eitaa logo
🇵🇸برای زینب🇵🇸
434 دنبال‌کننده
672 عکس
175 ویدیو
0 فایل
اینجا، کلبه ماست.جایی برای خواندن، جایی برای نوشتن، جایی برای خزیدن در کنج خلوتی که همیشه دنبالش هستیم. برای سخن گفتن، برای فریاد از تمام روایتهای پرامید و یاس اما ایستاده با قامت راست برای حرکت شماره تماس: 09939287459 شناسه مدیر کانال: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
و سرانجام آن رویای شیرین شروع شد! مشایه! آسمانی‌ترین جاده‌ی زمین! همانجا که یک سرش وصل است به عرش خدا و یک سر دیگرش از قلب عاشق ها می‌آید... همانجایی که اگه یه بار بری دیگه نمیتونی نری...! اونجا تمام‌ش آدم‌رباست! قلب آدم‌ها رو چنان جذب میکنه که با هیچ نیرویی رها نمیشن... بخاطر همراهی مون با بچه ها مقدور نبود و البته که سعادت نداشتیم تمام مسیر رو قدم بزنیم همون صبح بعد از زیارت کمتر از پنج دقیقه مون، و پیاده روی یک ساعت و اندیِ بعدش سوارِ به قول خودشون "سَیّارة" شدیم تا کمی دوریِ راه رو دور ِ گرمای هوا گره بزنیم و وقتی هردوشون کمتر شدن دوباره بزنیم به جاده... چندتا موکب رو سر زدیم که بشه توشون چند ساعتی اتراق کرد اما انگار قسمت این بود که نسیم خنکِ اون صحرای داغ توی اون ظهر بهشتی، نوازشگر صورت‌هامون باشه و لذت قدم زدن تو مشایه رو خاص‌تر کنه برامون... پس توی همون گرمای ظهر یه مقداری از راه رو رفتیم توضیح اینکه؛ علی رغم بالا بودن دمای هوا(شاید حدود ۴۵ درجه) باد نسبتا تند و خنک‌تری دائم در حال وزش بود و اون باران های مصنوعی که عراقی ها قدم به قدم روی سر زائرا میپاشن گرمی هوا رو قابل تحمل کرده بود... یک ساعتی از عصر رو در موکب جمکران/عمود ۱۰۹۰ ماندیم بچه ها نیاز به استراحت داشتن وخودمون هم! همون چرتِ چند دقیقه ای انقدر شارژ‌مون کرد که از ساعت ۵ عصر تا ۴ونیم صبح فرداش یک‌سره پیاده راه رفتیم! 🖊هانیه مویدی 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab
بهشت اگه اونجا نیست پس کجاست؟؟ سختی داره؟ کی میگه؟ سختی آسون میشه تو این راه... راهی که همه‌ش لذته... همه‌ش شعفه... همه‌ش شیرینی و حلاوته... مهربانی ‌و عشق و نوع‌دوستی و محبته که از زمین و زمان و در و دیوار اون مسیر چکه میکنه. اونجا همه عاشق همدیگن... اونجا هیچ‌کس به دیگر به چشم غریبه نگاه نمیکنه... اونجا کسی نمیگه زودتر برم جا بگیرم... زودتر برم نکنه برام غذا نمونه... بقیه نباشن من باشم بقیه نخورن من بخورم بقیه نخوابن من بخوابم اونجا همه‌ش وحدته... همه برای هم همه کار میکنن تا نکنه غبار خستگی ر‌و تن کسی بشینه... که نمیشینه! اصلا اونجا خستگی معنا نداره... انگار همه وارد یک تن واحد شدن! انگار همه شدن یک نفر! به سمت یک هدف! به سمت ح‌س‌ی‌ن! سلام‌الله‌علیه به عشق او به آغوش او و این دست نوازش و سایه‌ی پدرانه‌ی آقاست که این وحدت و یک‌پارچگی و عشق و نوع‌دوستی رو به وجود بشر تزریق میکنه... من قسم میخورم هر کسی که فقط یک بار فقط یک بار ولی با "دل"ش با همه وجودش... توی این راه قدم بذاره دیگه امکان نداره سالهای بعد بتونه تو خونه بمونه و از پشت قاب شیشه‌ای تلویزیون جام حسرت،سر بکشه... تازه اوایل پیاده روی بودیم ظهر داغ بود و خاک تفتیده‌ی بیابان‌های عراق. بیشتر زائرا توی موکب ها رفته بودن برای استراحت... مسیر، تقریبا خلوت بود و آرام... دست پسرم توی دست من بود و دخترم با پدرش میومد کسی حرف نمیزد هرکدوم‌مون توی سکوت با خودمون خلوت کرده بودیم که سیدعلی این سکوت رو شکست؛ مامان! میگم...اینجا مثل بهشت می‌مونه....! و من ک بغض شدم و ابر شدم و باریدم... _آره پسرم اینجا اصلا خودِ بهشته...! 🖊هانیه مویدی 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab