#تشرفات_
#امام_زمان_علیه_السلام
#حکایت_مهدوی
#معجزات_اهل_بیت_علیهم_السلام
#هر_روز_با_امام_زمان_علیه_السلام
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#تبلیغ_از_امام_زمان_واجب_است
🔹 تشرف سید بحرالعلوم به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام...
🔸مرحوم خادم الحجه بر فراز منبر میگفت :
🔸 سید بحرالعلوم (عموی جدِّ مرحوم آقای بروجردی ) رضوان الله علیهما ، از آخوندهای اشرافی بود و بسیار آقامنش (صد درجه بیشتر از مرحوم آقای بروجردی) - این طایفه اصالتا - آقامنش حرکت می کردند .
علامه بحرالعلوم از اشراف بود و ثروت فراوان داشت. چند سالی را که درمکه اقامت داشت، طلاب چهار مذهب اهل سنت هر یک طبق مذهب خودشان از محضر علامه کسب فیض میکردند.
روزی با شاگردانش به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف شد، با کمال وقار و ادب. آهسته و قدم زنان و زیر لب عرض ارادت کنان. ناگهان همراهان دیدند حال سید عوض شد و با صدای بلند به خواندن شعرهای عاشقانه پرداخت.
▫️ چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن
▫️به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
همه ی همراهان اعم از علما و طلاب و سایر مردم متعجب شدند ، با آن شرافت و جلالت و متانت و آقایی، چه اتفاقی افتاد که از خود بیخود شد و به شعرخوانی پرداخت و بعد از چند دقیقه ساکت شد، زیارتش را تمام کرد و از حرم بیرون آمد.
بواسطه ابهتی که سید داشت کسی جرأت بیادبی و فضولی نداشت . ملا زینالعابدین سلماسی که از زهّاد و عبّاد و از شاگردان مخصوص او بود، علت این دگرگونی را جویا شد و سید در پاسخ گفت : وقتی که بطرف بالای سر امیرالمؤمنین رفتم، دیدم که حضرت بقیة الله علیه السلام نشسته اند و در آنجا قرآن می خوانند. از دیدن ایشان، از خود بیخود شدم.
📗سخنرانی مرحوم تولایی در مسجد امام صادق علیه السلام - آریاشهر ، 1396قمری
@basoyazoohor
4_5789908629914126268.mp3
8.02M
#تشرفات_
#امام_زمان_علیه_السلام
#حکایت_مهدوی
#معجزات_اهل_بیت_علیهم_السلام
#هر_روز_با_امام_زمان_علیه_السلام
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#تبلیغ_از_امام_زمان_واجب_است
🌻حکایت زیبای تشرف یکی از شیعیان اهل قطیف به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه....
▫️ نتیجه خدمت میرزای شیرازی به حضرت زینب سلام الله علیها در حرم مطهر آن حضرت و توجه امام زمان علیه السلام به ایشان در حرم آن مخدره در دمشق...
🎤 با صدای دلنشین مرحوم حاج شیخ مصطفی خبازیان
🙏اللهم عجل لولیک الفرج و النصر و العافیه....
@basoyazoohor
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
🔹به مناسبت ۱۷ ماه مبارک رمضان؛ سالروز تأسيس مسجد مقدس جمکران به دستور امام زمان ارواحنافداه...
💠تشرف حسن بن مثله جمکرانی به محضر امام مهربان ارواحنافداه
و دستور آن حضرت مبنی
بر ساختن مسجد مقدس جمکران...
⚜جناب حسن بن مثله جمکرانی در شب هفدهم ماه مبارک رمضان در سال 373 هجری قمری در بیداری کامل با حضرت بقیةالله روحی فداه ملاقات نموده و آن حضرت امر نمودند به ساختن مسجد مقدس جمکران، که اصل داستان اینگونه است:
⚜شیخ عفیف و صالح «حسن بن مثله جمکرانی» فرمود:
من در شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سال 393 هجری قمری در منزل خود در قریهی «جمکران» خوابیده بودم، ناگهان در نیمههای شب، جمعی به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند:
⚜برخیز که حضرت بقیةالله امام مهدی روحی فداه تو را میخواهند.
من از خواب برخاستم و آماده شدم که در خدمتشان به محضر حضرت ولی عصر علیه السلام برسم و خواستم در آن تاریکی پیراهنم را بردارم گویا اشتباه کرده بودم و پیراهن دیگری را برمیداشتم و میخواستم بپوشم که از خارج منزل از همان جمعیت صدایی آمد که به من میگفت: آن پیراهن مال تونیست، به تن نکن! تا آنکه پیراهن خود را برداشته و پوشیدم، باز خواستم شلوارم را بپوشم، دوباره صدایی از خارج منزل آمد که: آن شلوار تونیست نپوش! من آن شلوار را گذاشتم و شلوار خودم را برداشته و پوشیدم. و بالأخره دنبال کلید در منزل میگشتم، که در را باز کنم و بیرون بروم، صدایی از همانجا آمد که میگفتند: در منزل باز است، احتیاجی به کلید نیست. وقتی به در خانه آمدم، دیدم جمعی از بزرگان ایستادهاند و منتظر من هستند! به آنها سلام کردم، آنها جواب دادند و به من «مرحبا» گفتند. من در خدمت آنها به همان جایی که الآن مسجد جمکران است، رفتم، خوب نگاه کردم،
⚜دیدم در آن بیابان تختی گذاشته شده و روی آن تخت فرشی افتاده و بالشهایی گذاشته شده و جوانی تقریباً سی ساله برآن بالشها تکیه کرده و پیرمردی درخدمتش نشسته و کتابی در دست گرفته و برای آن جوان میخواند و بیشتر از شصت نفر در اطراف آن تخت مشغول نمازند!
این افراد بعضی لباس سفید دارند و بعضی لباسهایشان سبزاست، آن پیر مرد که حضرت «خضر» علیه السلام بود مرا در خدمت آن جوان که حضرت بقیّة الله روحی فداه بود نشاند و آن حضرت مرا به نام خودم صدا زد و فرمود: «حسن مثله» میروی به «حسن مسلم» میگویی تو چند سال است که این زمین را آباد کرده و در آن زراعت میکنی، از این به بعد دیگر حق نداری در این زمین زراعت کنی و آنچه تا به حال از این زمین استفاده کردهای باید بدهی تا در روی این زمین مسجدی بنا کنیم!
و به «حسن مسلم» بگو: این زمین شریفی است، خدایتعالی این زمین را بر زمینهای دیگر برگزیده است و چون تو این زمین را ضمیمهی خود کردهای خدای تعالی دو پسر جوان تو را از تو گرفت ولی تنبیه نشدی و اگر از اینکار دست نکشی، خدا تو را به عذابی مبتلا کند که فکرش را نکرده باشی.
⚜من گفتم: ای سیّد و مولای من! باید نشانهای داشته باشم، تا مردم حرف مرا قبول کنند والاّ مرا تکذیب خواهند کرد، فرمود: ما برای تو نشانههایی قرار میدهیم، تو سفارش ما را برسان و به نزد «سیِد ابوالحسن» برو و بگو: با تو بیاید و آن مرد را حاضر کند و منافع سالهای گذشتهی این زمین را از او بگیرد و بدهد، تا مسجد را بنا کنند و بقیهی هزینه مسجد هم از«رهق» به ناحیهی اردهال که ملک ما است بیاورد و مسجد را تمام کنند و نصف «رهق» را وقف این مسجد کردیم تا هر سال درآمد آن را برای تعمیرات و مخارج مسجد بیاورند و مصرف کنند.
⚜و به مردم بگو: به این مسجد توجه و رغبت زیادی داشتهباشند و آن را عزیز دارند
⚜و بگو: اینجا چهار رکعت نمازبخوانند که دو رکعت اول به عنوان تحیّت مسجد است و دو رکعت دوم را به نیّت نماز صاحب الزمان علیه السلام بخوانند؛ سپس فرمود:
⚜«فمن صلیها فکأنّما صلّی فی بیت العتیق»
یعنی: کسی که این دو نماز را در اینجا بخواند، مانند کسی است که در کعبه نماز خوانده است.
📗منبع: کتاب وقایع الشیعه
#داستان_مهدوی
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#تشرفات_
#مسجد_مقدس_جمکران
#هفدهم_ماه_مبارک_رمضان
#اماکن_متبرکه
@basoyazoohor
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
🔹عنایات خاصه امام زمان ارواحنافداه به مرحوم فقیه احمد آبادی؛ مؤلف کتاب "مکیال المکارم"
▫️کتاب "مکیال المکارم" بهترین کتاب پیرامون دعا برای فرج امام زمان ارواحنا فداه و آثار و فوائد آن ؛ که بدستور خود حضرت نوشته شده است ...
🔵 ﺁﯾﺖﺍﻟﻠﻪ ﺳﯿﺪﻣﺤﻤﺪﺗﻘﯽ ﻣﻮﺳﻮﯼ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ رحمت الله علیه , مؤلف کتاب....
✨ﻭﻋﺪﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺑﻪ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻢ بزرگوار ﺩﺍﺩﻧﺪ..
💭 ﺁﯾﺖﺍﻟﻠﻪ ﺳﯿﺪﻣﺤﻤﺪﺗﻘﯽ ﻣﻮﺳﻮﯼ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻋﻠﺖ ﻧﮕﺎﺭﺵ ﮐﺘﺎﺏ «ﻣﮑﯿﺎﻝ ﺍﻟﻤﮑﺎﺭﻡ» ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﻭ ﻋﺮﺑﯽ ﻫﻢ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﻭ ﻧﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭ: «ﻣﮑﯿﺎﻝ ﺍﻟﻤﮑﺎﺭﻡ ﻓﯽ ﻓﻮﺍﺋﺪ ﺍﻟﺪﻋﺎﺀ ﻟﻠﻘﺎﺋﻢ»!
💫ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺑﺎﻧﯽ «ﻣﮑﯿﺎﻝ ﺍﻟﻤﮑﺎﺭﻡ» ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻘﺪﻣﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺑﺮ ﻣﮑﯿﺎﻝ ﻧﻮﺷﺘﻪ، ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺮ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﻼﻗﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺩﺍﺷﺘﻪ، ﺷﺒﯽ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺗﺄﻟﯿﻒ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻭ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ «ﻣﮑﯿﺎﻝ ﺍﻟﻤﮑﺎﺭﻡ ﻓﯽ ﻓﻮﺍﺋﺪ ﺍﻟﺪﻋﺎﺀ ﻟﻠﻘﺎﺋﻢ» ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
💫ﺳﯿﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮﻓﯿﻘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺄﻟﯿﻒ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۳۰ ﻗﻤﺮﯼ ﻋﺎﺯﻡ ﺳﻔﺮ ﺣﺞ ﺷﺪ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﺎﺟﯿﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﺮﺽ ﻭﺑﺎ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ.
💫ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﻋﻬﺪ ﻣﯽﺑﻨﺪﺩ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ، ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﻭﻟﯽ ﻋﺼﺮ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺑﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﺗﺄﻟﯿﻒ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ، ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺧﻮﺩ ﻭﻓﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ «ﻣﮑﯿﺎﻝ ﺍﻟﻤﮑﺎﺭﻡ» ﺭﺍ ﮐﻪ ﺣﺎﻭﯼ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﻣﻬﻢ ﺩﺭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻭﻇﺎﯾﻒ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﺗﺤﺮﯾﺮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ.
💫ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻫﺸﺖ ﺑﺨﺶ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻥ ﻣﺆﻟﻒ ﮊﺭﻑ ﺍﻧﺪﯾﺶ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺑﻪ ﺁﯾﺎﺕ ﻭ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﻣﺘﻌﺪﺩ، ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﻏﻠﺐ ﺟﻨﺒﻪ ﮐﺎﺭﺑﺮﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺑﺘﻼﯼ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﻣﻬﺪﻭﯾﺖ ﺍﺳﺖ، ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺎﻭﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
💫ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ، ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺗﺸﺮﻑ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺤﻀﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺗﺸﺮﻓﺎﺕ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﺪ:
🔵 ﻭﻋﺪﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺑﻪ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﯾﻨﯽ ﺩﺍﺩ...
💫«ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﺄﻟﯿﻒ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ، ﺑﺪﻫﯽ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪ، ﭘﺲ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﻭ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺤﻀﺮ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﺗﻮﺳﻞ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ، ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ، ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: «ﻗﺪﺭﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺧﺎﺹ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﺹ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ».
💫ﭘﺲ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﮐﺮ ﻭ ﺳﺮ ﺩﻣﺎﻍ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﻮﻻﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﺤﻘﻖ ﺷﺪﻩ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ، ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻓﺮﺩ ﺻﺎﻟﺤﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺴﯿﻢ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻣﻢ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺪﻫﯽﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﺍﺩﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﻭﻧﺸﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﺳﻬﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: «ﻫﺬﺍ ﺗﺄﻭﯾﻞ ﺭﺅﯾﺎﯼ ﻣﻦ ﻗﺒﻞ ﻗﺪ ﺟﻌﻠﻬﺎ ﺭﺑﯽ ﺣﻘﺎ»!
کانال 🔸به سوی ظهور 🔸
#تشرفات_
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#ماه_مبارک_رمضان
#رحلت_صاحب_مکیال
#تقویم_شیعه_
#بیست_و_پنجم_رمضان
@basoyazoohor
💐اعلان عید فطر از طرف امام زمان ارواحنافداه به علامه سیدمهدی قزوینی در کربلا ....
😔ای کاش...
▫️تشرف عالم بزرگوار آقا سیدمهدی قزوینی محضر مبارک امام عصر ارواحنا فداه در کربلای معلی در شب فطر و اعلان عید از جانب امام عصر ارواحنا فداه به ایشان ....
▫️عالم كامل ، آقا سيد مهدي قزويني فرمود: سالي براي زيارت فطريه (شب عيد فطر) وارد كربلا شدم و در شب سي ام ، كه احتمال شب عيد در آن مـي رفـت ، نـزديك غروب ، هنگامي كه اگر بنا بود شب عيد هم باشد، درآن وقت هلالي ديده نـمـي شود، در حرم مطهر بالاي سر مقدس بودم .
شخصي از من سؤال كرد: آيا امشب ، شب زيارت مـي بـاشـد؟ و مـقـصودش آن بود كه آيا امشب شب عيد است و ماه ناقص مي باشد تا آن كه اعمال زيارت شب عيد را بجا آورد، يا آن كه شب آخر ماه رمضان است .
مـن در جـواب گـفـتم : احتمال دارد امشب شب عيد باشد، ولي معلوم نيست كه عيدثابت شود.
ناگاه ديدم شخص بزرگواري كه به هيئت بزرگان عرب بود، با مهابت وجلالت نزد من ايستاده اسـت .
ايشان با دو نفر ديگر كه در هيبت و جلالت از ديگران ممتاز بودند، در آن جا تشريف داشت .
آن شخص به زبان فصيح كه از اهل اين اعصارو زمانها بي سابقه است ، در جواب سؤال كننده فرمود: نعم هذه الليلة ليلة الزيارة ،يعني آري ، امشب شب عيد و شب زيارت است .
وقتي اين سخن را از او شنيدم كه بدون تزلزل و ترديد، عيد را اعلام فرمود، به او گفتم :عيد بودن امـشـب را از كـجا مي گوييد؟ آيا به گفته منجم و تقويم اعتماد كرده ايد يا دليل ديگري براي آن داريد؟ اعتناي درستي به من نكرد، مگر همين قدر كه فرمود: اقول لك هذه الليلة ليلة الزيارة ، يعني به تو مي گويم امشب شب زيارتي است .
اين را گفت و با آن دو نفر به سوي در حرم براه افتاد.
وقـتي از من جدا شدند گويا الان به خود آمده باشم با خود گفتم اين جلالت و مهابت معمولا از كـسـي ديـده نشده است و اين طور مكالمه و خبر دادنها از غيب ، از غيربزرگان دين و اهل اسرار انـجـام نمي شود، لذا با عجله هر چه تمام تر ايشان را دنبال كردم و بيرون آمدم ، اما آنها را نديدم .
از خـدامي كه كنار در بودند پرسيدم : اين سه نفركه فلان لباس و فلان شكل را داشتند و الان بيرون آمدند كجا رفتند؟ گـفـتـند: ما چنين اشخاصي را كه مي گويي ، نديده ايم .
با وجود آن كه معمولا نمي شودكسي از زوار، مـخـصـوصـا اگر امتيازي بر ديگران داشته باشد، داخل صحن يا ايوان يارواق يا حرم شود و خدام او را نبينند، بلكه غالبا آنها مي دانند كه اهل كجا و چه كاره اندو از منازل هر يك اطلاع دارند و حـتـي پـيش از ورود اشراف و بزرگان به حرم ، مطلع مي شوند و مي دانند كه چه وقت و از كجا وارد مـي شـونـد.
چـنانكه هركس بر عادت خدام اطلاع داشته باشد، اينها را مي داند.
بعلاوه زماني نگذشته بود كه ايشان رفته بودند.
بـالاخـره از در خـارج شـدم و از خدامي كه در رواق و بين البابين بودند پرسيدم و همان جواب را شنيدم .
همچنين در ايوان و كفشداري گشتم ، اما اثري ديده نشد، با اين كه هر يك از زوار ناگزير بايد از جلوي كفشداري بگذرند.
بـاز بـرگـشتم و رواق و حجره ها را گردش نمودم و از ساكنين و ملازمين آنها، يعني قراءقرآن و خدام و غيره پرسيدم ، ولي به همان ترتيب خبري از سه نفر بدست نيامد.
از طـرفـي در اواخر آن شب و روز بعد معلوم شد كه شب ، شب عيد و زيارت بوده است ، بنابراين از مشاهده اين امور و تصديق قلبي ، يقين كردم كه به غير از آن بزرگوار، يعني حضرت بقية اللّه عجل اللّه تعالي فرجه الشريف كس ديگري نبوده است
📗العبقری الحسان ج 2، ص 91، س 30
#تشرفات_
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#معارف_مهدوی
#کربلا_
#عید_فطر_
🤲اللهم عجل لولیک الفرج والنصر و العافیه...
🤲اللهم إنا نشکو إليك....
@basoyazoohor
#تشرفات_
#امام_زمان_علیه_السلام
#حکایت_مهدوی
#معجزات_اهل_بیت_علیهم_السلام
#هر_روز_با_امام_زمان_علیه_السلام
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#تبلیغ_از_امام_زمان_واجب_است
#سفر_پرخیر_و_برکت ۱
🌳سفر پرخیر و برکت...
🔹حکایت جالبِ عنایت امام زمان ارواحنافداه به اصغرآقا، راننده کامیون ....
🔰 قسمت اول
▫️انسانها غالبا از اتفاقاتی که در زندگیشون میافتد ، اظهار ناراحتی میکنند؛ ولی خداوند در هر امری صلاح و مصلحتی قرار داده که بر ما انسانها پوشیده است و به مرور زمان از راز و رمز آن آگاه میشوند ...
▫️داستان زیر سفریست که در ابتدا با سختی و محنت آغاز شده و در نهایت باخیر و پربرکت و با تشرف به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه و ... ختم میشود:
🔸شروع سفر
❄️ برف همه جا را سفید پوش کرده بود، سوز سرما تا مغز استخوان فرو میرفت. هیچ اثری از آدمیزاد نبود، کامیون اصغر آقا هم از برف سفید شده بود. با عصبانیّت، کاپوت ماشین را بست و در حالی که به کاظم شاگردش بد و بیراه میگفت، سوار ماشین شد، در را محکم بست و شیشهها را هم بالا کشید و با مالیدن دستها به همدیگر خودش را گرم میکرد. پتو را از پشت صندلی برداشت و کشید روی دوشش. از دست کاظم خیلی ناراحت بود، همین طور بد و بیراه نثار او میکرد. فلاکس چای را برداشت تا در آن سرما با خوردن چای خودش را گرم کند،
❄️خیلی کلافه بود، لیوان تا نصفه پر شد، یک لعنتی هم نثار فلاکس کرد و بعد از خوردن همان نصف چای، سرش را روی فرمان ماشین گذاشت و به یاد حرفهای کاظم افتاد. « اصغر آقا شرمندهام، من نمیتوانم همراه شما بیایم». « بیخود میکنی، مگر شهر هرته که هر وقت خواستی بیایی و هر وقت خواستی نیایی». کاظم در حالی که رنگش زرد شده بود خیلی آهسته و با صدای لرزان گفت: « به خدا خیلی دلم میخواهد بیایم ولی این هفته عروسی خواهرم هست و او هم جز من کسی را ندارد و همه کارهای عروسی هم روی دوش من افتاده».
❄️اصغرآقا با یک نگاه تند، رویش را از کاظم برگرداند و در حالی که پشت به کاظم راه میرفت، گفت: « به جهنم! نیا، من هم دو برابر از حقوقت کم میکنم، حالا هم تا من میروم خانه خداحافظی کنم، گریس کاری ماشین را تمام کن». با اخم و تخم، پارکینگ را به سمت خانه ترک کرد، در راه به سختی سفر بدون شاگرد فکر میکرد، و در راه به کاظم بد و بیراه میگفت. قبل از اینکه به خیابانی که خانهاش در آن بود برسد، دکمه باز پیراهنش را بست تا جلو در و همسایه آبروداری کرده باشد و به قول زنش توران خانم آبروی آنها را تو در و همسایه نبرد.
❄️در حالی که سبیلهای بلندش را میجوید زنگ را به صدا درآورد. از داخل خانه صدای موسیقی بلند بود، یک بار دیگر دستش را روی کلید زنگ فشار داد. صدای زنگ توی صداها گم بود، مجبور شد دستش را در جیب تنگ شلوارش کند و کلید را در بیاورد. در را که باز کرد صدای موسیقی بیشتر به گوشش میخورد، در حالی که از نیامدن کاظم، هنوز کلافه و ناراحت بود ولی صدای نوار برایش تازگی داشت با همان حال دلخوری که پیدا کرده بود، زیر لب گفت: « این نوار از کجا آمده، مثل اینکه بچهها از خودم جلو زدند».
❄️وقتی وارد هال شد، کسی را ندید، خانمش داخل آشپزخانه بود و مشغول درست کردن ناهار. اصغر آقا بدون هیچ مقدمهای به سمت ضبط رفت و صدای نوار را کم کرد و با حالتی همراه اعتراض به خانمش گفت: « خانم! چه خبر است، چرا آنقدر صدای ضبط را زیاد کردهای!؟» توران خانم در حال بیرون آمدن از آشپزخانه گفت: « این نوار را داداش قاسم آورده، میگفت: جدید هست و هنوز در بازار پخش نشده». اصغر آقا که از نیامدن کاظم خیلی دلگیر شده بود بدون اینکه حرفی بزند به سمت ضبط رفت و نوار را برداشت. « این سفر را باید تنهایی بروم، کاظم خبر مرگش نمیآید، میخواهد برود عروسی، حداقل داخل ماشین، با این نوار سرگرم میشوم». توران خانم فلاکس چای را به اصغر آقا سپرد. اصغر آقا یک دستی روی موهای فریاش کشید و با یک « یا علی» بلند شد و پس از خداحافظی، فلاکس را برداشت و رفت. ...
👈 ادامه دارد....
@basoyazoohor
#تشرفات_
#امام_زمان_علیه_السلام
#حکایت_مهدوی
#معجزات_اهل_بیت_علیهم_السلام
#هر_روز_با_امام_زمان_علیه_السلام
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#تبلیغ_از_امام_زمان_واجب_است
#سفر_پرخیر_و_برکت ۲
🌳سفر پرخیر و برکت...
🔹حکایت جالبِ عنایت امام زمان ارواحنافداه به اصغرآقا، راننده کامیون ....
🔰 قسمت دوم
💥 ... اصغر آقا یک دستی روی موهای فریاش کشید و با یک « یا علی» بلند شد و پس از خداحافظی، فلاکس را برداشت و رفت.
وقتی رسید کنار ماشین، کاظم کارهای ماشین را تمام کرده و روی جدول کنار خیابان نشسته بود، تا اصغر آقا را دید بلند شد چند قدمی به استقبالش رفت و مؤدبانه سلام کرد، ولی اصغر آقا بدون هیچ توجهی، سوار ماشین شد و راه افتاد. کاظم هم دستانش را در جیبش کرد و بیحوصله به سمت خانه راهی شد، کلاهی که بر سر گذاشته بود تقریباً نیمی از صورتش را میپوشاند و اگر کسی او را میدید شاید نمیشناخت.
🔹گرفتارشدن در برف و سرما...
💥سوز سرما شروع شده بود. باد درختان بی برگ را تکان میداد، و کاظم در اندیشهٔ خرج عروسی، به دنبال دوستی میگشت که از او پول قرض کند. تا چشم کار میکرد جاده بود، اصغر آقا بخاری ماشین را روشن کرده بود ولی هوا بیش از آن سرد بود که با بخاری بشود آن را علاج کرد.
از تنهایی حوصلهاش سر رفته بود، وقتی کاظم شاگردش همراه او بود، یک کمی سر به سرش میگذاشت و با شوخی و صحبت، مشغول میشد.
دستش را سمت ضبط برد و نوار جدید را داخل ضبط گذاشت تا خودش را سرگرم کند. به یک پارکینگ رسید، کنار زد تا لاستیکهای ماشین را، وارسی کند، سوز سرما بیشتر شده بود، یک کامیون دیگر هم، کمی جلوتر پارک کرده بود، رفت تا با یک بهانهای با او حرف بزند، شاگردش را دید، یاد کاظم افتاد در دلش باز به او بد و بیراه گفت.
💥از شاگرد راننده پرسید: « شوفر کجاست؟»
شاگرد که در حال محکم کردن پیچهای چرخ جلو بود با دست اشاره به پشت ماشین کرد، اصغر آقا تا رفت عقب ماشین، ناخواسته لب و لوچهاش را جمع کرد و برگشت و رفت تا سوار ماشین بشود در حال رفتن به شاگرد راننده گفت: « این بابا انگاری مخش عیب دارد، وسط بیابان، در این سرما، کدام آدم عاقلی، نماز میخواند و پیشانیاش را روی سنگ میگذارد؟!»
با هر زحمتی بود به مشهد رسید، بار را خالی کرد و خیلی سریع برگشت، در فکر میهمانی داداش فری بود. با حسابی که کرده بود دیگر وقتی برای زدن بار نداشت، اگر باربری میرفت، معطل میشد و به میهمانی نمیرسید، از میهمانیهایی که آقا فری ترتیب میداد خیلی خوشش میآمد، همه چیز در میهمانیاش ردیف بود آن قدر شیفتهٔ پارتیهای داداش فری شده بود که حتی حاضر بود از کرایه برگشت صرفنظر کند.
سردی هوا بیشتر شده بود، دانههای برف آرام آرام روی شیشهٔ ماشین میافتادند. اصغر آقا که نوار را از حفظ شده بود با خوانندهاش زمزمه میکرد، جاده خلوت بود و بارش برف هر لحظه بیشتر میشد. خیلی از ماشینها وقتی وضع جاده را خطرناک دیده بودند، ماشینهایشان را کنار جاده پارک کرده و منتظر بهتر شدن هوا، مانده بودند، اما اصغر آقا با فکر اینکه الان دیگر برف قطع میشود یا جلوتر، هوا بهتر است به راهش ادامه داد.
💥 کوران برف بیشتر شده بود، بخاری ماشین، قدرت گرم کردن داخل ماشین را نداشت، برف پاککنها حریف دانههای برف نمیشدند و جاده پر از برف شده بود. اصغر آقا خیلی آرام حرکت میکرد، در حالی که میخواست نوار را برگرداند یکدفعه ماشین خاموش شد. « حالا بیا و درستش کن، در این برف و سرما، این دیگر چه مرگش شده».
کلاه پشمی را روی سرش گذاشت و با برداشتن جعبهٔ آچار، رفت پایین، کوران عجیبی بود، چشم تا دو متری را نمیدید، کاپوت سرد ماشین را بالا زد. کمی ور رفت ولی فایدهای نداشت. « ای کاظم ذلیل مرده، مگر دستم بهت نرسه».
از شدت سرما قدرت نگه داشتن آچار را نداشت، خیلی عصبانی شده بود، همهٔ تقصیرها را انداخته بود گردن کاظم بیچاره و دائماً در حال نفرین او بود ....
👈 ادامه دارد....
@basoyazoohor
4_5789908629914126268.mp3
8.02M
#تشرفات_
#امام_زمان_علیه_السلام
#حکایت_مهدوی
#معجزات_اهل_بیت_علیهم_السلام
#هر_روز_با_امام_زمان_علیه_السلام
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#تبلیغ_از_امام_زمان_واجب_است
🌻حکایت زیبای تشرف یکی از شیعیان اهل قطیف به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه....
▫️ نتیجه خدمت میرزای شیرازی به حضرت زینب سلام الله علیها در حرم مطهر آن حضرت و توجه امام زمان علیه السلام به ایشان در حرم آن مخدره در دمشق...
🎤 با صدای دلنشین مرحوم حاج شیخ مصطفی خبازیان
🙏اللهم عجل لولیک الفرج و النصر و العافیه....
@basoyazoohor
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
🔹به مناسبت ۱۷ ماه مبارک رمضان؛ سالروز تأسيس مسجد مقدس جمکران به دستور امام زمان ارواحنافداه...
💠تشرف حسن بن مثله جمکرانی به محضر امام مهربان ارواحنافداه
و دستور آن حضرت مبنی
بر ساختن مسجد مقدس جمکران...
⚜جناب حسن بن مثله جمکرانی در شب هفدهم ماه مبارک رمضان در سال 373 هجری قمری در بیداری کامل با حضرت بقیةالله روحی فداه ملاقات نموده و آن حضرت امر نمودند به ساختن مسجد مقدس جمکران، که اصل داستان اینگونه است:
⚜شیخ عفیف و صالح «حسن بن مثله جمکرانی» فرمود:
من در شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سال 393 هجری قمری در منزل خود در قریهی «جمکران» خوابیده بودم، ناگهان در نیمههای شب، جمعی به در خانه من آمدند و مرا از خواب بیدار کردند و گفتند:
⚜برخیز که حضرت بقیةالله امام مهدی روحی فداه تو را میخواهند.
من از خواب برخاستم و آماده شدم که در خدمتشان به محضر حضرت ولی عصر علیه السلام برسم و خواستم در آن تاریکی پیراهنم را بردارم گویا اشتباه کرده بودم و پیراهن دیگری را برمیداشتم و میخواستم بپوشم که از خارج منزل از همان جمعیت صدایی آمد که به من میگفت: آن پیراهن مال تونیست، به تن نکن! تا آنکه پیراهن خود را برداشته و پوشیدم، باز خواستم شلوارم را بپوشم، دوباره صدایی از خارج منزل آمد که: آن شلوار تونیست نپوش! من آن شلوار را گذاشتم و شلوار خودم را برداشته و پوشیدم. و بالأخره دنبال کلید در منزل میگشتم، که در را باز کنم و بیرون بروم، صدایی از همانجا آمد که میگفتند: در منزل باز است، احتیاجی به کلید نیست. وقتی به در خانه آمدم، دیدم جمعی از بزرگان ایستادهاند و منتظر من هستند! به آنها سلام کردم، آنها جواب دادند و به من «مرحبا» گفتند. من در خدمت آنها به همان جایی که الآن مسجد جمکران است، رفتم، خوب نگاه کردم،
⚜دیدم در آن بیابان تختی گذاشته شده و روی آن تخت فرشی افتاده و بالشهایی گذاشته شده و جوانی تقریباً سی ساله برآن بالشها تکیه کرده و پیرمردی درخدمتش نشسته و کتابی در دست گرفته و برای آن جوان میخواند و بیشتر از شصت نفر در اطراف آن تخت مشغول نمازند!
این افراد بعضی لباس سفید دارند و بعضی لباسهایشان سبزاست، آن پیر مرد که حضرت «خضر» علیه السلام بود مرا در خدمت آن جوان که حضرت بقیّة الله روحی فداه بود نشاند و آن حضرت مرا به نام خودم صدا زد و فرمود: «حسن مثله» میروی به «حسن مسلم» میگویی تو چند سال است که این زمین را آباد کرده و در آن زراعت میکنی، از این به بعد دیگر حق نداری در این زمین زراعت کنی و آنچه تا به حال از این زمین استفاده کردهای باید بدهی تا در روی این زمین مسجدی بنا کنیم!
و به «حسن مسلم» بگو: این زمین شریفی است، خدایتعالی این زمین را بر زمینهای دیگر برگزیده است و چون تو این زمین را ضمیمهی خود کردهای خدای تعالی دو پسر جوان تو را از تو گرفت ولی تنبیه نشدی و اگر از اینکار دست نکشی، خدا تو را به عذابی مبتلا کند که فکرش را نکرده باشی.
⚜من گفتم: ای سیّد و مولای من! باید نشانهای داشته باشم، تا مردم حرف مرا قبول کنند والاّ مرا تکذیب خواهند کرد، فرمود: ما برای تو نشانههایی قرار میدهیم، تو سفارش ما را برسان و به نزد «سیِد ابوالحسن» برو و بگو: با تو بیاید و آن مرد را حاضر کند و منافع سالهای گذشتهی این زمین را از او بگیرد و بدهد، تا مسجد را بنا کنند و بقیهی هزینه مسجد هم از«رهق» به ناحیهی اردهال که ملک ما است بیاورد و مسجد را تمام کنند و نصف «رهق» را وقف این مسجد کردیم تا هر سال درآمد آن را برای تعمیرات و مخارج مسجد بیاورند و مصرف کنند.
⚜و به مردم بگو: به این مسجد توجه و رغبت زیادی داشتهباشند و آن را عزیز دارند
⚜و بگو: اینجا چهار رکعت نمازبخوانند که دو رکعت اول به عنوان تحیّت مسجد است و دو رکعت دوم را به نیّت نماز صاحب الزمان علیه السلام بخوانند؛ سپس فرمود:
⚜«فمن صلیها فکأنّما صلّی فی بیت العتیق»
یعنی: کسی که این دو نماز را در اینجا بخواند، مانند کسی است که در کعبه نماز خوانده است.
📗منبع: کتاب وقایع الشیعه
#داستان_مهدوی
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#تشرفات_
#مسجد_مقدس_جمکران
#هفدهم_ماه_مبارک_رمضان
#اماکن_متبرکه
@basoyazoohor
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
#تشرفات_
#داستان_مهدوی
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#مسجد_مقدس_جمکران
#معارف_مهدوی
💠 مسجد مقدس جمکران قم؛ جایگاه عشاق و منتظران امام زمان ارواحنا فداه
▫️حکایت کیفیت ساخت و تأسیس مسجد مقدس جمکران...
2⃣ بخش دوم
💎 من گفتم ای سید و مولای من! باید نشانه ای داشته باشم، تا مردم حرف مرا قبول کنند و الا مرا تکذیب خواهند کرد.
فرمودند: ما برای تو نشانه ای قرار می دهیم، تو سفارش ما را برسان و به نزد «سید ابوالحسن» برو و بگو: با تو بیاید و آن مرد را حاضر کند و منافع سالهای گذشته این زمین را از او بگیرد و بدهد، تا مسجد را بنا کنند. و بقیه ی مخارج مسجد هم از«رهق» به ناحیه ی اردهال که ملک ما است (رهق اسم قریه ای بوده که اطراف اردهال است) بیاورد و مسجد را تمام کنند و نصف «رهق» را وقف این مسجد کردیم تا هر سال درآمد آن را برای تعمیرات و مخارج مسجد بیاورند و مصرف کنند.
💎 و به مردم بگو: به این مسجد توجه و رغبت زیادی داشته باشند و آنرا عزیز دارند و بگو: اینجا چهار رکعت نماز بخوانند که دو رکعت اول به عنوان تحیت مسجد است، به این ترتیب: در هر رکعت بعد از حمد هفت مرتبه «قل هو الله احد» و تسبیح رکوعها و سجودها هر یک هفت مرتبه است.
و دو رکعت دوم را به نیت نماز صاحب الزمان (علیه السلام) بخوانند، به این ترتیب در هر رکعت در سوره حمد جمله ی «ایاک نعبد و ایاک نستعین» را صد بار بگویند.
💎 و تسبیح رکوعها و سجودها را نیز هفت مرتبه تکرار کنند و نماز را سلام دهند، بعد از نماز تسبیح حضرت زهرا سلام الله علیها را بگویند و سپس سر به سجده گذارند و صد مرتبه صلوات بر پیغمبر و آلش بفرستند سپس فرمودند:
💥فمن صلیهما فکانما صلی فی البیت العتیق💥
یعنی: کسی که این دو نماز را در اینجا بخواند، مثل کسی است، که در کعبه نماز خوانده است.
وقتی این سخنان را شنیدم با خودم گفتم: که محل مسجدی که متعلق به حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) است همان جائی است، که آن جوان با چهار بالش نشسته است.
به هر حال حضرت بقیة الله (علیه السلام) به من اشاره فرمودند که: مرخصی، من از خدمتش مرخص شدم، وقتی مقداری راه به طرف منزلم در جمکران رفتم، دوباره مرا صدا زدند و فرمودند:
💎 در گله گوسفندان «جعفر کاشانی چوپان» بزی است که تو باید آن را بخری، اگر مردم ده جمکران پولش را دادند بخر و اگر هم آنها پولش را ندادند، باز هم از پول خودت آن بز را بخر و فردا شب که شب هجدهم ماه مبارک رمضان است، آن بز را در اینجا بکش و گوشتش را اگر به هر بیماری که مرضش سخت باشد و یا به هر علت دیگری که داشته باشد، بدهی خدای تعالی او را شفا می دهد و آن بز ابلق، موهای زیادی دارد و هفت علامت در او هست که سه علامت در طرفی و چهار علامت دیگر در طرف دیگر
اوست.
💎 باز من مرخص شدم و رفتم، دوباره مرا صدا زدند و فرمودند:
ما هفتاد روز یا هفت روز دیگر در اینجا هستیم (اگر بر هفت روز حمل کنی شب بیست و سوم می شود و اگر بر هفتاد روز حمل کنی شب بیست و پنجم ذیقعده است ، که شب بسیار بزرگی است)
به هر حال مرتبه سوم از خدمتشان مرخص شدم و به منزل رفتم و تا صبح در فکر این جریان بودم صبح نمازم را خواندم و به نزد «علی المنذر» رفتم و قصه را برای او نقل کردم و علامتی که از امام زمان علیه السلام باقی مانده بود در محل مسجد فعلی زنجیرها و میخهائی بود که بر آنجا ظاهر بود دیدیم، سپس با هم خدمت «سید ابوالحسن الرضا» رفتیم، وقتی به در خانه ی آن سید جلیل رسیدیم، دیدیم خدمتگزارانش منتظر ما هستند.
اول از من پرسیدند: تو اهل جمکرانی؟
گفتم: بله
گفتند: «سید ابوالحسن» از سحر گاه منتظر شما است.
◀️ ادامه دارد......
@basoyazoohor
🔹عنایات خاصه امام زمان ارواحنافداه به مرحوم فقیه احمد آبادی؛ مؤلف کتاب "مکیال المکارم"
▫️کتاب "مکیال المکارم" بهترین کتاب پیرامون دعا برای فرج امام زمان ارواحنا فداه و آثار و فوائد آن ؛ که بدستور خود حضرت نوشته شده است ...
🔵 ﺁﯾﺖﺍﻟﻠﻪ ﺳﯿﺪﻣﺤﻤﺪﺗﻘﯽ ﻣﻮﺳﻮﯼ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ رحمت الله علیه , مؤلف کتاب....
✨ﻭﻋﺪﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺑﻪ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻢ بزرگوار ﺩﺍﺩﻧﺪ..
💭 ﺁﯾﺖﺍﻟﻠﻪ ﺳﯿﺪﻣﺤﻤﺪﺗﻘﯽ ﻣﻮﺳﻮﯼ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻋﻠﺖ ﻧﮕﺎﺭﺵ ﮐﺘﺎﺏ «ﻣﮑﯿﺎﻝ ﺍﻟﻤﮑﺎﺭﻡ» ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ:
ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﻭ ﻋﺮﺑﯽ ﻫﻢ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﻭ ﻧﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭ: «ﻣﮑﯿﺎﻝ ﺍﻟﻤﮑﺎﺭﻡ ﻓﯽ ﻓﻮﺍﺋﺪ ﺍﻟﺪﻋﺎﺀ ﻟﻠﻘﺎﺋﻢ»!
💫ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺑﺎﻧﯽ «ﻣﮑﯿﺎﻝ ﺍﻟﻤﮑﺎﺭﻡ» ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻘﺪﻣﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺑﺮ ﻣﮑﯿﺎﻝ ﻧﻮﺷﺘﻪ، ﭼﻨﯿﻦ ﺑﺮ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﻼﻗﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺩﺍﺷﺘﻪ، ﺷﺒﯽ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺗﺄﻟﯿﻒ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﯼ ﺗﻮﺻﯿﻪ ﻭ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﻣﯽﻓﺮﻣﺎﯾﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ «ﻣﮑﯿﺎﻝ ﺍﻟﻤﮑﺎﺭﻡ ﻓﯽ ﻓﻮﺍﺋﺪ ﺍﻟﺪﻋﺎﺀ ﻟﻠﻘﺎﺋﻢ» ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﯽﮐﻨﺪ.
💫ﺳﯿﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﻭﻟﯽ ﺗﻮﻓﯿﻘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺄﻟﯿﻒ ﺁﻥ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۱۳۳۰ ﻗﻤﺮﯼ ﻋﺎﺯﻡ ﺳﻔﺮ ﺣﺞ ﺷﺪ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﺎﺟﯿﺎﻥ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﺮﺽ ﻭﺑﺎ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺘﻨﺪ.
💫ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﻋﻬﺪ ﻣﯽﺑﻨﺪﺩ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ، ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺣﻀﺮﺕ ﻭﻟﯽ ﻋﺼﺮ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺑﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﺗﺄﻟﯿﻒ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ، ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺧﻮﺩ ﻭﻓﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ «ﻣﮑﯿﺎﻝ ﺍﻟﻤﮑﺎﺭﻡ» ﺭﺍ ﮐﻪ ﺣﺎﻭﯼ ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﻣﻬﻢ ﺩﺭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻭﻇﺎﯾﻒ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﺗﺤﺮﯾﺮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩ.
💫ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻫﺸﺖ ﺑﺨﺶ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻥ ﻣﺆﻟﻒ ﮊﺭﻑ ﺍﻧﺪﯾﺶ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻨﺎﺩ ﺑﻪ ﺁﯾﺎﺕ ﻭ ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﻣﺘﻌﺪﺩ، ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺕ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﻭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺎﺯﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﻏﻠﺐ ﺟﻨﺒﻪ ﮐﺎﺭﺑﺮﺩﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﺑﺘﻼﯼ ﺷﯿﻌﯿﺎﻥ ﻭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺧﺼﻮﺹ ﻣﻬﺪﻭﯾﺖ ﺍﺳﺖ، ﻣﻮﺭﺩ ﮐﺎﻭﺵ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
💫ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ، ﻣﯿﺮﺯﺍ ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺗﺸﺮﻑ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﺤﻀﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺗﺸﺮﻓﺎﺕ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﺪ:
🔵 ﻭﻋﺪﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﺑﻪ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻢ ﺩﯾﻨﯽ ﺩﺍﺩ...
💫«ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺗﺄﻟﯿﻒ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ، ﺑﺪﻫﯽ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪ، ﭘﺲ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ(ﻋﺠﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻌﺎﻟﯽ) ﻭ ﭘﺪﺭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺤﻀﺮ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ، ﺍﯾﻦ ﺗﻮﺳﻞ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ، ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ، ﺣﻀﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: «ﻗﺪﺭﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺧﺎﺹ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﺹ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ».
💫ﭘﺲ ﺷﺎﺩ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﮐﺮ ﻭ ﺳﺮ ﺩﻣﺎﻍ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻭﻋﺪﻩ ﻣﻮﻻﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﺤﻘﻖ ﺷﺪﻩ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ، ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻣﺪﺗﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻓﺮﺩ ﺻﺎﻟﺤﯽ ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺴﯿﻢ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻣﻢ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻐﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﺪﻫﯽﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﺍﺩﺍ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﻭﻧﺸﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﺳﻬﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺳﺖ، ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: «ﻫﺬﺍ ﺗﺄﻭﯾﻞ ﺭﺅﯾﺎﯼ ﻣﻦ ﻗﺒﻞ ﻗﺪ ﺟﻌﻠﻬﺎ ﺭﺑﯽ ﺣﻘﺎ»!
کانال 🔸به سوی ظهور 🔸
#تشرفات_
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#ماه_مبارک_رمضان
#رحلت_صاحب_مکیال
#تقویم_شیعه_
#بیست_و_پنجم_رمضان
@basoyazoohor
💐اعلان عید فطر از طرف امام زمان ارواحنافداه به علامه سیدمهدی قزوینی در کربلا ....
😔ای کاش...
▫️تشرف عالم بزرگوار آقا سیدمهدی قزوینی محضر مبارک امام عصر ارواحنا فداه در کربلای معلی در شب فطر و اعلان عید از جانب امام عصر ارواحنا فداه به ایشان ....
▫️عالم كامل ، آقا سيد مهدي قزويني فرمود: سالي براي زيارت فطريه (شب عيد فطر) وارد كربلا شدم و در شب سي ام ، كه احتمال شب عيد در آن مـي رفـت ، نـزديك غروب ، هنگامي كه اگر بنا بود شب عيد هم باشد، درآن وقت هلالي ديده نـمـي شود، در حرم مطهر بالاي سر مقدس بودم .
شخصي از من سؤال كرد: آيا امشب ، شب زيارت مـي بـاشـد؟ و مـقـصودش آن بود كه آيا امشب شب عيد است و ماه ناقص مي باشد تا آن كه اعمال زيارت شب عيد را بجا آورد، يا آن كه شب آخر ماه رمضان است .
مـن در جـواب گـفـتم : احتمال دارد امشب شب عيد باشد، ولي معلوم نيست كه عيدثابت شود.
ناگاه ديدم شخص بزرگواري كه به هيئت بزرگان عرب بود، با مهابت وجلالت نزد من ايستاده اسـت .
ايشان با دو نفر ديگر كه در هيبت و جلالت از ديگران ممتاز بودند، در آن جا تشريف داشت .
آن شخص به زبان فصيح كه از اهل اين اعصارو زمانها بي سابقه است ، در جواب سؤال كننده فرمود: نعم هذه الليلة ليلة الزيارة ،يعني آري ، امشب شب عيد و شب زيارت است .
وقتي اين سخن را از او شنيدم كه بدون تزلزل و ترديد، عيد را اعلام فرمود، به او گفتم :عيد بودن امـشـب را از كـجا مي گوييد؟ آيا به گفته منجم و تقويم اعتماد كرده ايد يا دليل ديگري براي آن داريد؟ اعتناي درستي به من نكرد، مگر همين قدر كه فرمود: اقول لك هذه الليلة ليلة الزيارة ، يعني به تو مي گويم امشب شب زيارتي است .
اين را گفت و با آن دو نفر به سوي در حرم براه افتاد.
وقـتي از من جدا شدند گويا الان به خود آمده باشم با خود گفتم اين جلالت و مهابت معمولا از كـسـي ديـده نشده است و اين طور مكالمه و خبر دادنها از غيب ، از غيربزرگان دين و اهل اسرار انـجـام نمي شود، لذا با عجله هر چه تمام تر ايشان را دنبال كردم و بيرون آمدم ، اما آنها را نديدم .
از خـدامي كه كنار در بودند پرسيدم : اين سه نفركه فلان لباس و فلان شكل را داشتند و الان بيرون آمدند كجا رفتند؟ گـفـتـند: ما چنين اشخاصي را كه مي گويي ، نديده ايم .
با وجود آن كه معمولا نمي شودكسي از زوار، مـخـصـوصـا اگر امتيازي بر ديگران داشته باشد، داخل صحن يا ايوان يارواق يا حرم شود و خدام او را نبينند، بلكه غالبا آنها مي دانند كه اهل كجا و چه كاره اندو از منازل هر يك اطلاع دارند و حـتـي پـيش از ورود اشراف و بزرگان به حرم ، مطلع مي شوند و مي دانند كه چه وقت و از كجا وارد مـي شـونـد.
چـنانكه هركس بر عادت خدام اطلاع داشته باشد، اينها را مي داند.
بعلاوه زماني نگذشته بود كه ايشان رفته بودند.
بـالاخـره از در خـارج شـدم و از خدامي كه در رواق و بين البابين بودند پرسيدم و همان جواب را شنيدم .
همچنين در ايوان و كفشداري گشتم ، اما اثري ديده نشد، با اين كه هر يك از زوار ناگزير بايد از جلوي كفشداري بگذرند.
بـاز بـرگـشتم و رواق و حجره ها را گردش نمودم و از ساكنين و ملازمين آنها، يعني قراءقرآن و خدام و غيره پرسيدم ، ولي به همان ترتيب خبري از سه نفر بدست نيامد.
از طـرفـي در اواخر آن شب و روز بعد معلوم شد كه شب ، شب عيد و زيارت بوده است ، بنابراين از مشاهده اين امور و تصديق قلبي ، يقين كردم كه به غير از آن بزرگوار، يعني حضرت بقية اللّه عجل اللّه تعالي فرجه الشريف كس ديگري نبوده است
📗العبقری الحسان ج 2، ص 91، س 30
#تشرفات_
#معجزات_امام_زمان_علیه_السلام
#معارف_مهدوی
#کربلا_
#عید_فطر_
@basoyazoohor