هدایت شده از داستانکام
🌸 #داستانک / پس چرا من سر لختم؟!
.
خونه پدر خانومم بودیم.
من بعد از نهار و بعد از دو سه روز اسباب کشی(خدا نصیب گرگ بیابون نکنه) طبقهی بالا خوابیده بودم.
.
#انسیه_خانوم اومد بالا.
.
- #فاطمه_خانوم از پایین گفت: "آقااااااجووووون!"
+ "بههههه...لههههه".
- "مهدی آقا* بالان؟"
× #انسیه_خانوم: خب آخه اگر مهدی آقا بالا باشن من سر لخت بالام؟!(یعنی حتما نیستن که من سر لخت بالام. پس چرا سوال میکنی خُب.)
* مهدی آقا #باجناق دوم منه. خیلیم دوسِش دارم. هر کیم بگه باجناق فامیل نمیشه میزنمش.
.
👈 من سه تا باجناق دارم؛ شما چند تا باجناق دارین؟
https://basalam.com/@barkat/posts/624702?sh=copy-aGG-post-app
4.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #داستانک / یک شب شام نخورم نمیمیرم.
.
از هیئت برگشتیم.
به خونه که رسیدیم زنی رو دیدم که داشت آشغال جمع میکرد.
با خودم گفتم ممکنه شام نخورده باشه.
سهم خودم رو برداشتم که ببرم بهش بدم.
#فاطمه_خانوم گفت: "من ببرم؟"
دادم.
رفت.
داد.
برگشت.
توی حیاط خونه به شوخی به #انسیه_خانوم گفتم: "غذای شما رو دادم به اون خانومو شما دیگه غذا نداری."
گفت: "اشکالی نداره."
.
رفتیم تو.
دوباره همون حرفا رو به #معصومه_خانوم گفتم.
معصومه گفت: "اشکالی نداره؛ یک شب غذا نخورم نمیمیرم"
.
#فاطمه_خانوم از توی اتاق صدا زد: "آقا جون! من سهم خودم رو دادم به اون خانوم."
.
#اربعین
https://basalam.com/user/aGG/posts/764631?sh=copy-aGG-post-app
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 امشب ساعت ۸ در حرم مطهر رضوی #فاطمه_خانوم در سن ۱۴ سالگی به جُرگهی متاهلین پیوست.
👈 لطفا در قسمت نظرات لینک زیر برای خوشبختی و عاقبت به خیریش دعا کنین.
👈 یکی از تجربیات زندگی مشترکتونو براش بنویسین.
#ازدواج
#پدر_زن_شدم
https://basalam.com/user/aGG/posts/1252402?sh=copy-aGG-post-app