eitaa logo
#رمان های جذاب و واقعی📚
3.7هزار دنبال‌کننده
343 عکس
317 ویدیو
6 فایل
کانال رسمی آثارخانم طاهره سادات حسینی #رمان هایی که نظیرش رو نخوندید #کپی برداری فقط با نام نویسنده مجاز است، بدون ذکر نام نویسنده حرام است تأسیس 26 خرداد ماه 1400 پاسخ به سؤالات...فقط در گروه کانال https://eitaa.com/joinchat/1023410324C1b4d441aed
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسم به همین ثانیه‌ها که یک دور تسبیح نامِ تو، بارانِ برکت را در هر دو جهان، به جریان می‌اندازد. ❤️ این عکس زیبا از بارگاه حضرت جواد، نوش جونِ روحتون😍 🎋🎋🦋🎋🦋 @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
سامری در فیسبوک #قسمت_بیست_هفتم 🎬: روزها در پی هم می آمد و می‌گذشت و روزگار، روی دیگرش را به احمد ه
سامری در فیسبوک 🎬: مرد از زیر عینک گرد خود، نگاهی به همبوشی کرد و ادامه داد: تو باید گام به گام و طبق برنامه ای که ما برایت چیده ایم پیش بروی و از سر احساسات و بی اطلاعی هیچ حرکتی نکنی، ما سالهاست که روی مردم دنیا، علی الخصوص کسانی که در خاورمیانه زندگی می کنند، تحقیقات وسیعی داشته ایم، تحقیقاتی که به کنکاش در تاریخ و قرون و اعصار پیش از ما، پرداخته و به نتایج قابل توجهی رسیده ایم و سپس رویش را به مرد کناری اش کرد و گفت: آقای اریک شما ادامه بحث را بفرمایید، چون در این مورد تجربیاتتان بیشتر است. آن مرد که هیکلی چهار شانه با کله ای که فقط شقیقه هایش مو داشت و ابروهایی که از شدت بوری انسان فکر می کرد ،ابرویی ندارد به همبوشی خیره شد و‌گفت: با تشکر از همکارم، بله ایشان کاملا درست می فرماید، ما طبق پژوهش هایی که انجام داده ایم به تمام اخلاق و عادات ملتها اشراف کامل داریم، البته در سالهای اخیر تصمیم مهمی گرفته ایم تا این تحقیقات را عملا امتحان و راستی آزمایی کنیم و می خواهیم از ملت های خاورمیانه نمونه های خونی دریافت کنیم تا به ژنتیک اصلی آنها نیز دست پیدا کنیم و با توجه به آزمایش ها، می توانیم با انجام کارهایی که به ذهن کمتر کسی میرسد، ژنتیک آنها را طبق خواست خودمان تغییر دهیم، اما هنوز این طرح در مرحله اولیه است و انقدر پیشرفت نکرده که برای مأموریت شما به این جنبه دل خوش کنیم. ولی به شما می گویم، مردم کشورهای مسلمان، معمولا هیچ حرفی را بدون دیدن علائم و نشانه های اعجاز انگیز قبول نمی کنند که ما برای شما اعجازهایی در نظر گرفتیم، در مرحله دیگر، بعد از پذیرش، مردم به دنبال پیشینهٔ شما خواهند رفت و شما که در ابتدا می خواهید ادعای نیابت امام آخرین انها را نمایید ، حتما باید پیشینه ای دینی داشته باشید، پس لازم است به محض مراجعت به کشور خودتان، قبل از ابراز ادعایتان مدتی را در بزرگترین حوزه علمیه شیعیان که همان حوزه نجف است به کسب علم مشغول شوید و سعی کنید در کلاس درس علمایی شرکت کنید که در بین مردم خوشنام و مقدس هستند، این یک رمز مهم برای پیروزی توست. در این هنگام مرد دیگری که همردیف با احمد همبوشی نشسته بود و تا آن زمان ساکت بود، لب به سخن گشود و گفت: و البته اگر در کارنامه شما تحمل یک مدت حبس هم ثبت شود بسیار بهتر خواهد بود چون با توسل به این مورد می شود از شما یک قهرمان هم ساخت. با این حرف تمام سالن شروع به دست زدند نمودند و احمد همبوشی یا همان احمد الحسن خود را نه در زمین بلکه در آسمان و در حال پرواز در بین ابرها حس می کرد. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @bartaren 🎞🎞🎞🎞🎞🎞🎞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از گلچین برترین ها 😍
17.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آخوندی که تو شبکه سه غوغا به پا کرد !!! خاطره جالب از زنگ بندری موبایل سر منبر تو مراسم ختم 😂😂😂 بمناسبت ایام فرستادم, دلتون شاد باشه روحانی باحال مشهدی وخاطره زیباوخنده دارحتمادوستان گوش کننددلتون همیشه بی غم وشاد 🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان های جذاب و واقعی📚
سامری در فیسبوک #قسمت_بیست_هشتم 🎬: مرد از زیر عینک گرد خود، نگاهی به همبوشی کرد و ادامه داد: تو با
سامری در فیسبوک 🎬: ابتدای سال ۱۹۹۹ میلادی بود، احمد همبوشی سابق و احمدالحسن حال، واردشهر نجف اشرف شد، سالها دوری از عراق گویی برایش درد آور نبود و دلش می خواست اگر اجازه داشت بر می گشت به همان جا که بود، اما حیف که مأمور بود و معذور و رفاه مالی اش در گرو خدمتی بود که انجام میداد. احمدالحسن چمدان بزرگ و سنگین دستش را روی زمین می کشید و چرخ های چمدان شیاری نازک روی خاک ایجاد می کرد، نگاهی به اطراف کرد و زیر لب گفت: انگار اینجا بعد از گذشت چند سال هیچ تغییری نکرده، اه اه مردم اینجا فکر می کنند زندگی همین است که در این کشور بحران زده جاریست و نمی دانند زندگی واقعی چیست. احمد کمی جلوتر رفت، بارش سنگین بود و می بایست زودتر جایی برای خود پیدا کند، اما فعلا تا جور شدن جا، می بایست به مسافرخانه ای، هتلی چیزی برود. احمد سر خیابان اصلی ایستاد و منتظر ماشین بود، اما انگار تاکسی ها هم گم و گور شده بودند، پس به ناچار پسری که پشت گاری چوبی ایستاده بود را صدا زد و گفت: می توانی مرا به نزدیک ترین مسافرخانه برسانی؟! چهرهٔ آفتاب سوخته پسرک با لبخندی از هم باز شد و گفت: البته که می توانم به شرطی که کرایه را الان بدهی. احمد دست در جیبش کرد و اسکناسی بیرون اورد، برقی در چشمان پسر درخشید و فورا با گاری جلوی پای او ایستاد، اسکناس را در یک لحظه قاپید و گفت: بفرمایید سوار شوید. احمد الحسن چمدان را روی گاری گذاشت و خودش هم در کنار ان قرار گرفت، گاری به حرکت درآمد و احمد الحسن که احساس یک تاجر ثروتمند را داشت گفت: حیف که حال و حوصله نداشتم وگرنه صبر می کردم تا ماشینی در خور پیدا کنم. پسرک که صدایش از شدت هیجان می لرزید گفت: گاری که بهتر است، هم هوا می خورید و هم از نزدیک اطراف را می بینید، قول می دهم طوری گاری را حرکت دهم که کوچکترین ناراحتی برای شما پیش نیاید. احمد سری تکان داد و گفت: باشد قبول، آیا هتلی سراغ داری که تر و تمیز باشد و اب و غذا هم محیا داشته باشد؟! پسر مانند انسانی کارکشته گفت: بله ...هتل که نه اما مسافرخانه ای را می شناسم که خیلی زیباست و غذاهای خوشمزه ای هم دارد. احمد الحسن طوری رفتار می کرد که اطرافیان او را تاجری خارج نشین می دیدندو اصلا فکر نمی کردند او روزگاری در همین شهر بوده و حتی وعدهٔ غذایی اش هم می دزدیده... بالاخره به مسافرخانه مورد نظر رسیدند، جلوی در احمد الحسن از گاری پیاده شد، پسرک که خود را مدیون سخاوت او می دانست، چمدان بزرگ و سنگین روی گاری را با هزار زحمت پایین آورد و کنار در مسافرخانه گذاشت در همین هنگام دو زن از مسافرخانه بیرون آمدند، پوشیه هر دو بالا بود، یکی از زنها میانسال و دیگری دختری جوان و بسیار زیبا بود، احمد الحسن غرق زیبایی دخترک شده بود که با صدای پسر به خود آمد.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی @bartaren 🎞🎞🎞🎞🎞🎞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌨💦🌨💦🌨💦🌨 تقدیم به تمامی آنان که حقیقت را یافته اند و عشق مولا در جانشان لانه کرده.. اگر به دلتان نشست،انتشار دهید..... عاشقان....عیدتان ....مبارک‌... ،برآمده الهی مرحبا بر درگهت باد که مادر هم مرا با«یاعلی»زاد چو میخواستم پا بگیرم بایستم ،قد بالا بگیرم به من گفتا پدر، آن یار دیرین بگوتو«یاعلی» ،ای جان شیرین تمام پهلوانان,روز میدان بگویند «یاعلی» یاشاه مردان اگر اُفتد گره در کار ومشکل بگویم« یاعلی» من از تَهِ دل ملائک ذکرشان، نادعلی است که وِرد قدسیان و هرنبی است چو آدم رانده از خلدبرین شد به ذکر«یاعلی» از غم رهین شد گلستان شد، برابراهیم آن سوزِآتش چو ذکر «یاعلی » اندر دهانش چو زد بر آب ، موسی آن عصا را به ذکر «یاعلی» شد شَقّه دریا بلا چون یار ایوب نبی گشت به ذکر «یاعلی» صبرش قوی گشت چو آوردند صلیب از بهر عیسی به ذکر «یاعلی » رفت عرش اعلا به ذکر«یاعلی» محشر به پاشد قسیم نار و جنت «مرتضی »شد به ذکر «یاعلی» کعبه ترک خورد به دست« مرتضی» بتخانه ها مُرد برای «یاعلی» زهرا فدا شد به ذکر «یاعلی» سوی خداشد به ذکر «یاعلی» شیعه سوا شد دوای درد ما ، مشکل گشا شد به ذکر «یاعلی» باید بجنگیم همانا افسران جنگ نرمیم به ذکر «یاعلی»، در راه رهبر فدایش میکنیم هم جان وهم سر به ذکر «یاعلی» پاینده هستیم به عشق «یاعلی» ما زنده هستیم به ذکر« یاعلی» مهدی بیاید به ذکر «یاعلی» دنیا گشاید خداوندا؛ قسم بر جان مولا خداوندا؛ قسم بر شوی زهرا بفرما تا بیاید حجت حق قدم رنجه نماید ،نور مطلق 💦⛈💦⛈💦⛈ @bartaren