eitaa logo
🌷کانال با شهدا تا ظهور🌷
1.5هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
4.3هزار ویدیو
9 فایل
کانال با شهدا تاظهور به معرفی شھدا جانبازان آزادگان می.پردازد انگیزه های بسیار شدیدی وجود دارد برای فراموشی شهدا،نگذارید یادشهدا فراموش شود امام خامنه ای خادمین #شهدا @sadate_emam_hasaniam @shahiid61 دکترمحسن خاکزاد پاسخگو به شبهات مذهبی وسیاسی روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷کانال با شهدا تا ظهور🌷
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍#از_روزی_که_رفتی ❤️ قسمت ۶ میرهادی: _همسر و
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍 ❤️ قسمت ۷ و ۸ زنگ را فشرد. کسی در را باز نکرد. میدانست مادرش اجازهی باز کردن در را هم ندارد؛ هیچوقت این حق را نداشت. ّاین مادر و دختر هیچ حقی نداشتند، داستان تلخی بود قصه زندگی رها و مادرش... امروز کلیدش را جا گذاشته بود ، و باید پشت در میماند تا پدر دلش بسوزد و در را باز کند. ساعتی گذشت و سرما به جانش نشسته بود. ماشین برادرش «رامین» را دید ، که با سرعت نزدیک میشود. ترمز سخت مقابل در زد و با عجله پیاده شد؛ حتی رها را هم ندید! در را باز کرد و وارد خانه شد... در را باز گذاشت و رفت. رها وارد شد، رامین همیشه عجیب رفتار میکرد؛ اما امروز این همه دستپاچگی، عجیب بود! وارد خانه که شد، به سمت آشپزخانه رفت، جایی که همیشه میتوانست مادرش را پیدا کند. رها: _سلام مامان زهرای خودم، خسته نباشی! +سلام عزیزم؛ ببخش که پشت در موندی! بابات خونه‌ست، نشد در رو برات باز کنم! چرا کلید نبرده بودی؟ آخه دختر تو چرا اینقدر بی‌حواسی؟ رها مادر را در آغوش گرفت: _فدای سرت عزیزم؛ حرص نخور! من عادت دارم! صدای فریاد پدرش بلند شد: _پسره‌ی احمق! میدونی چیکار کردی؟ باید زودتر فرار کنی! همین حالا برو خودتو گم و گور کن تا ببینم چه غلطی کردی! رامین: _اما بابا... _خفه شو... خفه شو و زودتر برو! احمق پلیسا اولین جایی که میان اینجاست! رها و «زهرا خانم» کنار در آشپزخانه ایستاده بودند و به داد و فریادهای پدر و پسر نگاه میکردند. رامین در حال خارج شدن از خانه بود که پدر دوباره فریاد زد: _ماشینت رو نبری ها! برو سر خیابون تاکسی بگیر! از کارت بانکیت هم پول نگیر! خودتو یه مدت گم و گور کن خودم میام سراغت! رامین که رفت، سکوتی سخت خانه را دربرگرفت. دقایقی بعد صدای زنگ خانه بلند شد... پدرش هراسان بود. با اضطراب به سمت آیفون رفت و از صفحه نمایش به پشت در نگاه کرد. با کمی مکث گوشی آیفون را برداشت: _بفرمایید! بله الان میام دم در... گوشی را گذاشت و از خانه خارج شد. رها از پنجره به کوچه نگاه کرد. ماشین ماموران نیروی انتظامی را دید، تعجبی نداشت! رامین همیشه دردسرساز بود! صدای مامور که با پدرش سخن میگفت را شنید: _از آقای رامین مرادی خبر دارید؟ +نخیر! از صبح که رفته سرکار، برنگشته خونه؛ اتفاقی افتاده؟! مامور: _شما چه نسبتی باهاشون دارید؟ +من پدرش هستم، شهاب مرادی! مامور: _پسر شما به اتهام قتل تحت تعقیبن! ما مجوز بازرسی از منزل رو داریم! +این حرفا چیه؟ قتل کی؟! مامور: _اول اجازه بدید که همکارانم خونه رو بازرسی کنن! این حرف را گفت، شهاب را کنار زد و وارد خانه شدند. زهرا خانم که چادر گلدارش را سر کرده بود و کنار رها ایستاده بود آرام زیر گوش رها گفت: _باز چی شده که مامور اومده؟! رها: _رامین یکی رو کشته! خودش با بهت این جمله را گفت. زهرا خانم به صورتش زد: _خدا مرگم بده! چه بلایی سر ما و خودش آورده؟ تمام خانه را که گشتند، مامور رو به رها و زهرا خانم کرد: _شما مادرش هستید؟ +بله! مامور: _آخرین بار کی دیدینش؟ شهاب به جای همسرش جواب داد: _منکه گفتم از صبح که رفته سرکار، دیگه ندیدیمش! اینگونه جوابی که باید میگفتند را مشخص کرد. مامور: _شما لطفا ساکت باشید، من از همسرتون پرسیدم! رو به زهرا خانم کرد و دوباره پرسید: _شما آخرین بار کی رامین مرادی رو دیدید؟ زهرا خانم سرش را پایین انداخت و سکوت کرد. شهاب تهدید وار گفت: _بگو از صبح که رفته خونه نیومده! رها با پوزخند به پدرش نگاه میکرد. شهاب هم خوب این پوزخند را در کاسه اش گذاشت... چهل روز گذشته... رامین همان هفته اول بازداشت شده و در زندان به سر میبرد. شهاب به آب و آتش زده بود که رضایت اولیای دم را بگیرد. رضایت به هر بهایی که باشد؛ حتی به بهای رها... رها گوشه‌ی اتاق کوچک خود و مادرش نشسته بود. صدای پدرش که با خوشحالی سخن میگفت را می‌شنید: _بالاخره قبول کردن! رها رو بدیم رضایت میدن! بالاخره این دختره به یه دردی خورد؛ برای فردا قرار گذاشتم که بریم محضر عقد کنن! مثل اینکه عموی پسره که پدر زنش هم میشه راضیشون کرده در عوض خون‌بس، از خون رامین بگذرن! یه ماهه دارم میرم میام که خون‌بس رو قبول کنن؛ عقد همون عموئه میشه، بالاخره تموم شد! هیجان و شادی در صدایش غوغا میکرد... خدایا! این مرد معنای پدر را میفهمید؟ این مرد بزرگ شده در قبیله با آیین و رسوم کهن چه از پدری میداند؟ خدایا! مگر دختر دردانه‌ی پدر نیست؟ مگر جان پدر نیست؟! رها لباس‌های مشکی‌اش را تن کرد. شال مشکی رنگی را روی سرش بست. اشک در چشمانش نشست. صدای پدر آمد: _بجنب؛ باید زودتر بریم تمومش کنیم..... 💚ادامه دارد ان شاءالله ... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری ‎‎‌https://eitaa.com/mahdiyebandareanzali
🔹در محضر استاد .... 🌺مقام معظم رهبرے حضرت امام خامنه ای روحی فداه : شهیدِ شما ؛قدرتِ شفاعت شما را دارد... شما خانواده شهید؛ برنده اید ... 👈شرح درتصویر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/bashohadataazohoor ┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛ 《به کانال با شهدا تا ظهور بپیوندید》
دو حرف زیبا از دو بزرگ مرد: : برای شهید شدن اول باید مانند شهید زندگی کرد : تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیسته باشند 🌹 وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/bashohadataazohoor ┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛ 《به کانال با شهدا تا ظهور بپیوندید》
در آخرالزمان دو راه بیشتر وجود ندارد یا در جبهه مقاومتی یا در جبهه شرارت https://eitaa.com/bashohadataazohoor
💢سفر وزیر خارجه ایران . جناب دکتر عراقچی که حامل نامه مکتوب رهبری معظم ایران به پوتین بود! ♦️و دیدار با رئیس جمهور روسیه ودر ادامه نشست وگفتگو با لاوروف وزیر خارجه روسیه همزمان با تصویب سند راهبردی بلندمدت در مجالس روسیه یک پیام روشن به آمریکا قبل از شروع دورِ دوم مذاکره غیر مستقیم داشت؛ 👈 وآن اینکه ایران متعطل مذاکره ونتیجه آن نیست واز طرفی هم در روز ارتش جمهوری اسلامی که همزمان با این حرکت دیپلماسی شد. ♦️رئیس جمهور جناب پزشکیان هم بعد از رژه نیروهای مسلح اعلام کرد که ما (ایران) کارها ی کشور را به مذاکره گره نمی زنیم . تا اینجای کار میدان و دیپلماسی و هماهنگی وهم افزایی سه قوه و تبعیت رئیس دولت از سیاست های کلی نظام ورهبری نشان داده که متفاوت از دولت جناب روحانی است! ♦️چرا که در دولت روحانی به هیچ کشور ی جز آمریکا توجه نشد و همه امور کشور را معطل نتیجه مذاکره کردند. و غربیها وآمریکا هم دقیقاً از این نقطه ضعف و نا همگونی قوا در ایران نهایت بهره را بردند. ♦️گمانه زنی رسانه ها درراستای جنگ روانی و فشار وتضعیف دیپلماسی ایران است! واقعیت را با توجه به روندمذاکرات بایدمتوجه شد نه از گمانه زنی رسانه ها ! 🖌سیّد اخلاص موسوی      ‌‌‍‌‎‌     ‌‌‍‌‎ https://eitaa.com/bashohadataazohoor
📌 که شب اول قبر امام حسین علیه السلام به دیدار او آمد 🔸خدا رحمت کند والدین سید نورالله،شبی با جمعی از دوستان خدمت پدر بودیم جلسه عجیبی بود پدر شهید همانطور که مثل ابر بهار می بارید برایمان خاطره‌ای عجیب تعریف کرد. 🔹می گفت شبی که سید نورالله را به خاک سپردیم فردای آن روز قبل از طلوع آفتاب در خانه ما به صدا در آمد!رفتم در را باز کردم سیدی بزرگوار از هم محله ای هامان با حالتی عجیب پشت در بود بعداز تعارف و احوال پرسی به من گفت دیشب خواب عجیبی دیدم. ▪️سر شب خواب دیدم آقا سیدالشهدا با لباسی غرق خون به گلزار شهدا ابرندآباد آمده اند و به من گفتند امشب به دیدن سید نورالله مون آمده ایم! ▫️در نیمه های شب نیز دوباره همین خواب را دیدم و عجیب تر اینکه در سحرگاه هم برای سومین بار این خواب را دیدم و حالا بی صبرانه آمدم برای شما تعریف کنم. 🔻آن شب گذشت و حالا من هربار که به گلزار شهدا میروم ارادتی بیشتر دارم به شهید سید نورالله و به اینکه فکر میکنم اینجا قدمگاه و مورد عنایت امام حسین است،با یقین بیشتر می گویم الله علیک یا اباعبدالله الحسین..ـ. منبع: خاطرات رزمنده و جانباز دفاع مقدس و از دوستان شهدا ابرندآباد https://eitaa.com/bashohadataazohoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗯 تواضع حضرت آقا❤️ 💐___________________💐 ...رهبر فروتن و مقتدر جهان اسلام. قدر شناسی میکند از تبریک گویندگان. حال آنکه، خدایی که شما را آفرید ما هم شاکر درگاه همان خدائیم ای حضرت عشق. خجسته میلاد رهبر فرزانه و حکیم جهان اسلام تهنیت باد. 🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/bashohadataazohoor ┗━━━ 🌷🍃🌷 ━━━┛ به کانال با شهدا تا ظهور بپیوندید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام خدمت اعضای محترم مهمان عزیز امشب ما 👇👇 شــــــهید عباس بابایی هستند متن وصیت نامه شهید_عباس_بابائی خطاب_به_همسر بسم الله الرحمن الرحیم همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد . ملیحه_جان همانطوری که می دانی احترام مادر واجب است . اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادر است که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد . ملیحه_جان اگر می خواهی راجع به موضوعی فکر کنی حتما از و سخنان پیامبران و امامان استفاده کن و کمک بگیر ، نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن . هر چه که بخواهی در هست . مبادا ناراحت باشی ، همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی . مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو ، درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه ، البته بوسیله ایمانی که به خدا داری. به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست ، البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد اما برگردیم سرحرف اول ، اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن . تا می تونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه. هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو. ادامه در ذیل...