eitaa logo
خبرگزاری بسیج البرز
12.5هزار دنبال‌کننده
53هزار عکس
12.7هزار ویدیو
129 فایل
کانال خبرگزاری بسیج استان البرز پنجره ای برای ترویج گفتمان انقلاب اسلامی با تفکر بسیجی سایت: basijnews.ir/fa/alborz
مشاهده در ایتا
دانلود
مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ...(احزاب/۲۳) زِرِه برایَش بزرگ بود پایَش هم به رِکاب نمی رسید سیزده سالش بود خُب! سیزده سال هنوز برای یک مردِ جنگی شدن زود است،نه؟ آن هم مقابل آن لشکرِ مردانِ نامرد ... تقصیر شما نبود آقا جان شما چند بار مانعش شده بودید این قاسم اما عجیب بوی برادرتان را می داد نمی خواستید پاره های جگر حسن(ع) را دوباره توی تَشت ببینید ... آمده بود پیش سیدالشهدا با تمام هیبت حسنی اش افتاد به پاهای عمو "فجعل یقبل یدیه و رجلیه" یک مکتوب آورده بود برایتان آقا جان که دل شما لرزیده بود و دیگر نتوانستید چیزی بگویید انگار ... دست خط پدرش بود، برادرتان؛ حسن مجتبی(ع). راوی می گوید: دیدم کودکی سوار بر اسب می آید که به جای کلاه خود ، عمامه بسته بود، به پایش هم چکمه ای نبود فقط کفش معمولی به پا داشت ... کمی بعد ... ناله «یاعماه»ش که بلند شد، خودتان را به بالینش رساندید و فقط خدا می داند بر آن دل تان چه گذشت؟! «یعزّ و الله علی عمّک ان تدعوه فلا ینفعک صوته» من فدای همه آن لحظه های شما ... ✍ الف. رحمت نژاد 🖤 به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻 🌐 @basijalborz_irankochak
‌ بسم الله الرّحمن الرّحیم يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ ...(نساء/٥٩) قصه غریبی است این ماجرای عطش و از آن غریب تر قصه کسی است که همه او را ساقی بدانند و چشم همه برای آب به او باشد، اما کاری از او بر نیاید ...! سکینه و رقیه و بچه ها گفته بودند: آب ... و هستی ِ عباس آب شده بود و قطره قطره چکیده بود پیشِ پایشان ... من نمی دانم میان این عمو و آن برادزاده ها چه گذشته بود که عباسِ ادب ، پیش روی ِ شما ایستاده بود و گفته بود: آقا تابم تمام شده است ... و شما رخصت داده بودید دلتان ولی ناآرام بود تا آن که صدای استغاثه اش بلند شد که: اَدرک اُخاک من فدای شما، آن لحظه ای که صدایتان هلهله دشمن را به آسمان برد: الان انکسر ظهری و قلّت حیلتی ... خاک بر من بدون عَلَم بازگشتید، بدون علمدار، بدون مشک، بدون سقا ... در برابر نگاه منتظر بچه ها فقط به سمت خیمه عباس رفتید و عمود خیمه را کشیدید ... سلام بر لبهایی که آب را تا ابد شرمنده کرد السلام علیک یا ساقی عطاشی کربلاء ✍ الف. رحمت نژاد 📸 عکس از : محمد شمایلی به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻 🌐 @basijalborz_irankochak
دارد سوزناڪ ترین سازِ جَهان ڪوڪ میشود... علے لای لای... علی لای لای ... 😭 به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻 🌐 @basijalborz_irankochak
‌ علی‌اصغر؏ طفلـۍ شیرخوارھ بود؛ کہ نه آبی در خیمه‌ها بود تا ایشان را سیراب کند و نھ مادرش رباب‌‌‌ۜ شیری در سینـہ داشت که بھ وی دهد .. امام حسین(؏) قنداقه‌ی علی‌اصغر؏ را در دست گرفـت و بھ سوۍ دشمن رفت و فـرمود: - ای مـردم؛ اگـر بھ من رحم نمی‌کنید بر این طفل ترحم نمایید. اما گویـی کھ بذر رحـم بر دل آنان پاشیده نشدھ و تمامـۍ رذالت دنیا در وجودشـان ریشه دواندھ بود .. تیراندازۍ از بنی‌اسد [حرملہ‌]، تیـری در کمان نھاد و گلوۍ طفل را نشانہ گرفتـ و سر کوچک و گردن ظریفـ طفل را از بدن جدا کرد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ــ امام حسیـن(؏) دستـان‌ خود را از خـون ایشان پر کرد و بہ‌ آسمان پاشید و فرمود؛ ‌• این مصیبت بر من آسان است چرا کہ خداوند آن را می‌بیند. ✍ الف. رحمت نژاد به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻 🌐 @basijalborz_irankochak
بچه ها ، همیشهٔ عمرشان برای مادرها عزیز هستند اما آن ماه های شیرخوارگی انگار وصل هستند به جان مادر ... . . . برای چند ساعت بنا بود موسای شیرخواره را از مادرش بگیرند همین اندازه که توی صندوق چوبی بگذارندش بسپارندش به نیل ... فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافی و لا تَحزَنی ...(قصص/۷) آسیه و فرعون او را از آب بگیرند از سینه هیچ زنی شیر نخورد و خواهر موسی مادر را به قصر معرفی کندو دوباره موسی برگردد به آغوش مادر ... وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَىٰ أَن يَنفَعَنَا ...(قصص/۹) همه اینها را هم وحی کرده بودند به مادر موسی بعد هم قلبش را محکم نگه داشتند که نا آرامی نکند وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَىٰ فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَىٰ قَلْبِهَا ...(قصص/۱۰) . . ‌. من اما همیشه این آیات سوره قِصَص را که می خوانم دلم اَبری می شود برای دِلِ رُباب و چَشمهایم بی اراده می بارَند و میمیرم برای تنهایی امامم😭 که نه فقط حرمله بن کاهل اسدی بلکه تمام لشکر دشمن چشم انتظار ایستاده بودند تا شکستن سیدالشهدا را تماشا کنند و جان میدهم برای آن لحظه‌ی یَتَلذیٰ عَطشاً همان لحظه ها که علی کوچکتان شبیه ماهیِ دور از آب لبهایش را تکان می داد😭 و چه به آب برسد و چه نرسد عمرش تمام است.. . . . سیدالشهدا جان شما اهل کجایید آقای من؟ اهل کدام مردستانید مولای من؟ سَلامِ ما به مادرِ علیِ کوچک خدا قربانی شما را بپذیرد ...!!! من اما هنوز جواب سوالم را نگرفته ام بانو! قادِرِ مُطلق ما چگونه قَلبِ شُما را نگه داشته بود که از هم نپاشد؟ ای وای بر من ... ✍ الف. رحمت نژاد به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻 🌐 @basijalborz_irankochak
میدونید تفاوت اربا اربا و مقطع الاعضا چیه؟ چرا به بدن علی اکبر میگن اربا اربا، اما به بدن ابی عبدالله میگن فقطعوا؟ هر دو عبارت به معنی پاره پاره، جداجدا، تکه تکه است... اما یه فرقهایی هم داره، عرب تو معنا به بریده شدن منظم میگه فقطعوا به بریده شدن نامنظم میگه اربا اربا یعنی چه؟ یعنی بالای سر علی اکبر وقت نداشتند ، هر لحظه ممکن بود ابی عبدالله برسه ، با عجله ضربه می زدند اینو میگن اربا اربا اما بالای سر غریب همه عالم امام حسین وقت داشتند دیگه کسی مزاحمشون نبود، سرصبر آقا رو کشتند ... 🖤😭 ✍ الف. رحمت نژاد به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
‌ زینب، فصاحت: وا أخاه! وا عباساه! وا ضیعتنا بعدک! و بکین النسوة، و بکی الحسین معهن قال: وا ضیعتنا بعدک ... . . . بارها خواندم. بارها خواندمش. اولش مثل همه صحنه های دیگر بود. مردِ تنهایِ مهربانِ من داشت از دنیای نامهربان ها باز می گشت! مثل این همه بار که رفته بود و تنهاتر بازگشته بود ... این بار اما مثل آن بارها نبود آن بارها به زنان گفته بود که گریه نکنند. سیلی به صورت نزنند. گریبان پاره نکنند. این بار اما زینب(س) فریاد زد: برادرم!...عباسم! پس از تو ما از دست رفتیم... و زنان با او گریستند و او هم با زنان گریست و گفت : بعد از تو ما از دست رفتیم این بار نگفت گریه نکنید. سیلی به صورت نزنید. گریبان پاره نکنید ... سید الشهدا جان نشست پای روضه زنان و بسیار گریست ... بسیار ... حالا ... امروزها ... حرف عباسِ تو که می شود این لحظه هایت آتشم می زند 😭😔 تنهایِ مهربانِ من ... 🖤 ✍ الف. رحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
خبرگزاری بسیج البرز
‌ زینب، فصاحت: وا أخاه! وا عباساه! وا ضیعتنا بعدک! و بکین النسوة، و بکی الحسین معهن قال: وا ضیعتنا ب
لهوف میخواندم... نوشته بود : " و اریق ماؤها " و آب روی زمین ریخت... به گمانم سید بن طاووس نمیدانسته آن چه در مشک است تمام امید عباس(علیه السلام) ست ...نه آب! ✍ الف. رحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
آخـرش یـک روز یک شعـری میگویم که حضرت عباسش رود بشـود ... دریا بشـود ... باران بشود ... برسد به خیمه ها ... ✍ الف.رحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
👇 👇 علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا كه از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشك گیسویِ دختركِ منتظرش، ریخت به هم😭 تیر را با سرِ زانوش كشید از چشمش حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد 😭 او كه افتاد زمین، دور و برش ریخت به هم قبل از آنیكه برادر برسد بالینش پـدرش از نجف آمد، پدرش ریخت به هم به سرش بود بیاید به سرش ام بنین عوضش فاطمه آمد به سرش ریخت به هم كِتف ها را كه تكان داد، حسین افتاد و دست بگذاشت به رویِ كمرش، ریخت به هم خواست تا خیمه رساند، بغلش كرد، ولی مادرش گفت به خیمه نبرش، ریخت به هم نه فقط ضرب عمود آمد و ابرو وا شد خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم تیر بود و تبر و دِشنه، ولی مادر دید نیزه از سینه كه ردّ شد، جگرش ریخت به هم به سرِ نیزه ز پهلو سرش آویـزان بود آه با سنگ زدند و گذرش ریخت به هم به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
 خدایا ممنون که شکوه شعرِ (شروع شد غَزلم، بسمه تعالی سر) رو به حمیدرضای برقعی بخشیدی و به ما اجازه دادی با صدایِ محکم و بغض‌آلودش زار زار گریه کنیم. ممنون که شعر آیینی از این غزل بلندبالا محروم نموند. به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
‌ السلام‌علیک‌یاثاراللّھ🤎 ‌ حسین‌؏ که در بین شیعیان، سیدالشهداء  و اباعبدالله نیز خواندھ می‌شود .. امام سوم شیعیان است کھ در واقعـه عاشورا به شھادت رسید. ایشان عزمۍ خاص در نجات دادن بندگان از عذاب الھۍ داشت  و سخت‌ترین تکالیفـ را برگزید تا بہ‌درجہ خاصـی نائل شود کھ شفاعت‌شان بـراۍ گنھ‌کاران، مؤثر واقع شود .. امام حتـۍ بر روی کسی که برای جدا کردن سرشان آمده‌بود، لبخندزد و او را نصیحتـ فرمود ــــــــــــــــــــــــــــ ــ عاشورا روز شهادتـ امام حسین؏ و یاران فداکارشـٰان و تجدید حزن اهل بیـت؏ و شیعیان است. از این‌رو، گریه، عزاداری و خود‌داری از خوراک و سایر لذت‌ها در این روز مستحب است و سزاوار استـ شیعیان مشغولِ کارۍ از کارهای دنیا نگردند. ✍ الف. رحمت نژاد به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
میدونستید یه نفر از یاران امام حسین(ع) از ایشون قول گرفته که تا وقتی کسی برات مونده کنارت میجنگم ولی اگه تنها شدی میرم! و شوخی هم نکرده! جنگیده زخمی شده دم ِ دم ِ بهشت بوده و وقتی دیده که امام بی یار موندن رفته پی ِ پسرش که منتظرش بوده . . می‌بینید چقدر داستان کربلا عجیبه؟ می‌بینید حتی وقتی به حق یقین داری، وقتی حتی کنار حق می ایستی و دفاع میکنی و حتی مجروح میشی باز هم ممکنه عاقبت به خیر نشی؟ می‌بینید چقدر باید بلرزیم و بترسیم از لغزیدن؟ . . تن ضحاک‌بن عبدالله همه‌ی عاشورا، از صبح تا غروب به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود اما جانش، حتی نفسی به ملکوتی که آن احرار را باز دادند راه نیافت 《عبادت مشروط》کرم ابریشمی است که در پیله خفه می‌شود و بال‌های رستاخیزی‌اش هرگز نخواهد رُست. اگر شرط، تعلقی است که حجاب راه می‌شود و تو را از پیوستن به جمع احرار باز می‌دارد ، آن شرط قلّاده‌ایست که شیطان بر گردن تو انداخته است و با آن تو را از صحرای کربلا و از رکاب حسین می‌رباید. ضحاک بن عبدالله همه‌ی روز جنگیده بود، اما شهادت همه روز از او گریخته بود... ✍ الف. رحمت نژاد منابع: فتح خون/ سید مرتضی آوینی موسوعه کلمات الامام الحسین صص۴۵۳_۴۵۲ به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
داستان حر و عمر سعد از عجیب ترین داستان های کربلاست! من هروقت که از عمرسعد شدن ترسیدم " حر" شدن آرامم کرده و امیدم داده و هروقت که لحظه ای به خودم غرّه شدم مناجات ها و جهادهای عمرسعد به یادم آورده که در این دنیا هیچ چیز غیرقابل لغزشی وجود ندارد... ✍ الف‌. رحمت نژاد به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
اِمشب شبِ تَجدیدِ پیمانْ با حُسین اَسٺ این آخریــن شــامِ امــامِ عالَمیــن اَسٺ اِمشب حسین اَز ڪوفیان مهلٺ گرفتہ اَز یڪ یڪِ یـــاران خود بیعٺ گرفتہ دلهـاےِ مُشتــاقِ شهـادٺ بے قـَــرارَند عشـاق حَــقّ سَر در گریبـانْ نالـِہ دارَند هَرڪَس ڪه فَردا با خدا دارَد ملاقـاٺ مَشغولِ تَسبیح اسٺ و قرآن و مناجاٺ اِمشب حُسین تَسڪین‌دهد برقلبِ خواهَر فَــردا میانِ قتلگہ دَر خــون شِـــناوَر اِمشب‌حُسین با خواهرش درسوزُ وآه اَسٺ فـــردا بہ زیرِ سم اسبان سِپاه اَسٺ به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
از کودکی که روضه‌هایش را شنیدم بیزارم از اسبی که نعل تازه دارد... 😭 . . عصر یعنی همین لحظات... درست همین لحظات با بوی خیمه و معجر و موی سوخته که خواهرش با صدای گرفته و بغضی جانسوز می‌گوید: رأس تو را به نیزه‌ها نشانده دشمن علی، نمیروم ولی مرا به تازیانه می‌برند...‌ ✍ الف. رحمت نژاد به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
خبرگزاری بسیج البرز
از کودکی که روضه‌هایش را شنیدم بیزارم از اسبی که نعل تازه دارد... 😭 . . عصر #عاشورا یعنی همین لحظا
«فعلِ مجهول اولین بار کنار بدن تو ساخته شد!» آنجا‌که‌عمه‌زینب{س}فرمود: - آیا تو حسینِ منی؟ . . مقـاتڶ مۍگویند؛ زینـب درگـودال دنبـال |حُیسـنٖ| می گشٺ! مگـر گـودال چھ انـدازه بوده..؟ چطـور زینـب او را پیـدا نمۍڪرده..؟ ازتھ گـودال صدایۍ مۍآمـد، اُخيَّ اِليَّ ..؛ ✍ الف‌. رحمت نژاد به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
... امشب زینب... نه حسین دارد، نه عبـاس نه علی اکبر، نه جعفـر و عـون و عبدالله امشب طِفلِ رُباب آرام خوابیده 😭 قـاسمِ نوجوان به آرزویش رسیده ... دُخترانِ حَـرَم امشب گوشواره ندارند... 😭 به جای آن یک جفت گوشِ پاره یِ خون آلود دارند ،بیقرار به دنبالَ سـوارِمهربـانِ خود میگردد امـشب زینب است و چند بَچه یِ کوچک که هرکدام بهانه ی پدرانشان را میگیرند... امشب زینب است و چند سرِ بریده یِ آشنا بر نیـزه ها😭 در نزدیکیِ خیـمه هایِ سوختـه یِ نینـوا... زینب است و استواریِ همیشگی اش و بـاز زینب است و غَمی که جِنسَش فـَرق میکند... . . عمـه جان زینب؛ بمیرم بَرایِتان😭 امـان از دلت جان غـَمِ مادر دیدی، غَمِ پـدر دیدی غـَمِ را دیدی غـَمِ حُسِینَت را چگـونه تاب می آوری؟😭 امشـب موهایت به یکباره سپید شد... 😭 عمـه جان مولایِ زَمانَمان به ما گفته اند خدا را به حَـقِ شُما قَسَم بدهیم تا بیایند😭 عمـه جان شما دعا کنید تا تان بیاید... بیاید تا مرحَمی باشَد بَر دِلِ سوخته و داغ دیده تان.. بر دردی که سالهاست جِگَر شیـعه که نه، جِگـَر همه ی انسانهای آزاده یِ جَهان را می سوزاند... عمه جان شما دعا کنید می آید... آن مَرد می آید... ✍ الف.رحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
‌ ‌+ گفت :عُلیاء مُخَدَّرِه ... - گفتم : یعنی چه؟ + گفت : مُخَدَّرِه یعنی بانویی که کمتر از خانه بیرون می آمده! مگر اینکه ضرورتی باشد ... مُخَدَّرِه کسی است که مثلا برای زیارت قبر مادرش هم شبانه با پدر و برادرانش می رفته ... و مُخَدَّرِه کسی است که وقتی میهمان به خانه شان می آمد، پدرش نور چراغ را پایین می کشید تا حاضرین حتی حضور سایه اش را هم احساس نکنند ... مُخَدَّرِه یعنی کسی که با نامحرم روبرو نشده چه رسد به عتاب و خطاب ... کسی که رنگ بازار را هم ندیده، چه رسد به بازار برده فروشان ... و چه بگویم یعنی کسی که مجلس شراب ... -گفتم : بس است ... 😭 دروغ اسـت ان شاءالله 😔 ✍ الف. رحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
شنیده‌ام یکی از مداحان زاهد و عابد تبریز به نام ملاسلطان علی، به زیارت تان مشرف شد... این پا و آن کرد بگوید یا نگوید... مانده بود بپرسد یا نپرسد... صدای محکم و گیرایتان بلند شد: بپرس سلطان علی... بگو آن چه در دل داری... لب باز کرد و گفت: آقاجان من روضه خوانم... دلم پیش این حرف مانده و سرگردان است...:"اگر اشک چشمم تمام شود، خون گریه میکنم"شما... واقعا این را فرموده‌اید آقاجان؟... بی‌درنگ پاسخش دادید: بله، درست است سلطان علی... و او اندوهگین و سربه زیر پرسید: یابن الحسن(ع)! آیا برای مصیبت ارباً اربا شدن عمویتان حضرت علی اکبر(ع) است که خون گریه می‌کنید؟ چشمان محمدی‌تان بارانی شد و آهسته فرمودید: اگر عمویم علی اکبر(ع) هم بود، خودش هم خون گریه میکرد. رحمت الهی جاری بود و سلطان علی نمی‌خواست از بارش پرمهرِ کلمات‌تان محروم شود، باز پرسید: مولایم...آیا این اشک خونین برای مصیبت علقمه و عمویتان حضرت ابالفضل العباس(ع) است؟ آهی کشیدید‌، سر مبارکتان را پایین انداختید، دست روی دست کشیدید و با صدای لرزان گفتید: آه... برای این مصیبت...برای این غم بزرگ...اگر عمویم عباس(ع) هم بود خون گریه میکرد. دلش نمی آمد باز بپرسد... دلش نمی‌آمد نپرسد و این راز عجیب را نداند...ماند چه کند... به غم و خجالت و بغض پرسید: یابن فاطمه (س) آیا این بی تابی و حزن برای مصیبت جدتان حضرت سید الشهدا(ع) و گودی قتلگاه است؟ شنیده ام شانه های مبارکتان لرزید...به گریه افتادید... اشک های زلالتان بر گونه مبارکتان می غلطید و دل سلطان علی می‌لرزید... دل ملائک زائر قبر حسین...دل عرش خدا... دل مادرش زهرا... لب گشودید: آه...آه...اگر جدم حسین بن علی (ع) هم بود، خون گریه میکرد. از سوز دلتان، دلش سوخت و آتش گرفت و خاکستری ماند...شبیه خاکستر پارچه های سوخته یک خیمه‌‌ی کوچک در دل صحرا... از میان دود و آتش دل پرسید: ای آقای من! پس این کدام مصیبت است که شما برایش اشک که نه... خون گریه میکنید؟ سربرگرداندید. طوری که چشم های زیبای غم بارتان دیگر پیدا نبود... مکث کردید... نفس زمین و زمان حبس شده بود آهسته گفتید: اسارت عمه جانم زینب(سلام الله علیها) ...  گفتید و دیگر صدایتان نیامد... سلطان علی چشم که باز کرد...رد دو قطره خونین روی زمین بود و بوی عطری که شبیه تمام گل های محمدی عالم بود و دیگر نبود... ✍ الف.رحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
در روضه‌ات نشستم و باور نمیکنم دارد تمام می‌شود انگار، این دهه ... . . . خدایا شکرت که همه‌ی غم‌ها رفتنی‌اند، به جز غَمِ حسین‌ات…، غَمِ حسین‌ات…،غَمِ حسین‌ات… نظرات خود را راجع به با ما به اشتراک بگذارید ... 👇 @Akhbare_basij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏وفرمودین؛ خداحیامی‌کند گریھ‌کننده‌برحُسین‌[؏]را عذاب‌نماید 🪔:) آقا ماخیلی روسیاهیم‌ولی‌ ازبچگی‌ گریه کنه شما بودیم💔 به کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻 🌐@basijalborz_irankochak