eitaa logo
🇵🇸برای زینب🇵🇸
384 دنبال‌کننده
712 عکس
186 ویدیو
0 فایل
اینجا، کلبه ماست.جایی برای خواندن، جایی برای نوشتن، جایی برای خزیدن در کنج خلوتی که همیشه دنبالش هستیم. برای سخن گفتن، برای فریاد از تمام روایتهای پرامید و یاس اما ایستاده با قامت راست برای حرکت شماره تماس: 09939287459 شناسه مدیر کانال: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از راویا
شاید ارزش مادی زیادی نداشته باشه؛ ولی برای من ارزشمندترین طلایی هست که دارم، هدیه ی همسرعزیزم در روز خواستگاری. می‌خوام هدیه بدم برا کمک به لبنان و غزه، فقط به عشق حضرت آقا❤️ به امید پیروزی💚 وعده ی دیدار: پنجشنبه ۲۴ آبان ماه، ساعت ۱۵، همایش همدلی طلایی مکان: تالار وزنه برداری شهدای مدافع حرم واقع در خیابان باکری نهضت مادری اردبیل https://eitaa.com/nehzatmadary ********************** 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
هدایت شده از راویا
📣 | وام خانگی 🔸: محل قرارمان محل کارش بود... با عجله خودم را به محل کارش رسانده م... دختری جوان پشت دخل ایستاده بود... خیلی آرام و با حالتی که شاید بخواهد هدیه اش را طوری تحویل دهد که خریدار های فروشگاه نفهمند... گفتم تصویر بگیرم،نپذیرفت... گفتم صوت چطور،نپذیرفت... چهره اش بیانگر روایتی ناب بود،قول گرفتم که روایت هدیه اش را لااقل پیامک کند... پیام رسان را باز می کنم... 🔹"راستش این زنجیر تنها طلایی بود که داشتم خیلی هم نیست که خریدمش البته با وام خونگی... تا چند ماه آینده هم باید قسطش رو بدم... ولی نمیتونستم نسبت به شرایطی که پیش اومده بی‌تفاوت باشم تصمیم گرفتم که هدیه‌ش کنم ان شاءالله که مورد قبول خداوند قرار بگیره..." 🔸کوچه پس کوچه‌های این وَطن جوانانی دارد که وجودشان بین آدم‌ها، مایه لطافت و رایحه‌ی ایمان‌ست... @iranehamdel_contact *.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*. 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran
هدایت شده از راویا
▫️شال، دست‌به‌دست بین چند نفر گشته بود. هرکس چند رج بافته بود. کاموا و میل را با پول دانشجوها خریده‌بودند. میخواستند روی پای خودشان باشند، نه منتظر کمک دانشگاه. شب‌های طولانی خوابگاه شده‌ بود کارگاه شال‌بافی. بعضی هم شال را می‌بردند خانه و اعضای خانواده هم سهیم می‌شدند. ▫️وسایل اعتکاف را که توی ساک چید، شال نیمه بافته را هم گذاشت. توی مسجد، قبل نماز ظهر شروع کرد به بافتن که دختری آمد کنارش. دختر پرسید: "برای چه کسی می‌بافی؟" دختر را ورانداز کرد. ظاهرش نمی‌خورد که  دلبسته مقاومت و مردم فلسطین باشد. مِن‌ مِن‌ کنان جواب داد:"برای غزه است." دختر ذوق‌زده، میل را گرفت و بافت و بافت. انگار قسمت بود آخرین رج‌های شال به دستش بافته شود. ▫️پرسان‌پرسان آدرس حسینیه هنر را گرفته بود و حالا نشسته بود مقابلم. دانشجوی دانشگاه فرهنگیان بود. بافتنی‌های سری قبل را پست کرده بود تهران. این بار ولی خودش آمده بود. شال و کلاه و پاپوش‌ را چید روی میز. زیبا و هنرمندانه بافته شده بود. پرسیدم:"انگیزه‌تون چی بود؟" بغضش را خورد. صدایش لرزید:"خبر یخ زدن چند کودک را که شنیدیم همه جمع شدیم تا سهم خودمان را ادا کنیم هر چند خیلی کوچک." تحسینش کردم دختر دهه هشتادی را irane-hamdel.khamenei.ir *.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*. 🏷https://eitaa.com/raviya_pishran