eitaa logo
خبرگزاری بسیج البرز
12.5هزار دنبال‌کننده
53هزار عکس
12.7هزار ویدیو
129 فایل
کانال خبرگزاری بسیج استان البرز پنجره ای برای ترویج گفتمان انقلاب اسلامی با تفکر بسیجی سایت: basijnews.ir/fa/alborz
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ زینب، فصاحت: وا أخاه! وا عباساه! وا ضیعتنا بعدک! و بکین النسوة، و بکی الحسین معهن قال: وا ضیعتنا بعدک ... . . . بارها خواندم. بارها خواندمش. اولش مثل همه صحنه های دیگر بود. مردِ تنهایِ مهربانِ من داشت از دنیای نامهربان ها باز می گشت! مثل این همه بار که رفته بود و تنهاتر بازگشته بود ... این بار اما مثل آن بارها نبود آن بارها به زنان گفته بود که گریه نکنند. سیلی به صورت نزنند. گریبان پاره نکنند. این بار اما زینب(س) فریاد زد: برادرم!...عباسم! پس از تو ما از دست رفتیم... و زنان با او گریستند و او هم با زنان گریست و گفت : بعد از تو ما از دست رفتیم این بار نگفت گریه نکنید. سیلی به صورت نزنید. گریبان پاره نکنید ... سید الشهدا جان نشست پای روضه زنان و بسیار گریست ... بسیار ... حالا ... امروزها ... حرف عباسِ تو که می شود این لحظه هایت آتشم می زند 😭😔 تنهایِ مهربانِ من ... 🖤 ✍ الف. رحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
خبرگزاری بسیج البرز
‌ زینب، فصاحت: وا أخاه! وا عباساه! وا ضیعتنا بعدک! و بکین النسوة، و بکی الحسین معهن قال: وا ضیعتنا ب
لهوف میخواندم... نوشته بود : " و اریق ماؤها " و آب روی زمین ریخت... به گمانم سید بن طاووس نمیدانسته آن چه در مشک است تمام امید عباس(علیه السلام) ست ...نه آب! ✍ الف. رحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
آخـرش یـک روز یک شعـری میگویم که حضرت عباسش رود بشـود ... دریا بشـود ... باران بشود ... برسد به خیمه ها ... ✍ الف.رحمت نژاد به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak
👇 👇 علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم تا كه از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشك گیسویِ دختركِ منتظرش، ریخت به هم😭 تیر را با سرِ زانوش كشید از چشمش حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد 😭 او كه افتاد زمین، دور و برش ریخت به هم قبل از آنیكه برادر برسد بالینش پـدرش از نجف آمد، پدرش ریخت به هم به سرش بود بیاید به سرش ام بنین عوضش فاطمه آمد به سرش ریخت به هم كِتف ها را كه تكان داد، حسین افتاد و دست بگذاشت به رویِ كمرش، ریخت به هم خواست تا خیمه رساند، بغلش كرد، ولی مادرش گفت به خیمه نبرش، ریخت به هم نه فقط ضرب عمود آمد و ابرو وا شد خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم تیر بود و تبر و دِشنه، ولی مادر دید نیزه از سینه كه ردّ شد، جگرش ریخت به هم به سرِ نیزه ز پهلو سرش آویـزان بود آه با سنگ زدند و گذرش ریخت به هم به  کانال خبرگزاری بسیج در استان البرز بپیوندید🔻🌐 @basijalborz_irankochak