✨
🌿 چوبِ حق الناس..
یادم است یک بار برای چیدن سیب به روستای خودمان در دماوند رفتیم. مادر ما یک چوب از باغ دایی آورد و مشغول چیدن سیب شد. ساعتی بعد دایی از راه رسید؛
احمد جلو رفت و سلام کرد، بعد گفت:
«دایی راضی باش ما یک چوب از داخل باغ شما برداشتیم!»
دایی هم برای اینکه سر به سر احمد بگذارد گفت: «من راضی نیستم!»
احمد اصرار میکرد: «دایی تو رو خدا، دایی ببخشید و...» اما دایی خیلی جدی میگفت: «نه من راضی نیستم.» آن روز اصرارهای احمد و برخورد دایی نشان داد که احمد در این سن کم، چقدر به حق الناس اهمیت می دهد..🍃
منبع: کتابِ عارفانه
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_احمدعلی_نیّری #باشهدا
@bashohadaaa1
2.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨
🌿 اگر در عاقبتِ کارهایمان دقّت کنیم..
#آقا_خامنه_ای
@bashohadaaa1
✨
🌿 خیلی وقتِ خدا رو نگیر!
وقتی از جبهه برگشته بود مرخصی، یک شب تو اتاق مشغول نماز خواندن شد. شام درست کرده بودم و سفره شام را انداختم؛ دیدم نمازش طولانی شده و سر سفره نمی آید.. کنجکاو شدم؛ گفتم برم ببینم بچه چه کار میکند!؟
آرام لای در را باز کردم، دیدم نماز را خوانده و به سجده افتاده و مشغول راز و نیازه و گریه می کند..
خیلی اشک می ریخت! شاید مبالغه نباشد اگر بگویم به پهنای صورت اشک می ریخت..
با خودم گفتم خاک بر سر ما، ما کجا هستیم و این بچه کجاست..
انگار عاجزانه از خدا چیزی می خواست. خلاصه بعد دقایقی آمد سر سفره نشست. اشک هاشو پاک کرده بود تا من متوجه نشوم..
به صورتش نگاه کردم و گفتم: «چقدر نمازت طولانی شد؟
خیلی با خدا خلوت می کنی؟
به شوخی گفتم دیگه داری وقت خدا را زیاد می گیری!»
گفت: «اگر وقت خدا را نگیرم وقت کی را بگیرم!؟
خدا آنقدر وقت دارد که اگر کل عالم هم با خدا خلوت کنند، وقتش تمام نمی شود...»
منبع: کتابِ عارف ۱۲ساله
❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀
#شهید_رضا_پناهی #باشهدا
@baahohadaaa1