بهناماو
از استواری کوهی
یا زلالی شبنم؟!
اشکهایت اجتماع نقیضین است.
#غزه
#مادر
#فلسطین
@del_gooye
🖊فاطمه میری طایفه فرد
🏷شما هم روایت کنید. اینجا سکوی انتشار روایت شماست.
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
💠کاروان لبیکِ مادرانِ ایران
مقصد: قم
1⃣
هو الشهید
درست یعنی درخت🌳
سر کلاس نشانهشناسی بودم. روی واژهها و معانی کار میکردیم و رسیده بودیم به اصل واژه درست که صفحه تلفن همراهم روشن شد. روی نوار اعلان، اسم دوستی را دیدم که کنجکاوم کرد. صفحه را باز کردم تا پیامش را بخوانم. دیدم از من خواسته حاشیهنگاری یک دیدار را داشته باشم. آن هم چه روزی؛ روز #جمعه. خواستم بنویسم نمیتوانم که دستم روی حروف این کلمه نلغزید. به جایش نوشتم ماجرا چیست؛ و تا رفت جوابم را بدهد چشم دوختم به دل سفید تخته کلاس. استاد، جلو واژه درست نوشته بود درخت. واژه را رسانده بود به اصلش؛ و داشت توضیح میداد چیز درست یعنی چیزی که ریشهدار باشد مثل درخت. جواب پیامم آمد؛ حاشیهنگاری از همایشی زنانه که در آن جمعی از مادران شهدا حضور دارند. مادران شهدا ترکیبی از دو کلمه بودند که دستم را سراند روی حروفی که جمعش شد
«انجامش میدهم.»
روز تعطیل برای کسی که شاغل است حاشیه امن است. حاشیه امنی که دوست ندارد کسی وارد آن شود. سوگلی که نباید مثل باقی روزهای هفته بگذرد؛ مگر به استثناء. و دو واژه، جمعه٢٧ بهمن سال ١۴٠٢ را برای من روز استثناء کرد؛ دو واژه ریشهدار و درست؛ #مادر و #شهید. دو واژهای که بر هر انسانی بار شود به او ارزش میدهد. و ترکیب این دو واژه روی یک نفر، آن آدم را دیدنی میکند. حداقل برای من که مادر هستم و همواره برای فرزندانم شهادت را میخواهم.
برنامههایم را ردیف کردم تا صبح جمعهام
را تا ظهر در متن این برنامه بگذرانم. متنی که از من خواستند حاشیههایش را دریابم.
نمهبارانی زده بود و هوا در دل زمستان بهاری شده بود. گنبد فیروزهای مسجد مقدس #جمکران که از دور پیدا شد لبم باز شد به سلام. سلام بر آقایی که امروز مهمان داشت؛ در یکی از شبستانهای مسجدش به نام شبستان کربلا. دو ردیف از آقایان خادم مسجد، جلو در شبستان روبهروی هم ایستاده بودند. با اسپنددودکنی در دست و حمایلی سبز و لبهایی به خوشآمد.
جمعیت زیادی آمده بودند. خانمها و خادمهایی که خودشان را رسانده بودند تا دریابند رسالت این مادران را. بیخیال صف پذیرایی شدم و پا گذاشتم توی شبستان. سرود سلام فرمانده سه با عنوان سلام یا مهدی توی شبستان پخش شده بود.
مسئول برگزاری مراسم مرا برد به نزدیکترین قسمت جایگاه. دو دیوارکوب سرمهای رنگ با نقش و نگارهای ایرانی اسلامی در قسمت عقب جایگاه خودنمایی میکرد. نوشتههای روی آن نشان میداد دو برنامه به همت مسئولان برگزاری در هم ادغام شده است؛ همایش نرجسانه با حضور بانوان ایرانی و غیر ایرانی برای تجدید عهد با امام عصر(عج) و همایش مادران ایرانزمین در تجلیل از مادران شهدای حمله اخیر تروریستی سوریه و بانوان تأثیرگذار.
کمی سر چرخاندم تا جایی مناسب را برای نشستن بیابم و یافتم. ردیف دوم، درست پشت سر مادران و خانوادههای شهدا. نجیبانه نشسته بودند و دوبهدو با هم اختلاط میکردند. چندتایشان را شناختم. جلو رفتم
به حال و احوال و سلام. چه بزرگوار بودند که جلو پایم بلند شدند. دست گردنم انداختند و گونه گرمشان را به صورتم چسباندند. خیلی نگذشت که برنامه شروع شد. مجری روی سِن رفت و کلام خود را شروع کرد با همه کلماتی که از مجری چنین برنامههایی میشناسیم. بلافاصله بعدش همان
حرفها به زبان دیگر بیان شد؛ زبان انگلیسی.
برای بانوان غیر ایرانی که تعدادشان کم نبود.
دعوت شد از قاری قرآن و فضای شبستان پر شد از نوای الله نور السماوات و الارض. آیه نور از سوره نور برای جمعی که آرامشی از جنس نور به دل میریختند. همزمان با
تلاوت این آیات، شاخههای گل بین حضار پخش شد. قرآن که تمام شد سلام مقام معظم رهبری به مقام معصومان در سالن پخش شد. به امام عصر که رسید همه برخواستیم و پس از آن سرود جمهوری اسلامی ایران بود که به لب تکتکمان
نشست و دیدههامان را تر کرد. چشم از ردیف جلو برنمیداشتم. انگار که بخواهم در مقام تقلید مثل آنها سرود بخوانم و مثل آنها اشک بریزم و مثل آنها دست به سینه بگذارم.
(...ادامه👇)
✍مریم دوستمحمدیان
#لبیک_مادران_ایران
#ستاد_مردم_ایران
#پرونده_روایت_ویژه_انتخابات
https://eitaa.com/barayezeinab