eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
970 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
9 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
برگه ای از دفترخودسازی شهیده
وصیت نامه شهیده زینب کمایی :
خدایا نگذار نقاب نفاق و بیطرفی بر چهره مان افتد و در این هنگامه جنگ حسین را تنها گذاریم . اینها از یزدید بدترند و جایگاهشان اسفل سافلین است و بس ... ماذا وجدک من فقدک و ماذا فقد من وجدک . چه یافت آنکسی که تو را گم کرد و چه گم کرد انکس که تو را یافت . ( قسمتی از مناجات امام حسین علیه السلام )
تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد .نمازهایتان را فراموش نکنید و برای سلامتی اماممان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی عج باشید مادر جان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی حال که وصیت نامه مرا می خوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون امده ای و هرگزدر نبود من ناراحت نشو ٬ زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می خورم و چه چیزی از این بهتر است که تشنه ای به آب برسد و عاشقی به معشوق .
بدلیل اینکه هر مسلمانی باید وصیت نامه ای داشته باشد من نیز تصمیم گرفتم این متن را بعنوان وصیت نامه بنویسم و آخرین حرف های خود را برای دوستان و خانواده و تمام عاشقان شهادت بنویسم . از شما عاشقان شهادت می خواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید . هیچ گاه از پشتیبانی امام سرد نشوید . همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید . چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت. همیشه به یاد مرگ باشید .
مادر جان می دانم که برای رساندن من به این مرحله از زندگی زحمات بسیار کشیده ای و به همین دلیل تو را به رنجهای حضرت زینب سلام الله علیها قسم می دهم مرا حلال کن و مرا دعای خیر بفرما . در آخر از همه شما خواهران و برادران عزیزم و تمام دوستانم تقاضا می کنم که مرا حلال کنند و اگر من باعث ناراحتی شده ام مرا ببخشید . شما را به خون جوشان حسین علیه السام قسمتان می دهم دعا برای امام را فراموش نکنید . خواهر کوچک شما زینب کمایی.
کتاب 《راز درخت کاج》 درباره زندگینامه این شهید گرامی به چاپ رسیده است
شادی روح این شهید بزرگوار صلوات
دوستان مبادااا روزی برسه که شرمنده این شهدااااا باشیماااا
واسه همتون عاقبت شیرینی همانند عاقبت زینب آرزو میکنم
التماس دعا دوستان، دعا کنید ماهم لایق بشیم😔😔😔😔😔
یا زهرا✋
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
چرا #ابراهیم_هادی؟🌹 🗣نویسنده کتاب 👇👇👇
چهاردهم قهرمان 🌺 👇👇👇 💢مسابقات قهرماني74 کيلو باشگاه ها بود. 💢ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد . 💢به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود. 💢اکثر حريف ها را با اقتدار شکست داد. اگر اين مســابقه را ميزد حتماً در فينال قهرمان ميشــد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد آن ســال ابراهيم مقام سوم را کســب کرد. 💢اما سال ها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. 💢آن آقــا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف ميکــرد. همه ما هم گوش ميکرديم. 💢تا اينکه رســيد به ماجراي آشــنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر ميگردد به نيمه نهائي کشتي باشگاه ها در وزن 74 کيلو، قرار بود من با ابراهيم کشتي بگيرم. 💢اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض ميکرد! آخر هم نگذاشــت كه ماجرا تعريف شود! 💢روز بعد همان آقا را ديدم و گفتم: اگه ميشه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. 💢او هم نگاهي به من کرد. نََفس عميقي کشــيد و گفت: آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً آسيب ديد. به ابراهيم که تا آن موقع نميشــناختمش گفتم: رفيق، اين پاي من آســيب ديده. هواي ما رو داشته باش 💢ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چشم. 💢بازي هاي او را ديده بودم. توي كشــتي اســتاد بود. با اينکه شــگرد ابراهيم فن هایي بود که روي پا ميزد. اما اصلاً به پاي من نزديک نشد ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به فينال رفتم. 💢ابراهيم با اينکه راحت ميتونســت من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد. 💢بعد ادامه داد: البته فكر ميكنم او از قصد كاري كرد كه من برنده بشــم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت. 💢ولي من خوشــحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر ميکردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. اما توي فينال با اينکه قبل از مســابقه به دوســتم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آســيب ديــده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. 💢آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تــا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديده ام. خدا را هم شکر ميکنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. 💢صحبت هايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هايش فکر ميکردم. 💢يادم افتاد در مقر ســپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. 💢در مورد ابراهيم نوشته بودند: 💢 رزمنده اي با خصائص پوریای ولی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هدف ما از جبهه آمدن فقط شهادت نیست بلکه میخواهیم پشت دشمن را به زمین بزنیم 👈 این جور اعتقاد به مبارزه با دشمن و در عین حال شهادت در این مسیر، گوهر گمشده ی این روزهای بعضی مسئولین است 🔻 حاج محسن شعاری، فرمانده گردان تخریب لشگر ۲۷ محمد رسوال الله (ص)
وصیت احساسی🌸 دانشمند شهید 😭 مصطفی احمدی روشن 👌 خداوندا دو ✌️ چیز را لااقل از اختیار انسان خارج کردی و آن اولی مرگ 😱 و دومی تولد 🎈 است که انسان به اندازه ذره‌ای در آن دخالت ندارد. ابتدا خدا را شاکرم 🤲 که به من نعمت وجود را عطا کرد و پس بر آن شاکرم که در موجودات از جمله موجوداتی هستم که حرکت🚶‍♂ می‌کنند. در میان این موجودات مرا انسان😎 خلق کردی و در میان انسان‌ها مرا عاقل 😇 خلق کردی و در میان عاقل‌ها مرا یکتاپرست 👏 خلق کردی، در میان یکتاپرستان مرا مسلمان 🕋 آفریدی و در میان مسلمانان شیعه و در میان شیعیان شیعه‌ی اثنی عشری 2⃣1⃣ آفریدی و ای کاش در میان این شیعه‌ها مرا از ذریه‌ی زهرا خلق می‌کردی 😔 و در میان آن‌ها از جمله کسانی بودم که مادر و 📿 پدرم هر دو سید می‌بودند.
هرکی حنا بذاره حتما شهید میشه🌸 شب قبل از پرواز، مسلم، یکی از دوستان‌مان، بیرون رفت و یک کیسه بزرگ حنا خرید. 🙃 حنا را در ظرفی خیس کرد و سر و ریش بچه‌ها را حنا گذاشت. می‌دانستم محمد از حنا بدش می‌آید.😅 به شوخی گفتم: بچه‌ها می‌دونید هر کی حنا بذاره، حتما شهید میشه؟😍 تا این را گفتم، محمد سریع از جایش بلند شد و گفت: من هم حنا می‌خوام.😳 مسلم، که محمد اجازه نداده بود برایش حنا بگذارد، گفت: برو بابا محمد! تو حنا دلت نمی‌خواد؛ بگو من دلم می‌خواد شهید بشم.😂 محمد با خنده گفت: خوشم میاد من رو خوب شناختی.😁 مسلم که دید محمد هم سر و ریشش را حنا می‌گذارد گفت: برادر من ! موهات قرمز می‌شه. بعدش نگی نگفتی‌ها.😒 کسی که به موهای محمد حنا می‌مالید، گفت: مگه نمی‌دونی سرت قرمز می‌شه؟ محمد دوباره لبخند گفت: ولش کن مسلم کارت رو بکن. این سر فدایی بی‌بی زینبه. دیگه قرار نیست برگرده. مهم نیست قرمز باشه یا مشکی. 😊 راوی دوست شهید شهید مدافع حرم محمد مرادی🌹
Del Harki Ye Yari Dare 1.mp3
2.37M
🎙سید مجید بنی فاطمه دل هر کی یه یاری داره دل ما با حسینه
🌺بسم ربِ الشهدا والصدیقین🌺
سلام علیکم رفقا✋
امروز میخوام از یه شهید مدافع حرم بگم
شهیدی که از بچگی علاقه و ارادات خیلی زیادی به اهل بیت داشت
✨شهید حسین معز غلامی✨
این شهید در ششم فروردین ۹۶ در پایگاه شکاری امیدیه چشم به جهان گشود
مادرش به دلیل بیم از دوندگی های شناسنامه ای و با واسطه یکی از اقوام، به دلیل اصالت همدانی داشتن، شناسنامه او را از همدان گرفت و به همین دلیل تاریخ تولد سجلی او ۱۵ فروردین و صادره از همدان ثبت شده است.
حسین از کودکی دلداده خاندان وحی بود و از همان کودکی ارتباطی ناگسستنی با مسجد داشت و او ارتباط تنگاتنگی با بچه ها وامام جماعت مسجد محلشان داشت و از پام مبنری های آیت الله مجهتدی شده بود و او از کودکی ارتباطش را با خدا و خانه او محکم کرده بود 
در کنار درس های مدرسه به صورت آزاد درس طلبگی وحوزوی هم می‌خواند.
در خادمی خاندان عصمت و طهارت به لباس مداحی این خاندان عزیز مزین می‌شود
او به بسیج اعتقاد ویژه ای داشت به همه دوستانش گفته بود هر چیزی رو ول کردید بسیج رو رها نکنید