📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #دوشنبه ۲۱ شهریور ماه ۱۴۰۱ برابر با ۱۵ صفر
📿ذکر روز دوشنبه : یاقاضی الحاجات (صد مرتبه)
✅ ذکر روز دوشنبه موجب کثرت مال میشود.
◼️سالروز شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها ◼️
🌷 سالروز شهادت
🕊 شهید مدافع حرم مرتضی عطلایی
🕊 شهید مدافع حرم محمد علی خادمی
🕊 شهید مدافع حرم حسین تابسته
🕊 شهید جستجوگر نور "علی اشرف مالمیر"
💐 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
#با_شهدا_تا_ظهور_مهدی_عج
23.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سید شهیدان اهل قلم، شهید مرتضی آوینی
#با_شهدا_تا_ظهور_مهدی_عج
10.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 | مکالمه ای شهید والامقام مرتضی عطایی و شهیدگرانقدر مهدی صابری برای در خواست آب
#استوری
#یا_علی_کربلا
#با_شهدا_تا_ظهور_مهدی_عج
1.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 توصیه ای زیبا از زبان شهید والامقام مرتضی عطایی قبل از شهادت
#بخاطر_خدا
#با_شهدا_تا_ظهور_مهدی_عج
📸 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد...
۲۳ شهریور ماه سالروز شهادت سربازان لشکر صاحب الزمان(عج) گرامی باد.
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
اَللهُمَ عَجِل لِوَلیک الفَرَج
#صلوات
#با_شهدا_تا_ظهور_مهدی_عج
15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فرماندهای که مکتب جنگ را به دانشگاه ترجیح داد!
🌹شهید علیرضا موحد دانش
#با_شهدا_تا_ظهور_مهدی_عج
عصر عاشورا بود. در فکه مشغول جست و جو بودیم اما هیچ خبری از شهدا نبود. به شهدا التماس کردم که خودی نشان دهند. ناگهان میان خاک ها و علف های اطراف، چشمم افتاد به شیی سرخ رنگ که خیلی به چشم می زد.
دقت کردم یک بند انگشت استخوانی داخل حلقه ی یک انگشتر بود. با محمودوند و دیگران آن جا را گشتیم . آن جا یک استخوان لگن و یک کلاه آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. خیلی عجیب بود. در ایام محرم نزدیک عاشورا و اتفاقاً صحنه ی دیدنی بود.
همه نشستیم و زدیم زیر گریه؛ انگار روز عاشورا بود و انگشت و انگشتر حضرت امام حسین (علیه السلام) ...
📖منبع: کتاب تفحص، صفحه:۱۱۲
#تفحص
#با_شهدا_تا_ظهور_مهدی_عج
یکی از برادرهام شهید شده بود. قبرش اهواز بود. برادر دومیم توی اسلام آباد بود. وقتی با خانواده ام از اهواز برمی گشتیم، رفتیم سمت اسلام آباد. نزدیکی های غروب رسیدیم به لشکر. باران تندی هم می آمد. من رفتم دم چادر فرماندهی، اجازه بگیرم برویم تو. آقا مهدی توی چادرش بود. بهش که گفتم؛ گفت « قدمتون روی چشم. فقط باید بیاین توی همین چادر، جای دیگه ای نداریم. » صبح که داشتیم راه می افتادیم، مادرم به م گفت« برو آقا مهدی رو پیدا کن، ازش تشکر کنم. » توی لشکر این ور و اون ور می رفتم تا آقا مهدی را پیدا کنم. یکی به م گفت « آقا مهدی حالش خوب نیست؛ خوابیده. » گفتم « چرا ؟» گفت « دیشب توی چادر جا نبود. تا بخوابد یه جای دیگه پیدا کنه، زیر بارون موند، سرما خورد. »
📖یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص ۷۷
🌹شهید مهدی باکری
#ایثار
#سیره_شهدا
#با_شهدا_تا_ظهور_مهدی_عج
« علیاکبر! توی قمقمه آب نیست.»
وقتی این را شنید. قمقمهاش را به طرفم گرفت و گفت:« بیا بگیر بخور، ولی کم بخور!».
عملیات پاتک مهران بود و هوای بسیار گرم. تدارکات کم میرسید.
هر روز فقط یک قمقمه آب. آن شب تقریباً همه آب خود را تمام کرده بودند امّا علیاکبر قمقمهاش پر از آب بود. گفتم:« اینکه پُرِپُره.»
گفت:« نه، گذاشتم اگه بچهها تشنه شدن، بهشون بدم.»
🌹شهید علیاکبر ابراهیمی
📖منبع: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد ۱، ص ۴۰
#سیره_شهدا
#ایثار
#عطش
#با_شهدا_تا_ظهور_مهدی_عج