذاࢪࢪوخاک‌قبر‌شهید💭بگو... حُسین‌﴿ع﴾به‌حق‌این‌شهید،🥀 یه‌نگاه‌به‌ما‌بکن.. |• ┄┅┅❀𖠇•🌺•𖠇❀┅┅┄ @mahmoodreza_beizayi
سلام🌸 سوالات، پیشنهادات و نظرات خود را در رابطه رمان با نویسنده این رمان در میان بگذارید👇🏻 @z_beyzaei
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
#تو_شهید_نمیشوی📚 قسمت سی و یکم🌱 ‌| ادامه ی هوادارِ تمام عیارِ انقلاب | محمودرضا در ایام فتنه غیر
📚 قسمت سی و دوم🌱 | پُرکار ها شهید می‌شوند | اسفند سال ۱۳۸۸ بود. مثل هر سال در در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهیدان آقا مهدی و آقا حمید باکری مراسمی برگزار شده بود. تهران بودم آن روزها.محمودرضا زنگ زد و گفت:((می آیی مراسم؟)) گفتم:((می‌آیم.چطور؟)) گفت:((حتماً بیا.سخنران مراسم حاج قاسم است.)) مقابل تالار باهم قرار گذاشته بودیم. محمودرضا زودتر از من رسیده بود.من با چندنفر نفر از دوستان رفته بودم. پیدایش کردم و با هم رفتیم و نشستیم طبقه ی بالا. همه ی صندلی ها پُر بود و جا برای نشستن نبود. به زحمت روی لبه ی یکی از سکوها جایی پیدا کردیم و همان جا نشستیم روی سکو. در طول مراسم با محمودرضا مشغول صحبت بودیم،ولی حاج قاسم که آمد محمودرضا دیگر حرف نمی‌زد. من گوشی موبایلم را درآوردم و همان جا شروع کردم به ضبط کردن سخنرانی حاج قاسم. محمودرضا تا آخر،همین طور توی سکوت بود و گوش می داد. @mahmoodreza_beizayi
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
سلام🌸 سوالات، پیشنهادات و نظرات خود را در رابطه رمان #فدای_بانوی_دمشق با نویسنده این رمان در میان
سوالاتتون راجب شخصیت های داستان و سوالات دیگه... 😉 نظرات خوبتون🌸 پیشنهادات برای بهتر شدن رمان😍
.... ♥️.... میدونی، :)🌱 استادپناهیان‌میگه: ¤گیرتوگناهات‌نیست!↓↓ گیرتو کارای‌خوبیه...✨ که‌انجام‌میدی...🌤 ولی نمیگی"خدایابه‌خاطرتو"...!🥀
🌸بسم رب عشق🌸 إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ، 🥀وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، 🌸وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ ❄️❤️ اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ🌺 أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ،🌼 وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .🌈☀️ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ💐، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .🌺🌙 ☘يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ،☘ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، 🌱أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ🌷، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ🍃، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.⛅️🌦
🌸زیارت ائمه در روز سه شنبه🌸 السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا خُزَّانَ عِلْمِ اللّٰهِ🌺، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا تَرَاجِمَةَ وَحْىِ اللّٰهِ،🎊 السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَئِمَّةَ الْهُدَىٰ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَعْلامَ التُّقىٰ، 🌼السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلادَ رَسُولِ اللّٰهِ، أَنَا عَارِفٌ بِحَقِّكُمْ، مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ، مُعادٍ لِأَعْدائِكُمْ، مُوَالٍ لِأَوْلِيَائِكُمْ، بِأَبِى أَنْتُمْ وَأُمِّى، صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْكُمْ .❄️ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَتَوالىٰ آخِرَهُمْ كَمَا تَوالَيْتُ أَوَّلَهُمْ، وَأَبْرَأُ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَهُمْ، وَأَكْفُرُ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَاللَّاتِ وَالْعُزَّىٰ🍃 . صَلَوَاتُ اللّٰهِ عَلَيْكُمْ يَا مَوالِىَّ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ . السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْعَابِدِينَ وَسُلالَةَ الْوَصِيِّينَ،💐 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَادِقاً مُصَدَّقاً فِى الْقَوْلِ وَالْفِعْلِ، يَا مَوالِىَّ هٰذَا يَوْمُكُمْ وَهُوَ يَوْمُ الثُّلَثَاءِ،🌸 وَأَنَا فِيهِ ضَيْفٌ لَكُمْ وَمُسْتَجِيرٌ بِكُمْ، فَأَضِيفُونِى وَأَجِيرُونِى بِمَنْزِلَةِ اللّٰهِ عِنْدَكُمْ وَآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ.☘ 🌸『@mahmoodreza_beizayi
🌸ذکر روز سه شنبه🌸 🍃صد مرتبه🍃 ✨🌙یا ارحم الراحمین 🌙✨ 🌸『@mahmoodreza_beizayi
{ 🚫} هرڪاری‌میتونےبکن‌کہ گناه نکنی‼️ وقتایی که موقعیت گناه پیش میاد🚦دقیقا قافله کربلاے حسین زمان(ع) روبروته! ویھ دره عمیق خطرناک پشت سرته ها... 🚧 🗯️اگه به گناه بله بگی☝️ به هَل مِن مُعین... 👇 مهدی فاطمه گفتی💔.. فقط چهل روز بہ خاطࢪ خدا گناھ نڪنیم😔👊 به خاطر ظهوࢪ آقامون.... به خاطر تنهایے اش.. 😔💙
#حدیثانھ😍 امیــرالمؤمنین{‌؏}↯ اگــر یکے از شمــا ثروتمند شد، هــرگز گبر و غــرورش را نیفزاید و از خاندانــش‌فاصلہ نگیرد 📚الکافے.ج۲.ص۱۵۴📚
تاریخ شروع ماه رمضان 🌒 درسال ۱۴۰۰ در تقویم @mahmoodreza_beizayi
طرح قرآن کریم به نیت تعجیل در ظهور حضرت ولی عصر (عج) @mahmoodreza_beizayi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢صحبت های شهید دربارهـ رابطه سردار شهید سلیمانی و امام زمان(ع)🌷 @ mahmoodreza_beizayi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺یه روزی یه جوانی مثل شهید معماریان به مادرش میگه، مادر میخوام ساکِ جبهه‌امو تو برام ببندی 🔻یا اون همسر شهید مدافع حرمی که میگفت شرط ضمن عقد من رفتن به جبهه بود... 👈روایت حاج حسین یکتا رو بشنوید @mahmoodreza_beizayi
میگفت : من دوست دارم هر کاری می توانم برای مردم انجام بدم حتی بعد ازشهادت ! چون حضرت امام گفت : مردم ولی نعمت ما هستند … 🌷شهیدمحمدرضاتورجی زاده . ─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─ @mahmoodreza_beizayi
دشمن شناسی در کلام حضرت اقا♥️
سلام سلام رفقای عزیز😍🌸 ان شاءالله از امشب ادامه رمان رو میزارم🌺 شرمنده کمی کسالت داشتم نتونستم بزارم به لطف خدا بهترم، کم کاری بنده رو به بزرگی خودتون ببخشید♥️ تشکر ویژه بخاطر صبوریتون🎊 با من کاری داشتین ایدیم توی بیوکانال هست در خدمتم☺️🌼 فدای حسین بشین🌹 یاعلی✨ نوکرشما:سیده بیضایی
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 زنگ خونه رو زدم و منتظر شدم درب باز بشه که با تیکی در باز شد😂(من اینجوری توصیف میکنم مشکلی داره😂) اول با عمو جون و زن عمو سلام و احوال پرسی کردم و بدو رفتم توی اتاق آسیه 🏃‍♀🏃‍♀ _سلااااااااااام😜 +کوفت سلام، جیغ جیغو، ترسیدم😨 _باچه منم میلم با توام گهرم 😢 +عه عه شوخی کردم ببخشید😰 _میدونم گولت زدم😝😜😆 +آدم بشو نیستی 😑 _عزیزم برای دفعه ی هزارم، فرشته ها آدم نمیشن😜 +وای زینب خیلی استرس دارم😓 _نترس آجی جون خودم کنارتم🙃😉 بگو کاراتو انجام دادی? +نمیدونم از بس استرس دارم قاطی کردم😁 _خب من همه کارارو برات ردیف میکنم😉 +آجی جون همیشه پشتیبانم بودی واقعا مرسی😍😍 _فدای آبجی خنگم😂 خب بگو لباس انتخاب کردی؟ +نه هرچی فکر میکنم چیزی به ذهنم نمیرسه☹️ _باشه خودم برات انتخاب میکنم😀 رفتم بالا سر کمد لباساش اووو چه همه لباس داره این دختر 😂😧 بعد از کلی فکر کردن براش یه دست لباس شیک انتخاب کردم که خیلی بهش میومد😍😉 بعد از اینکه همه کارای آسیه رو ردیف کردم رفتم توی آشپزخونه که به زن عمو کمک کنم😜😂(خودشیرینی😂) _زن عمو جونمممم کمک نمیخوای؟☺️ +سلام دختر گلم، اگه زحمتی نیست میوه هارو بشور و بچین توی ظرف _به روی چشمم 😉 مشغول کار شدم که گوشیم زنگ خورد آخرین میوه رو گذاشتم و گوشی و جواب دادم و درهمون حین رفتم تو اتاق آسیه ☘💐 به آسیه اشاره کردم که ساکت باشه🤫 _سلام،جانم داداش کاری داری؟ +سلام به روی ماهت آبجی کوچولو،جونم برات بگه که این علیرضامون سکته کرد بیا کارت داره بهش بگو یکم آروم باشه دیوونه کرد منو😑😐🤦‍♂ _چشم گوشیو بده بهش +سلام دختر عمه _سلام، چی شده چرا اینقدر استرس دارین؟ خب دو ساعت دیگه باید بیاین یکم خودتون رو جمع کنید اینا داماد اینجوری نمیخوان گفته باشم💁‍♀💁‍♀ +ااووو چه خبره یکم زبون به دهن بگیردختر عمه، از بچگی پر حرف بودی😂 (صدای خنده ی محمدحسین و علیرضا میومد🤨) _منم باهر دوتون قهرم به من میخندین آره؟؟ بعدم سریع گوشی رو قطع کردم🤣😂 از این حالات خنده ام گرفت آخه دختر بزرگ شدی دیگه این کارا چیه میکنی 😂😂 دوباره زنگ زد ولی جواب ندادم ☺️ پیام فرستاد👇🏻 _آبجی غلط کرد ببخشید دیگه😂 +فقط همین امشب چون خاستگاری شه 😒دست شماهم درد نکنه بجایی که دعواش کنی باهاش میخندی🔪 _ببخشید خواهری آخه راست میگه از بچگی پر حرف بودی ولی من از همون بچگی میمردم برای هرکلمه از حرفات +باشه برو خودشیرینی نکن😂 بعدش دوباره گوشی زنگ خورد📞 _سلام 😒 +سلام بر آبجی زیبایم😜 _گول نمی‌خورم تلاش نکن، گوشیو بده به اون اقا علیرضای زن ذلیل😂🤣 +رفتن سوار ماشین شدن چون تا یک ساعت دیگه باید اونجا باشیم ترافیکه شاید دیر برسیم😩 _باشه منتظرم الان قطع کن کار دارم خداحافظ +خدانگهدار خواهر مهربونم😜😂 اسیه:چی میگه؟ +هیچی _هیچی که بهش گفتی زن ذلیل؟ +آره دیگه زن ذلیله حالا نمیخواد عصابتو خورد کنی😂بیا برو آماده شو الانا میرسن ادامه دارد... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 زنگ خونشون به صدا در اومد 🔔 منو آسیه باهم رفتم کنار درب هال ایستادیم تا اونا بیاین تو خونه🔹🔸 بعد از اینکه مامان جونم وبابایی وزن دایی و دایی وخلاصه همه اومدن علیرضا و محمدحسین باهم وارد شدن😜 من محمد حسینو آوردم اینور که اونا راحت باشن😂🤪 آسیه👇🏻🌸 خیییلی استرس داشتم😰😥 وقتی آقا علیرضا جلوم ایستاد خیلی بدتر شدم😥 دیدم زینب داره با یک لبخند ملیح نگاهم میکنه و مژه هاشو روهم فشارمیده یعنی نگران نباش😅 _س.. سلام😥 +سلام آسیه خانم🙈 بفرمایید این گل برای شماست🌸 _خیلی ممنون رفتم توی آشپزخانه و زینب رو صدا زدم بیاد 😀 _وای زینب خیلی باحال بود😂 +چشمم روشن👀تا دو دقیقه پیش داشتی پس میوفتادی الان اینقدر بلبل زبون شدی🤨 _بله بله درست میفرمایین😂😂 با صدای مامانم که می‌گفت آسیه جان مادر چاییو بیار به خودم اومدم زینب رفت چایی رو ریخت و چادرمو درست کرد سینی رو داد دستم وگفت *چایی هارو نریزی روی اون پسرداییه بدبختم😜😂 چایی رو تعارف کردم وزینب زحمت کشید شیرینی رو تعارف کرد ☺️ بعد از صحبت های بزرگترا عمو مهدی گفت _خب حالا بچه ها برن توی اتاق باهم حرف بزنن اگه باهم به تفاهم رسیدن مبارکه😍👏🏻👏🏻 با اجازه ی بابا و بقیه آقا علیرضا رو به سمت اتاقم راهنمایی کردم😅😄 زینب👇🏻🌸 بعد از نیم ساعت اومدن بیرون از لبخندعلیرضا معلوم بود جواب آسیه مثبته 😍😍😍 یهو صدای دایی اومد که گفت _مباررررکه ان شاءالله 😍👏🏻👏🏻👏🏻 همه دست زدن و انگار همه خوشحال بودن مخصوصا من😍😍 جای فاطمه خالی اگه می‌بود یه عالمه میخندیدم ولی حیف که برای عمو احمد کاری پیش آمد ومجبور شدن برن روستامادربزرگش 😕🙁 قرار شد عقد سه روز دیگه باشه توی مسجد جمکران😍😋 مهریه هم به خواست آسیه 14تا بود😋 قرار شد دو هفته ی دیگه هم عروسی باشه🤩 چون خانواده ی ما زیاد اهل نامزدی نبودن واینکه ماها همدیگه رو کاملا میشناسیم😍😌😉😉 آماده شدیم بریم که آسیه صدام کرد _زینب آبجی یه خواهش +جونم _فردا باهام بیا بریم واسه عقدخرید کنیم چون وقت کمه میترسم دیر بشه😕 +باشه عروس خانم فردا ساعت 9با فاطمه دم در خونه ایم _باشه برو منتظرتونم. یاعلی (اسیه:بازگفتن کلمه عروس خانم قند تو دلم آب شد😍) +علی یارت🌸 ادامه دارد.... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 خیلی پر انرژی بیدار شدم و اول کار رفتم سراغ محمدحسین😈🤪 دیدم خیلی مظلوم خوابیده😍 آخه الهی فداش شم یه آدم چقدر میتونه خوشگل باشه😍😍 آخه این داداشمو چطور میتونم زن بدم😕 اصلا اصلا اصلا دلم نمیخواد از کنارم بره وقتی کنارمه انگاریه لشگر حواسشون بهم هست😇😍💛 از فکرو خیال اومدم بیرون و رفتم توی لیوان آب کردم که بریزم روی داداشی 😜😂 خیلی یواش رفتم کنار تختش😈 میخواستم بریزم که یهو بلند شد و دستامو گرفت 😱 یا خدا گیر افتادم 😓😂 چنان جیغی زدم که بابا گفت :محمدحسین اینقدر دخترمو اذیت نکن منو کشید رو تختش و افتاد به جونم تا تونست قلقلکم داد 🤣 وای کشت منو😂بدبختی اینه که دراز کشیده ام. نمیتونم تکون بخورم اونم سوءاستفاده میکنه بدتر قلقلک میده اونقدر دندونم برد که لپم سوراخ شد _داداش غلط خوردم اخخخخ ولم کن🤣 +میخواستی منو خیس کنی آره؟؟ 😈دفعه چندمه بر علیه من نقشه میکشی🔪 _نه نه غلط کردم داداش ولم کن خفه شدم هم وزن خرس قطبی ای بعد فکر منم نمیکنی که خفه شدم این زیر اخ داداش ولم کن 🤣🤣🤣غلط کردممممم +نخیر نمیکنم😂تا توباشی دیگه خیسم نکنی 😜عمرا ولت کنم +داداشی خفه شدم😂ولم کن یه دندون برد که نزدیک بود گریم بگیره _گفتم نمیکنم پس اینقدر نگو که دندون میبرمت با یک حرکت کاراته ای پرتش کردم پایین تخت و فرار کردم سمت اتاقم لامصب همون موقع بلند شد اومد دنبالم چه زودی بلند شد😩 منم با جیغغغ گفتم _دادااااش غلط کردم ولم کن😂🤣 +الان بیای بیرون کاریت ندارم ولی اگه نیای بعدا بدجور تلافی میکنمااا _قول میدی کاریم نداشته باشی؟🙄 +آره بیا رفتم بیرون که یهو یه پارچ آب ریخت رو سرم💦 همون موقع که من موش آب کشیده شدم اون فرار کرد سمت دستشویی محمد حسیننننننننننننننن😤 _جانم آبجی گوگولیم جونم داداش فدات شه +میکشمتتتتتتت😡 محمد حسین اومد کنارم _ای جان چه بد ترکیب شدی🤣موش آب کشیده الان از تو خوشکل تره😂 بیا بریم لباساتو عوض کن سرما میخوری 😁 محمد حسین یه بوس آبدار روی دستم زد و از اتاق رفت بیرون رفتم توی آشپزخونه که محمد حسین گفت _خواهری جونم بیا موهاتو ببافم😍 محمد حسین خیلی دوست داشت موهامو ببافه 😍این کارو از مادربزرگم یاد گرفته بود 😍مادربزرگم همیشه موهامو میبافت و قربون صدقه ام میرفت وای خدای من چندوقته نرفتم پیشش😭دلم براش تنگ شد من چقدر میتونم بد باشم که نرم پیشش اون عاشق منه رفتم روی مبل نشستم ومحمد حسین اومد و شروع کرد به بافتن موها 👧 خدایی خیلی خوب میبافت😍 بعدش باهم صبحانه خوردیم و آماده شدیم که بریم دنبال فاطمه و علیرضا وقتی دنبال همه رفتیم به داداش محمدحسین گفتم مارو برسونه پاساژ.. 💐 ماشین رو توی پارکینگ پارک کرد🚘 آسیه و علیرضام تنها رفتن که خرید کنن😁😂😜 ماهم باهم رفتیم 🚶‍♂🚶‍♀ تلفن محمدحسین زنگ خورد از سپاه بود _آبجی جان من میرم این تماسو جواب بدم توهم برو هرچی لازم داری بخر من بعدش میام +باشه چشم 😚 ادامه دارد... 😍 🌸به قلم‌ سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده وایدی کانال ازاد‼️
🌸بسم رب عشق🌸 إِلٰهِى عَظُمَ الْبَلاءُ، 🥀وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، 🌸وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ ❄️❤️ اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ🌺 أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ،🌼 وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ .🌈☀️ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ💐، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ .🌺🌙 ☘يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ،☘ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، 🌱أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ🌷، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ🍃، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ.⛅️🌦
🌸ذکر روز چهارشنبه🌸 🍃صد مرتبه🍃 ✨🌙یا حی یاقیوم 🌙✨ 🌸『@mahmoodreza_beizayi