eitaa logo
بشیرا نذیرا - سراجا منیرا
598 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
195 فایل
کانالی فقط در جهت با شما بودن. میخواهم آنچه برای خود میپسندم برای شما هم به اشتراک بگذارم @bashirseraji13 https://eitaa.com/joinchat/3758751752Cb9a64376c2
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر طلبه هم نمیبودم، سعی میکردم روش طلبگی را پیشه خود قرار دهم و به کسانی اعتماد کنم که طلبگی پیشه می کنند. یکی از صفات طلبه مخلص، شفافیت و پاسخگو بودن است طلبه اصیل دنبال تحمیل نیست، بلکه دلسوزی و اقناع سازی برایش اصل است هرکس در هرلباسی اگر متوسل به زور و تحمیل شود و باب پرسشگری را ببندد و شفافیت و پاسخگویی را کنار بگذارد، قابل اعتماد نیست به چه کسانی اعتماد کردید؟! به چه کسانی اعتماد میکنید؟
نمیدانم نخستین بار، این واژه یعنی «گونی»، چه زمانی و چگونه وارد ادبیات ایرانی ها شد، اما بسیار ناراحت می شوم کسی فکر کند که روحانیان و طلاب با گونی ارتباط دارند برای مثال همین جمعه مورخ ۶ اسفند، حدودا ساعت ۲۱ بود که مشغول خدمت در مدرسه پریزاد بودم و استاد وقت نیز مشغول پاسخگویی به سوالات مردم بود. مردی حدود ۴۵ ساله به بنده گفت سوالی دارم، ولی میترسم مرا تحویل دهید و با گونی ببرند. کاملا جدی، اما مضطرب بود. گفتم مثل دیگران بنشینید و سوالتان را بپرسید. گفت: سوال من درباره آقای رییس جمهور و اقدامات چند ماهه است ...(جزییات آن چون تخریب است، نمی گویم) گفتم مثل بقیه بنشینید و بپرسید. بنده خدا دو سه دقیقه ای نشست، ولی در نهایت با اضطراب به دور و ور نگاه کرد و جمعیت را ترک گفت حدود دو ساعتی گذشت، جوانی با دوستش، بابت رفع شبهات اعتقادی به دفتر پاسخگویی آمد. صاف و ساده شبهات خود را درباره خدا و قرآن و نماز و... مطرح کرد و الحمدلله در پایان با رضایت قلبی قول داد که دوباره شروع کند به نماز خواندن. نکته اصلی اواسط صحبت ما بود. به بنده گفت حاجی جان، خیالم راحت باشد که موقع خروج مرا تحویل نمی‌دهید تا با گونی مرا ببرند؟! گفتم عزیز دلم، برادرم، این چه حرفیه؟ امثال بنده، کارمان خدمت به شماهاست. چرا چنین فکر کردید؟! واقعا اضطراب داشت و ترس در چشمانش مشخص بود . البته در خیابان و فضاهای باز افراد راحت تر هستند.بااین حال باید بررسی کرد که چرا بعضی فکر میکنند به خاطر شبهات عقیدتی ممکن است ..... خاطرات نوکری در حرم سراجی @bashirseraj
بخش اول جمعه ۱۳اسفند ماه ۱۴۰۰ش، پشت میز پاسخگویی اعتقادی نشسته بودم، استخاره می‌گرفتم که آنچه روبرویم قرار دارد چای کمرنگ است یا دمنوش؟! بخورم یا نخورم؟!☺️ یکی از خدام خیالم را راحت کرد. به محض اینکه قورت اول را کشیدم، سه جوان وارد اتاق شدند. یکی حدودا چهل ساله و دو نفر دیگر حدود سی سال. یکی از دو نفر که خود را هیاتی ضدفلسفه و عرفان نشان میداد، گفت: حاج آقا این رفیق ما کافر است 😳 لطفا راهنمایی اش کنید تا به راه اسلام و اهل بیت (س) بیاید 😕 بنده خدا گفت حاج آقا بنده به اجبار و به زور و اکراه آمده ام، اجازه بدهید بروم. گفتم حالا که آمدید، اندکی پیش بنده بمانید و بعد بروید. فرد در ظاهر هیاتی، گفت حاج آقا قبل از اینکه بیاییم می‌گفت: آخوندها بیسوادند، مخصوصا مدرسه پریزاد که نان به نرخ روز خورند و...☺️ خود را زدم به کوچه ترامپ چپ، گفتم عزیز جان مشخصه شما آدم محققی هستید، خیلی خوبه که به راحتی هرچیزی را قبول نمی کنید و اهل تحقیقید. کمی هم امثال ما پریزادی های بیسواد را هم تحمل کنید، جای دوری نمیرود، نهایتا رفیق هم که می توانیم باشیم بنده خدا گفت: درسته حاج آقا من از کودکی پای منبرها بودم، همیشه اهل تحقیق بودم و الان هم دنبال راه بهتر هستم و اگر اثبات شود راه اهل بیت بهتر است حرفی ندارم صدای دونفر دیگر درآمد و گفتند دروغ میگه حاج آقا. این منحرفه. امام رضا ع رو قبول نداره. یه روز سالمه، یه روز به همه چیز شک می‌کنه و... گفتم همین که میگه دنبال تحقیقم یعنی قضاوت ممنوع. عقاید با تحقیق و دین نبوی بهتر از دین ابوی ارثی است. جوان هیاتی ناراحت شد، گفت حاج آقا من این را آوردم هدایت کنید، اما شما دارید تاییدش میکنید؟!! پس حق داشت که می‌گفت در پریزاد خود آخوندها هم منحرفند و... رفیق سوم، سکوت کرده بود و در برزخ مانده بود بنده خدای کافر خطاب شده گفت: بنده اشتباه کردم حاج آقا. درمورد اینجا قضاوت نادرست کردم جوان هیاتی قهر کرد و با عصبانیت از اتاق خارج شد و به دو نفر دیگر گفت بلند شوید و برویم که آن ها گوش ندادند شروع کردم با هیاتی دوم صحبت کردن، الحمدلله به طرف اعتدال سوق پیدا کرده بود ناگاه دوست هیاتی به اتاق برگشت، گفت حاج آقا کفشم جا مانده وگرنه هرگز پایم را دوباره اینجا نمی گذاشتم گفتم برای لحظه ای بنشین. با لبخند و طنزگونه گفتم : جاماندن کفش را به فال نیک بگیر و نشانه بدان صحبت ها به موضوعاتی دیگری سوق پیدا کرد که در قسمت بعد و به شرط حیات اندکی از آن را خواهم گفت ادامه دارد ... @bashirseraj