eitaa logo
از ازل تا قیامت
292 دنبال‌کننده
131 عکس
150 ویدیو
1 فایل
بررسی عوالم شش گانهٔ خلقت آدمی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺 🌴عوامل جان دادن🌴 🍁« أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً بَعَثَ اللَّهُ إِلَيْهِ مَلَكَ الْمَوْتِ كَمَا يَبْعَثُ إِلَى الْأَنْبِيَاءِ وَ دَفَعَ اللَّهُ عَنْهُ هَوْلَ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ وَ بَيَّضَ وَجْهَهُ وَ كَانَ مَعَ حَمْزَةَ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ . » « بدانید هر کس (ع) را بدارد ، خداوند ، ملک الموت ( ) را برای قبض روح او آن گونه می فرستد که برای فرستاده می شود و ترس از و را از او بر می دارد و رویش را می کند و او با حضرت سید الشهدا خواهد بود . »ⁿ 🍁« أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ وَجْهُهُ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ » « بدانید هر کس (ع) را بدارد ،روز در حالی [ به صحرای ] می آید که صورتش همچون شب می درخشد . 🍁« الا و من احب علیاً اثبت الله فی قلبه الحکمة و اجری علی لسانه الصَّواب و فتح الله علیه ابواب الرحمة » « بدانید هر کس (ع) را بدارد ، خداوند را در ثابت می کند و سخن را بر زبانش جاری می سازد و درهای را به رویش می گشاید . » 🍁« الا و من احب علیاً سمی فی السموات و الارض اسیر الله » بدانید هر کس (ع) را بدارد ، در آسمانها و زمین ، خدا نامیده می شود . » 🍁« الا و من احب علیاً ناداه ملک من تحت العرش یا عبد الله استأنف العمل فقد غفر الله لک الذنوب کلها » « بدانید هر کس (ع) را بدارد ، ای از زیر او را صدا زند : ای بنده خدا ، ( به فرامین الهی ) را از نو کن ؛ زیرا خداوند تمام را آمرزیده است . » 🍁« الا و من احب علیاً وضع علی رأسه تاج الملک و البس حلة الکرامة » « بدانید هر کس (ع) را بدارد ، بر سرش پادشاهی گذاشته می شود ، و لباس و بزرگواری بر او پوشیده می شود .» 🍁« الا و من احب عَلیّاً کتب له براءةٌ من النار و جواز علی الصراط و امن فی العذاب و لم ننشر له دیوان و لم ینصب له میزان و قیل له أدخل الجنة بلاحساح . » « آگاه باشید هر کس (ع) را بدارد ، برای او از جهنم و عبور از و از دوزخ نوشته می شود ، عملش گشوده نخواهد شد و کرداش نمی شود و به او گفته می شود : بدون به بهشت وارد شو . » 🍁« الا و من احب عَلیّاً صافحته الملائکة و زارته الانبیاء و قضی الله له کل حاجة » « آگاه باشید هر کس (ع) را بدارد ، با او دست می دهند و او را زیارت می کنند و تمام حاجتهایش را بر می آورد . » منبع: فضائل الشیعه :ح 1 و بحارالانوار ج : 7 ؛ ص : 221 و 222. ادامه دارد......🚶 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌳لطفا تا آخر بخوانید🌳 🍁بسیار زیبا🍁 خواب بودم، خواب دیدم مرده ام بی نهایت خسته و افسرده ام تا میان گور رفتم دل گرفت قبر کن لحد را گل گرفت روی من خروارها از بود وای، من چه وحشتناک بود! بالش زیر سرم از سنگ بود غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت سوره ی حمدی برایم خواند و رفت خسته بودم هیچ کس نشد زان میان یک تن خریدارم نشد نه ، نه شفیقی، نه کسی ترس بود و وحشت و دلواپسی ناله می کردم ولیکن بی جواب تشنه بودم، در پی یک جرعه آب آمدند از راه نزدم ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود لرزه بر اندام من افتاده بود هر دهنوی کردم سعی تا گویم جواب سدّ نطقم شد هراس و اضطراب از سکوتم آن دو گشته خشمگین رفت بالا گرزهای آتشین قبر من پر گشته بود از نار و دود بار دیگر با غضب پرسش نمود: ای گنه کار سیه دل، بسته پر نام خود یک یک ببر گوئیا لب ها به هم چسبیده بود گوش گویا نامشان نشنیده بود نامهای خوبشان از یاد رفت وای، سعی و زحمتم بر باد رفت چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد بار دیگر بر سرم فریاد کرد: در میان عمر خود کن جستجو کارهای نیک و زشتت را بگو هر چه می کردم به اعمالم نگاه کوله بارم بود مملو از گناه کارهای زشت من بسیار بود بر زبان آوردنش دشوار بود چاره ای جز لب فرو بستن نبود گرز آتش بر سرم آمد فرود عمق جانم از حرارت آب شد روحم از فرط الم بی تاب شد چون ملائک نا امید از من شدند حرف آخر را چنین با من زدند: عمر خود را ای جوان کردی تباه نامه تو باشد سیاه ما که ماموران حق داوریم پس تو را سوی جهنم می بریم دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود دست و پایم بسته در زنجیر بود نا امید از هرکجا و دل فکار می کشیدندم به خِفّت سوی نار ناگهان حق آغاز شد از جنان درهای باز شد آمد از تبار آسمان دیگران چون نجم و او چون کهکشان صورتش خورشید بود و غرق نور جام چشمانش پر از خمر طهور چشمهایش زندگانی می سرود درد را از قلب انسان می زدود بر سر خود شال سبزی بسته بود بر دلم مهرش عجب بنشسته بود کِی به زیبائی او گل می رسید پیش او یوسف خجالت می کشید دو ملک سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده اینجا حسین فاطمه؟! صاحب روز آمده گوئیا بهر شفاعت آمده سوی من آمد مرا شرمنده کرد مهربانانه به رویم خنده کرد گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع) من کجا و دیدن روی (ع) گفت: آزادش کنید این بنده را خانه آبادش کنید این بنده را اینکه این جا این چنین تنها شده کام او با من وا شده مادرش او را به زاده است گریه کرده بعد داده است خویش را در سوز عشقم آب کرد عکس من را بر دل خود قاب کرد بارها بر من محبت کرده است سینه اش را وقف هیئت کرده است سینه چاک آل بوده است چای ریز مجلس ما بوده است اسم من راز و نیازش بوده است تربتم مهر بوده است پرچم من را به دوشش می کشید پا در عزایم می دوید بهر به تن کرده کفن روز تاسوعا شده من اقتدا بر خواهرم نمود گاه میشد صورتش بهرم کبود تا به دنیا بود از من دم زده او غذای روضه ام را هم زده قلب او از ما لبریز بود پیش چشمش غیر ما ناچیز بود با در مجلس ما می نشست قلب او با روضه ی من می شکست حرمت ما را به دنیا پاس داشت ارتباطی تنگ با داشت اشک او با نام من می شد روان گریه در روضه نمی دادش امان بارها امیه کرده است خویش را نذر کرده است گریه کرده چون برای با خود او را نزد زهرا (س) می برم هرچه باشد او برایم بنده است او ، صاحبش شرمنده است در مرامم نیست او تنها شود باعث خوشحالی شود گرچه در ظاهر گنه کار است و بد قلب او بوی میدهد سختی کندن و هول بس بود بهرش به عنوان عقاب در قیامت و بویش می دهم پیش مردم می دهم آری آری، هرکه پا بست من است نامه ی او دست من است 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat
هدایت شده از از ازل تا قیامت
🌺🌺🌺🌺🌺 🌳لطفا تا آخر بخوانید🌳 🍁بسیار زیبا🍁 خواب بودم، خواب دیدم مرده ام بی نهایت خسته و افسرده ام تا میان گور رفتم دل گرفت قبر کن لحد را گل گرفت روی من خروارها از بود وای، من چه وحشتناک بود! بالش زیر سرم از سنگ بود غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت سوره ی حمدی برایم خواند و رفت خسته بودم هیچ کس نشد زان میان یک تن خریدارم نشد نه ، نه شفیقی، نه کسی ترس بود و وحشت و دلواپسی ناله می کردم ولیکن بی جواب تشنه بودم، در پی یک جرعه آب آمدند از راه نزدم ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود لرزه بر اندام من افتاده بود هر دهنوی کردم سعی تا گویم جواب سدّ نطقم شد هراس و اضطراب از سکوتم آن دو گشته خشمگین رفت بالا گرزهای آتشین قبر من پر گشته بود از نار و دود بار دیگر با غضب پرسش نمود: ای گنه کار سیه دل، بسته پر نام خود یک یک ببر گوئیا لب ها به هم چسبیده بود گوش گویا نامشان نشنیده بود نامهای خوبشان از یاد رفت وای، سعی و زحمتم بر باد رفت چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد بار دیگر بر سرم فریاد کرد: در میان عمر خود کن جستجو کارهای نیک و زشتت را بگو هر چه می کردم به اعمالم نگاه کوله بارم بود مملو از گناه کارهای زشت من بسیار بود بر زبان آوردنش دشوار بود چاره ای جز لب فرو بستن نبود گرز آتش بر سرم آمد فرود عمق جانم از حرارت آب شد روحم از فرط الم بی تاب شد چون ملائک نا امید از من شدند حرف آخر را چنین با من زدند: عمر خود را ای جوان کردی تباه نامه تو باشد سیاه ما که ماموران حق داوریم پس تو را سوی جهنم می بریم دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود دست و پایم بسته در زنجیر بود نا امید از هرکجا و دل فکار می کشیدندم به خِفّت سوی نار ناگهان حق آغاز شد از جنان درهای باز شد آمد از تبار آسمان دیگران چون نجم و او چون کهکشان صورتش خورشید بود و غرق نور جام چشمانش پر از خمر طهور چشمهایش زندگانی می سرود درد را از قلب انسان می زدود بر سر خود شال سبزی بسته بود بر دلم مهرش عجب بنشسته بود کِی به زیبائی او گل می رسید پیش او یوسف خجالت می کشید دو ملک سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده اینجا حسین فاطمه؟! صاحب روز آمده گوئیا بهر شفاعت آمده سوی من آمد مرا شرمنده کرد مهربانانه به رویم خنده کرد گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع) من کجا و دیدن روی (ع) گفت: آزادش کنید این بنده را خانه آبادش کنید این بنده را اینکه این جا این چنین تنها شده کام او با من وا شده مادرش او را به زاده است گریه کرده بعد داده است خویش را در سوز عشقم آب کرد عکس من را بر دل خود قاب کرد بارها بر من محبت کرده است سینه اش را وقف هیئت کرده است سینه چاک آل بوده است چای ریز مجلس ما بوده است اسم من راز و نیازش بوده است تربتم مهر بوده است پرچم من را به دوشش می کشید پا در عزایم می دوید بهر به تن کرده کفن روز تاسوعا شده من اقتدا بر خواهرم نمود گاه میشد صورتش بهرم کبود تا به دنیا بود از من دم زده او غذای روضه ام را هم زده قلب او از ما لبریز بود پیش چشمش غیر ما ناچیز بود با در مجلس ما می نشست قلب او با روضه ی من می شکست حرمت ما را به دنیا پاس داشت ارتباطی تنگ با داشت اشک او با نام من می شد روان گریه در روضه نمی دادش امان بارها امیه کرده است خویش را نذر کرده است گریه کرده چون برای با خود او را نزد زهرا (س) می برم هرچه باشد او برایم بنده است او ، صاحبش شرمنده است در مرامم نیست او تنها شود باعث خوشحالی شود گرچه در ظاهر گنه کار است و بد قلب او بوی میدهد سختی کندن و هول بس بود بهرش به عنوان عقاب در قیامت و بویش می دهم پیش مردم می دهم آری آری، هرکه پا بست من است نامه ی او دست من است 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 @barzakh_ghiyamat