eitaa logo
بارش‌های قلم من
212 دنبال‌کننده
576 عکس
171 ویدیو
5 فایل
🔴کپی شعر با نام شاعر 🍀 تبادل پیشنهادات و انتقادات شما 👇 @tkd_mass
مشاهده در ایتا
دانلود
پاییز و غم بی‌کسی اش در فردا در گوشِ خزان تلاطم نجواها آذر نگران است که از دل برود با عشوه‌‌‌‌ی نوعروس دی در یلدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بمون خورشید تابانم که دنیا سرد و دلگیره و باگرمای آغوشت، تنِ غصه به زنجیره اگه دنیا پر از ترسه شبیه جنگلی تاریک بدون، مستان به عشق تو نمیترسه مثه شیره تو اونجا و من اینجا و فلک بد چیده بود جا رو نمیدونسته قلب من پیشِ قلبت چقد گیره چقد ما دور بودیم و حالا نزدیکِ دلهامون میون قاب چشمونم فقط چشم تو تصویره پریشون بودم و حالا کنارت خوب و آرومم عجیب اون حال تبدارم، حالا تو دست تعمیره مثه ابری که با شادی می‌باره روی گلبرگا همیشه از لب من " دوستت دارم" سرازیره تموم ریشهٔ عمرم تو خاکِ غصه بود اما گلِ لبخند رو لبهات واسم درمونه، اکسیره آوردی با خودت روح و چکوندی تو تنِ بی جون و این لطفِ خداوند و صفای دست تقدیره @bareshe_ghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نه مژده‌ی باران، نه تبسم دارد نه آبِ وضو برایِ مردم دارد چون تشنه‌لبان نشسته بر دامنِ خاک ابری که خودش قصدِ تیمم دارد
از خود شده بی‌خبر پریشان شده‌ام بیگانه به بیگانه و خویشان شده‌ام در چشمه‌ی یخ بسته‌ی آبادی غم چون ماهی خسته در زمستان شده‌ام @bareshe_ghalam
ام البنین بعد از حسین ام الادب شد شاگرد درسش ، کربلا امّ وهب شد در تربیت بر مادران هم مادری کرد شیر آفرینی که چُنین فخر عرب شد خود را کنیز خانه می دانست اما از لطف اهل خانه او زهرا نسب شد حتی ادب پیش ادب هایش ادب کرد حتی وفا هم از وفایش در عجب شد ام القمر یعنی که نوری در سیاهی یعنی که فرزندش چراغ راه شب شد در آن هیا هو حق مادر را ادا کرد نگذاشت روی خاک سر ،زهرا سبب شد
"خوشبختی" دیگران از خوشبختی تو کم نمیکند... و "ثروت آنان رزق تو را کم نمیکند... و صحت آنان هرگز نمی گیرد "سلامتی" تو را... پس "مهربان باش".. و آرزو کن برای دیگران آنچه را که ""آرزو میکنی برای! خودت""..
در وادی عشق، کارِ ما بود سکوت رزق دلِ غم چشیده‌ها بود سکوت روی لبِ چشم‌، حرفِ دل بود اما بر چهرهٔ پژمرده روا بود سکوت @bareshe_ghalam
Hamid Hiraad - Dardet Be - 320.mp3
2.01M
به یاد مسافران آسمانی🥀🥀😔
عشق خود را به تو با رایحهٔ جان گفتم دوستت دارمِ خود را چه فراوان گفتم سرِ مویی دل خود را نبریدم از تو حرف‌ها از دل غمگین و پریشان گفتم قلبِ من از عطش دیدن رویت پژمرد بس که از حسرت باریدن باران گفتم خشک شد از غم تو غنچهٔ احساس دلم حس بی برگ شدن را به گلستان گفتم بعد تو در دلِ میخانه نشستم هرشب با می از حالِ دل و غصهٔ هجران گفتم رفتی و ابر وجودم شده سیلاب از اشک بغض‌هایِ دل خود را به تو گریان گفتم رو به راهم به همان راه که رفتی از آن شوق دیدار رُخت را به خیابان گفتم ماه دی بود و دلت سردتر از چلهٔ آن شب یلدای غمم را به زمستان گفتم @bareshe_ghalam