eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.7هزار دنبال‌کننده
343 عکس
316 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ستاد استهلال روز قدس اعلام کرد هر کس هفتهٔ قبل به دلیل احیا خواب مانده و راهپیمایی قدس را قضا کرده فردا میتواند قضای راهپیمایی را به جا آورد. مکان راهپیمایی هر جا که دل وامانده تان اعلام کرد😂😂 😊 📝به قلم : ط_حسینی @bartaren
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام تو زنده کند جان و تنِ این دنیا آن مسیحا که بگویند... تویی یا مولا بداهه:ط_حسینی @bartaren 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
هدایت شده از موزیک تایم mz_time
Amin Rostami - Maham Toyi [SevilMusic] [128].mp3
3.02M
💞 ماهم تویی 💞 💫 💫 🎶 صبح بخیر تنها دلیل حال خوبم، این روزا...🎶 01:43 ━━━●─── 03:00 ⇆ㅤ ㅤ◁ㅤ ❚❚ ㅤ▷ ㅤㅤ↻ ılıılıılıılıılıılı 🎻موسیقی زبان مشترک مردم جهان🎻 @mz_time 🎧
برای انسان‌های موفق، در هفته هفت امروز وجود دارد، و برای انسان‌های ناموفق هفت فردا. تفاوت‌های کوچک، نتیجه های بزرگی به بار می‌آورد @bartaren
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
43142دیدی-رمضان-رفته-و-پر-باز-نکردم.mp3
35.06M
مناجات درشب اخر ماه خدا مهدی رسولی😭😭😭😔😔
#رمان های جذاب و واقعی📚
مناجات درشب اخر ماه خدا مهدی رسولی😭😭😭😔😔
چقدر وصف قشنگی باهندزفوری گوش کنید بمونین باما با قسمت جدید رمان :) که در راه است
#رمان های جذاب و واقعی📚
رمان آنلاین زن ،زندگی آزادی قسمت سی و یکم: دخترها هر کدامشان روتخت های خود دراز کشیده بودند و در عا
رمان آنلاین زن ،زندگی ، آزادی قسمت سی و دوم: سحر دوباره نگاه خیره اش را به الی دوخت و گفت: تو رو خدا بگو... چی حدس میزنی، دلشوره به دلم افتاده، میدونی خدا میدونه فردا چه به روز پدر و مادرم بیاد. الی سری با تاسف تکان داد و گفت: دختر اگر من میخوام آواره کشور غریب بشم، دلیل دارم، من کسی را تو‌کشور خودم ندارم که منتظرم باشه، آخه تو چه مرگت بود که تلپ تلپ راه افتادی بری خارج؟ زندگیت هم تعریف کردی خیلی خوب بوده و من حاضرم کل عمرم را بدم و یه خانواده ای مثل خانواده تو داشتم... سحر در دلش صدق کلام الی را تایید می کرد و الی بعد مکث کوتاهی ادامه داد: ببین جولیا و گروهش هر کی و هرچی هستند ،یه هدف خاص دارن، اگر نازگل و سارینا را جذب کردن ،چون نخبه ان می خوان حتما یه استفاده ای ازشون کنن ، اما من و تو که چیز قابل عرضی توی پروندمون نداریم حتما میخوان جایی ازمون استفاده ابزاری کنن...نگاه نکن به عزیزم عزیزم گفتن جولیا...پشت این همه عشق فدا کردن حتما یه گرگ خوابیده دختر... سحر با شنیدن حرفهای الی ،تازه میفهمید که چه اشتباه مهلکی کرده با لکنت گفت: پ..پ...پس منه احمق الان چکار کنم؟! الی چشمکی بهش زد و با دستش یه قلب براش فرستاد و با اشاره به طوری که سارینا و نازگل نفهمند گفت: من از تو خوشم اومده، یه نقشه دارم... از کشتی پیاده شدیم ، برات میگم سحر آب دهنش را قورت داد و سرش را به نشانه تایید تکان داد و آرام چشمهایش را بست ادامه دارد... 📝به قلم : ط_حسینی @bartaren 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺