eitaa logo
🚩 به سوی ظهور 🚩🌤
324 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
468 ویدیو
94 فایل
به یاد مظلوم عالم ؛ امام عصر و زمان ارواحنا له الفداء، و چشم انتظار و لحظه شمار دولت کریمه اش؛ ان شاءالله؛ به همین زودی شاهد دولت کریمه اش باشیم.... https://eitaa.com/basoyazoohor
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹سفارش امام زمان ارواحنافداه به خواندن کتاب شریف "صحیفه سجادیه " در تشرف مرحوم علامه مجلسی بزرگ خدمت امام زمان ارواحنافداه... ▫️مرحوم ملا محمد تقی مجلسی (مجلسی پدر،متوفی 1070 ه.ق) در کتاب "روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه " داستان تشرفشان به محضر مبارک حضرت ولی عصر (عجل الله فرجه) را چنین نقل می نمایند: در اوایل سن بلوغ بسيار به دنبال خودسازي بودم . شبی از شبها بالای سطح خانه خود بین خواب و بیداری بودم، وجود نازنين بقية الله (عجل الله فرجه) را دیدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب «مسجد جامع»، با کمال شوق و شعف خدمت سراسر شرافت آن بزرگوار رسیدم و از مسائلی سؤال نمودم ... بعد عرض نمودم: یابن رسول الله همیشه دستم به شما نمی‏رسد! کتابی به من بدهید که بر آن عمل نمایم. فرمودند: برو از «آقا محمد تاجا» کتاب بگیر! گویا من می‏شناختم او را. رفتم و کتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن او بودم و می‏گریستم. یک دفعه از آن حالت خواب و بیداری به خود آمدم. دیدم در بالای بام خانه خود هستم. کمال حزن و غصه بر من رو نمود. در ذهنم گذشت که «محمد تاجا» همان «شیخ بهائی» است و «تاج» هم از باب ریاست شریعت است. چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ایشان رفتم و کیفیت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشا الله به آن مطلبی که قصد دارید خواهید رسید. اين تعبير به دلم ننشست . آنگه محلی که حضرت - علیه الصلوه و السلام - را در آنجا دیده بودم، از باب شوق، خود را بدانجا رسانیدم، در آنجا «آقا حسن تاجا» را ملاقات نمودم . مرا که دید گفت: ملا محمد تقی! بیا برویم در خانه بعضی از کتب که موقوفه مرحوم آقا قدیر هست، به تو بدهم! مرا به خانه اش برد. گفت: هر کتابی که می‏خواهی بردار! دست زدم و کتابی برداشتم. نظر نمودم دیدم کتابی است که حضرت «حجة الله» روحی فداه دیشب به من مرحمت فرموده بودند. 👈دیدم که «صحیفه سجادیه» است. مشغول شدم به گریه و برخاستم. گفت : كتب دیگر را هم بردار! گفتم: همین کتاب کفایت می‏کند. پس شروع نمودم در تصحیح و مقابله و تعلیم مردم. و چنان شد که از برکت کتاب مذکور، غالب اهل اصفهان، (در آن زمان) «مستجاب الدعوه» شدند!! 📗منبع: روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه جلد چهاردهم صفحه 419 با اندكي تصرف @basoyazoohor
🔹عنایت امام زمان ارواحنافداه به زایر بیت الله الحرام 🔸در حکایت تشرف عالم بزرگوار شیخ محمّد کوفی به محضر نورانی امام زمان ارواحنافداه در راه حج... 1⃣ قسمت اول ▫️در کتاب ''شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام '" پیرامون تشرف عالم بزرگوار شیخ محمد کوفی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه چنین مینویسد: 🌴 در یکی از اوراقی که حضرت آیت‌اللّه حائری دام ظله العالی ضبط نموده و ملحق به یادنامه نموده‌اند چنین مسطور است: جناب آقای شیخ محمّد کوفی که به زهد و تقوی و صلاح بین خواص علماء و فضلاء نجف اشرف معروف و ملتزم بود شب‌ها و روزهای جمعه به نجف مشرف می‌شد. چون قضیهٔ تشرف ایشان را خدمت حضرت ولی عصر عجّل‌الله تعالی فرجه الشریف از بعضی علما شنیده بودم یک روز جمعه به مدرسهٔ صدر در نجف اشرف در حجرهٔ یکی از آقایان رفقا خدمت ایشان رسیدم و استدعا کردم شرح تشرف را از زبان خود ایشان بشنوم آنچه در نظرم مانده مضمون فرمایش ایشان از قرار ذیل است. 🌴فرمود: با پدرم به مکهٔ معظمه مشرف شدم فقط یک شتر داشتیم که پدرم سوار بود و من پیاده ملازم و مواظب، خدمت او بودم در مراجعت به سماوه رسیدیم، استری (قاطر) از اشخاصی که شغلشان جنازه‌کش بین سماوه و نجف بود از شخصی سنی تا نجف اجاره کردیم. چون شتر کندی می‌کرد و گاهی می‌خوابید و به زحمت او را بلند می‌کردیم. پدرم سوار قاطر و من سوار شتر از سماوه حرکت کردیم بین راه اغلب نقاط باتلاق بود و شتر همیشه مسافتی را عقب می‌افتاد و به خشونت و درشتگوئی مکاری شتر مبتلا بودم تا اینکه برخوردیم به جایی که گِل زیاد بود شتر خوابید و هر چه کردیم برنخاست. در اثر تعقیب در بلند کردن لباس‌هایم گِل آلود شد و ... ادامه دارد... @basoyazoohor
🔹سرگذشت پول با برکت ▫️در تشرف مرحوم درافشان به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه در ایام حج تمتع ▫️عنایتی دیگر از امام زمان ارواحنافداه به زائر بیت الله الحرام 1⃣قسمت اول🔰 🌻 تشرف عالم ربانی، مفسر قرآن، مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین جناب آقای سید حسن دُرّافشان به محضر مبارک حضرت بقیةالله الأعظم امام زمان ارواحنافداه. ▫️در کتاب "شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام " مینویسد: این حکایت تشرف را، دانشمند گرانمایه، مدرس توانا و محقق فرزانه،عاشق اهلبیت عصمت و طهارت علیهم‌السّلام حضرت حجة ‌الاسلام والمسلمین آقای حاج سیّد مرتضی مجتهدی سیستانی دامت برکاته -صاحب تألیفات عالیه- در اختیار ما گذاشتند. و اینک سرگذشت پول بابرکت: 🔸حاج سید حسن دُرافشان فرمودند: در سفری که به خانهٔ خدا به نیابت امام زمان علیه‌السّلام مشرف شدم، با رفیقم حاج بمان شرط کردم که در این سفر هر چه من گفتم او انجام دهد و هر چه او گفت من عملی نمایم. در جده به او گفتم: من اسباب سفر را آوردم تو برو قند بگیر تا من چای درست کنم. چای درست کردم و در این حال به فکر افتادم آیا پول من که سیصد تومان است برای مخارج سفر کفایت می‌کند یا نه؟ 🔸 در این هنگام یک دفعه از در اتاق مقابل کسی پیدا شد و سلام کرد. من جواب عرضه داشتم، ایشان تفضل فرمودند و تشریف آوردند و طرف دست چپ من نشستند و دست به شانهٔ من زدند و فرمودند: «ثلاثمأة تومان یکفیک» ؛ یعنی: «سیصد تومان تو را کفایت می‌کند». من به فارسی کلامی گفتم که شایسته نبود چون در آن هنگام آن بزرگوار را نشناختم. حضرت تبسم نمودند و به فارسی فرمودند: «سیصد تومان تو را کافی است و هر که هر چه خواست از آن پول به او بده». به ایشان گفتم چای بخورید. فرمودند: «نه» و رفتند من با خودم گفتم ایشان که بود؟ برخاستم دم در رفتم ولی ایشان را ندیدم شروع به گریه کردم. در این میان حاج بمان آمد و گفت: «چرا گریه می‌کنی؟» گفتم: «این‌جا جای گریه است»، ولی امر را از ایشان پنهان کردم. رفتم به مکه و طواف خانهٔ خدا و اعمال را به خواست خداوند انجام دادم. پس از خواندن نماز در مقام حضرت ابراهیم علیه‌السّلام دیدم فردی در کنار من نشسته و ... ادامه دارد ... @basoyazoohor
🔹سرگذشت پول با برکت ▫️در تشرف مرحوم درافشان به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه در ایام حج تمتع ▫️عنایتی دیگر از امام زمان ارواحنافداه به زائر بیت الله الحرام 2⃣قسمت دوم 🌼 ... رفتم به مکه و طواف خانهٔ خدا و اعمال را به خواست خداوند انجام دادم. پس از خواندن نماز در مقام حضرت ابراهیم علیه‌السّلام دیدم فردی در کنار من نشسته و در باب نماز با هم صحبت کردیم در این بین شنیدم که یکی از رفقای من می‌گفت: «آقای درافشان» برگشتم صاحب صدا را دیدم ولی او در حال رکوع بود چون رو از او برگرداندم کسی در کنارم نبود. ▫️در این سفر دو بار خدمت امام عصر علیه‌السّلام مشرف شدم و هر دو بار آن بزرگوار را نشناختم. وقتی مشرف شدم به خانهٔ خدا در «جبل المشراق» منزل گرفتیم در خانه داد و بیداد بلند شد چون ۳ نفر آن را اجاره کرده بودند من از خانه بیرون آمدم و روی تختی که آنجا بود نشستم. در این بین دیدم حاج رضا علاف رحمةالله‌علیه پیدا شد و گفت: «من بی‌بی‌ام را قاچاق آورده‌ام مکه و حالا پولم تمام شده با خود گفتم آقای درافشان استاد قرائت من است از او سؤال می‌کنم؛ حال من پول می‌خواهم». یادم از کلام امام علیه‌السّلام آمد، گفتم: «چقدر پول می‌خواهی؟» گفت: «پانصد تومان»، پانصد تومان از کیف به او دادم. ▫️بعد از آن حاج میر اسد‌الله رحمةالله‌علیه آمد و گفت: «رفتم به طواف، پول‌هایم را بردند». گفتم هر چه باشد با هم می‌خوریم. گفت: «نه من پول می‌خواهم». گفتم: «چقدر می‌خواهی؟» گفت: «ششصد تومان می‌خواهم، من از شیرازی‌ها می‌گیرم و به شما می‌دهم»، من دست به کیف بردم و ششصد تومان به او دادم. در آن سفر صد و ده ریال پول قربانی دادم و مخارج سفر از همان پول تأمین شد. بعد از اعمال حج به مدینه رفتیم. در مدینه پس از زیارت، برد یمانی برای کفن خریدم و چیزهای دیگر از همان پول خریدم. از مدینهٔ طیبه به جده رفتیم. در آنجا حاج حسن پور بداخشان فرمود : هر کسی که با من بیاید به کربلای معلا چه او را به کربلا ببرم یا به تهران برای من فرقی نمی‌کند هر کسی می‌خواهد با من بیاید باید صد و پنجاه تومان بدهد. ... ادامه دارد... @basoyazoohor
🔹سرگذشت پول با برکت ▫️در تشرف مرحوم درافشان به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه در ایام حج تمتع ▫️عنایتی دیگر از امام زمان ارواحنافداه به زائر بیت الله الحرام 3⃣قسمت سوم🔰 🍃 ... از مدینهٔ طیبه به جده رفتیم. در آنجا حاج حسن پور بداخشان فرمود: هر کسی که با من بیاید به کربلای معلا چه او را به کربلا ببرم یا به تهران برای من فرقی نمی‌کند هر کسی می‌خواهد با من بیاید باید صد و پنجاه تومان بدهد. من صد و پنجاه تومان از همان پول به او دادم و رفتیم عراق در آنجا به ما گفتند کرایه اینجا با خود شماست. از کربلا به نجف رفتیم و در محله حویش خدمت آقای پسر عمو مشرف شدم. پرسیدم حالتان چطور است؟ گفتند: «خوب است ولی پول برای من نیامده و قرض دار شدم». گفتم: «چقدر؟» فرمودند: «سیصد تومان». به ایشان هم سیصد تومان دادم. 🔆بعد از زیارت، با ایشان محضر آیت‌الله حکیم رفتیم و قدری از همان پول از باب سهم امام علیه‌السّلام خدمت ایشان تقدیم کردم و قبض گرفتم. در صحن مطهر با (حاج غلامعلی رضائیان تربتی) برخورد کردم؛ گفتند: «رفیق من پولش تمام شده دویست تومان به من بدهید در مشهد به شما می‌دهم». من به ایشان دویست تومان دادم. از نجف به کربلا رفتیم مادر حاج علی اکبر زابلی مقدم دختری داشتند زن شخصی بود به نام حبیب، نزاع میان آنها شده و زن را طلاق داده بود. گفت: «اشرف را طلاق داده‌اند و می‌خواهد قاچاق به ایران برود پول لازم دارد» . گفتم: «چقدر پول می‌خواهد؟» گفت: «سیصد تومان لازم تا به مرز ناس که قاچاق افراد را به ایران می‌برد بدهد». من از همان پول کیف سیصد تومان به او دادم. ... ادامه دارد.... @basoyazoohor
🔹سرگذشت پول با برکت ▫️در تشرف مرحوم درافشان به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه در ایام حج تمتع ▫️عنایتی دیگر از امام زمان ارواحنافداه به زائر بیت الله الحرام 4⃣قسمت چهارم (آخر)🔰 🔆می‌خواستم به زیارت حضرت هادی و حضرت عسکری علیهم‌السّلام مشرف شوم پس از برگشت از زیارت دیدم زن یکی از رفقا گریه می‌کند، گفتم: «حاجیه خانم چرا گریه می‌کنی؟» گفت: «پولم تمام شده و من سینه‌ریز را بردم بفروشم در مشهد برایم هفتصد تومان تمام شده ولی اینجا سیصد تومان بیشتر نمی‌خرند». گفتم: «چقدر لازم داری؟» گفت: «صد تومان». من از همان پول کیف صد تومان به او دادم. 🔆دختر حاج علی آقا علاف به من گفت: «صد تومان به من قرض بدهید شوهرم در مشهد به شما می‌دهد» . من صد تومان به او دادم. 👈خلاصه در این سفر هرکه هر چقدر پول می‌خواست، من از برکت امام عصر علیه‌السّلام به او پرداختم. پس از برگشت، در مشهد به پسرم آقا سیّد حسین گفتم: «قرض داری یا نه؟» گفت: «چهارصد تومان». گفتم: «خدا برکت دهد به خزینهٔ امام زمان علیه‌السّلام» و پول را به او دادم و جریان را نقل کردم و دیگر اثری از پول ندیدم!! 👌آری ؛ این نمونه ایست از برکت دستان مبارک امام زمان ارواحنافداه که در عصر ظهور، همگان از این برکت عظیم در همه مراحل زندگی بهره مند خواهند شد ... 👈برای روشن شدن چگونگی و کیفیت "" این بحث را در بخشهای بعدی تحت عنوان برکت ادامه میدهیم... 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّک الْفَرَج💠 📗منبع؛ کتاب شیفتگان حضرت مهدی علیه‌السّلام، ج ۳، ص ۱۶۷. @basoyazoohor
۱ 🔹برخی از تشرفات مرحوم حاج محمّد علی فشندی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه در ایام حج و مسجد مقدس جمکران و ... ▫️و راز و رمز این تشرفات... قسمت اول 🔰 ▫️از مرحوم فشندی با تمام اخلاص و مقامات روحی‌اش اطلاع زیادی در دست نیست، هر چند که آن مرد خدا و عاشق و شیفته امام زمان ارواحنافداه، تشرفات متعددی خدمت حضرت ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف داشته‌اند، اما از ایشان به دلیل سِر نگه داشتن و کتوم بودنشان اسرار چندانی فاش نشده است. ▫️با این حال، قبل از بیان تشرفات ، مختصری از شرح حال این مرد خدا و عاشق امام زمان ارواحنافداه را از زبان همسر مکرمه ایشان نقل میکنیم که نشانگر برخی از راز و رمزها و چرائی تشرفات این مرد بااخلاص است. و نیز بیانگر نزدیکی و ارتباط محکم ایشان با امام زمانشان حضرت ولی عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف است. این جریان در مجله کوثر هدایت، شماره ۲۰، صفحات ۲۲ - ۲۴ نقل شده است: 🌼خصوصیات اخلاقی مرحوم فشندی: 🍃 در بهشت زهرا، قطعه ۹۱، پیکر رادمردی آرام گرفته است، که در طول زندگی پربارش، در رسیدن به محبوب، لحظه‌ای آرام و قرار نمی‌گرفت. وقتی که اطرافیان به او توصیه می‌کردند که لحظه‌ای آرام بگیر، ساعتی بخواب؛ او می‌گفت: «فرصت برای خوابیدن بسیار است، آن قدر که از خوابیدن سیر شوی!» ⚡️ ایشان از سن هفت سالگی پای منبرها بود و تا آخر عمر مبارکشان همیشه در جلسات و هیئت‌ها و مراسمی که برای ائمه اطهار علیهم‌السّلام تشکیل می‌شد، شرکت می‌کرد. ⚡️یک مغازه میوه فروشی در میدان ژاله (شهدا) داشت، صبح‌ها آنجا کار می‌کرد، بعد از ظهر را استراحت می‌کرد، 👈 عبادتش هم بیشتر در نیمه‌های شب بود، 👈 نمازهای واجب را مقیّد بود در مسجد به جماعت بخواند. لحظه آرام نداشت. همیشه یا به کار یا به عبادت مشغول بودند. ⚡️مسافرت زیادی می‌رفتند، بیشتر عمرشان را در سفرهای زیارتی طی کردند. 👈 ایشان ۳۳ مرتبه به مکّه معظّمه مشرف شدند، 👈کربلا خیلی زیاد رفتند و سفرشان به مشهد مقدس قابل شمارش نبود، 👈جمکران هم معمولاً هفته‌ای یک بار می‌رفتند، ⚡️ در یک سفر، تمام ماه رمضان را در مدینه ماندیم، با آن که سواد نداشتند اما بیشتر دعاها و زیارت نامه‌ها را از حفظ می‌خواندند. 👈 وقتی به زیارت امام رضا علیه‌السّلام و یا به زیارت امام حسین علیه‌السّلام مشرف می‌شدند، تمام آداب زیارت و زیارت‌نامه‌های مربوطه را از حفظ می‌خواندند. وقتی که در بستر بیماری بودند، دیدم که لب‌هایشان تکان می‌خورد، شب جمعه بود، دقت کردم دیدم دعای کمیل می‌خوانند. آن قدر کار می‌کرد که هزینه روزانه و هزینه سفرشان تأمین شود، همیشه می‌گفت: «امروزت را بخور تا فردا خدا بزرگ است.» ... 👈 ادامه دارد.... @basoyazoohor
۲ 🔹برخی از تشرفات مرحوم حاج محمّد علی فشندی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه در ایام حج، کربلا ، مسجد مقدس جمکران و ... ▫️و راز و رمز این تشرفات... 2⃣ قسمت دوم 🔰 🌼خصوصیات اخلاقی مرحوم فشندی و راز و رمز تشرفاتشان 🌸 ... الان حدود هفده سال است که ایشان از دنیا رفته‌اند، ایشان خیلی کتوم و سِر نگه‌دار بودند، اصلاً هیچ چیز نمی‌گفتند، من تا چند سال اخیر که جریانات ایشان را در کتاب خواندم، او را نمی‌شناختم؛ گاهی هم افراد ناشناسی را می‌دیدم که می‌آمدند و می‌رفتند، آنها از تمام روحیات او اطلاع داشتند. ▫️(مقید به ترک گناه) 👈 به یکی از دوستانش گفته بود: من از اول جوانی مقیّد بودم که گناه نکنم 👈 و آن قدر به حج بروم تا به محضر مولایم، حضرت بقیة‌اللّه (روحی فداه) مشرف شوم. ▫️(تشرف به حچ به نیت دیدار یار) 🌟سال‌ها بود که به این امید به مکّه معظّمه مشرف می‌شد. تشرّف در مکّه معظّمه را برای دوستانش می‌گفت که من شنیدم، اما تشرف در کربلا را در کتابی که یکی از دوستانش نوشته بود، خواندم و اصلاً از آن خبر نداشتم. 🌟از دوستان او حاج ملا آقا معین شیرازی و حاج آقا میر اسماعیل خیاط بودند که از بسیاری از اسرار او آگاه بودند و هیچ کدام از آنها هم در قید حیات نیستند. ▫️(خدمت به مادر) 👈خدمت به مادر را خیلی مهم می‌دانستند و برای ایشان خیلی زحمت می‌کشیدند، ایشان به جهت ملاحظه حال مادرشان خیلی دیر و در سن چهل سالگی ازدواج کردند که بعد از ازدواج ایشان مادرشان دو سال بیشتر زنده نبود. مدتی که مادرشان بیمار بود همه کار برایشان انجام می‌دادند؛ دکتر، دوا، مراقبت، همه جور به ایشان خدمت می‌کردند. ▫️(خوش اخلاقی با همه) 👈با ما هم رفتارشان خیلی خوب بود چند سالی که من با ایشان زندگی کردم هیچ ناراحتی ندیدم، همیشه خنده‌رو بود؛ با فامیل می‌نشست، می‌گفت، می‌خندید. ▫️(خواندن نماز شب در هر حالی ) اهل نماز شب بود، هیچ وقت نماز شب‌شان ترک نمی‌شد، حتی وقتی که در بستر بیماری بودند و حالشان خیلی بد بود به من سفارش می‌کردند که ایشان را صدا کنم، تا صبح چند مرتبه ایشان را صدا می‌زدم، دست‌شان را می‌گرفتم، می‌بردم وضو می‌گرفتند، عبادت می‌کردند، باز می‌خوابیدند و سفارش می‌کردند که صدایشان کنم. گاهی می‌گفتم شما مریض هستید استراحت کنید. می‌گفتند: «فرصت برای استراحت زیاد است، آن قدر بخوابیم که خسته شویم». 🌟الان هر کس سر قبرش می‌رود، هر حاجتی که دارد برآورده می‌شود. از دوستان و آشنایان هر کس که حاجتی داشته، سر قبر ایشان رفته ۷۰ مرتبه حمد و ۷۰ مرتبه توحید خوانده حاجتش را گرفته است و یا ۷۰ بار نام مقدس امام عصر (ارواحنافداه) را می‌برد حاجت می‌گیرد. یکی از دوستان که بچه نداشت بعد از آن که سر قبر ایشان رفت، خداوند به او فرزندی عنایت کرد.حتی بعد از وفات، لباس‌های ایشان را هم برای تبرّک بردند. ▫️اما تشرفات ایشان : ▫️تشرف در ایام حج ... ادامه دارد.... @basoyazoohor
۳ 🔹برخی از تشرفات مرحوم حاج محمّد علی فشندی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه در ایام حج، کربلا ، مسجد مقدس جمکران و ... ▫️و راز و رمز این تشرفات... 3⃣ قسمت سوم 🔰 🔹تشرف در ایام حج در صحرای عرفات 🌟امام زمان علیه‌السّلام به او فرمودند: «حاج محمّد علی خوشا به حالت، خوشا به حالت». آن وقت‌ها حاج آقا کاروان داشتند و عهده‌دار پذیرایی از حجاج بودند، خودشان تعریف می‌کردند: عصر روز هفتم ذی حجه با وسایل مورد نیاز حجاج وارد صحرای عرفات شدم و در چادری که برایمان در نظر گرفته بودند مستقر شدم، اما متوجه شدم که هنوز جز من کسی به عرفات نیامده است. بعد از آن یکی از شرطه‌ها آمد و گفت: «شما نباید امشب با این همه وسایل به اینجا می‌آمدی، چون بیابان است و ممکن است دزدها بیایند و وسایلت را ببرند». گفتم من بیدار می‌مانم و از وسایلم محافظت میکنم. 🔸امام زمان ارواحنافداه در خیمه مرحوم فشندی در شب عرفات 🌟نیمه شب بود دیدم سیّد بزرگواری داخل چادر شدند، دو جوان هم همراه ایشان بودند که بیرون خیمه ماندند، آقا تشریف آوردند و فرمودند: «حاج محمّد علی فشندی، سلام علیکم»!! من سلام ایشان را جواب دادم و پیش پای ایشان بلند شدم و در مقابل‌شان تواضع کردم. بعد ایشان احوالپرسی کردند و با من مشغول صحبت شدند، محبت‌شان در دلم نشست. سپس فرمودند: «حاج محمّد علی خوشا به حالت، خوشا به حالت». گفتم: «چرا؟» فرمودند: «شبی در بیابان عرفات بیتوته کرده‌ای که جدّم حضرت امام حسین علیه‌السّلام در اینجا بیتوته کرده‌اند». 🌟گفتم: «در این شب چه باید بکنیم؟» فرمودند: «دو رکعت نماز هست که مخصوص امشب است، در هر رکعت یک حمد و یازده قل هو اللّه قرائت می‌شود. شما وضو بگیرید و غسل کنید تا این نماز را با هم بخوانیم». ایشان از چادر بیرون آمدند تا من غسل کنم، سپس مشغول نماز شدیم، بعد از نماز دعایی خواندند که من نشنیده بودم، وقتی از ایشان خواستم که آن دعا را حفظ کنم، فرمودند: «این دعا مخصوص امام معصوم علیه‌السّلام است و تو آن را فراموش می‌کنی». 🌟یک لحظه به فکرم خطور کرد که نکند این سیّد بزرگوار، امام زمان علیه‌السّلام باشند. از ایشان پرسیدم: «امام زمان علیه‌السّلام الان کجا هستند؟» فرمودند: «در خیمه هستند». عرض کردم: «فردا شب که شب عرفه است، کجا هستند؟» فرمودند: «در خیمه شما، چون فردا شب شما روضه عمویم حضرت اباالفضل علیه‌السّلام را می‌خوانید». سپس اعتقادم را در مورد توحید عرض کردم ، فرمودند: «همین قدر برای تو کافی است». در مورد ولایت نیز اعتقاداتم را گفتم فرمودند: «خوب است». 👈 ادامه دارد.... @basoyazoohor
۴ 🔹برخی از تشرفات مرحوم حاج محمّد علی فشندی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه در ایام حج، کربلا ، مسجد مقدس جمکران و ... ▫️و راز و رمز این تشرفات... 4⃣ قسمت چهارم 🔰 🔹توصیف جمال نورانی امام زمان ارواحنافداه.... 🌟بعد فرمودند: «حاج محمّد علی، غذا چه داری؟» گفتم: «نان و پنیر»،. فرمودند: «من پنیر نمی‌خورم». عرض کردم: «ماست هم هست». مقداری نان و ماست آوردم حضرت میل فرمودند بعد گفتند: «حاج محمّد علی چایی هم داری؟» ناگهان یادم آمد که چایی نیاورده‌ام؛ عرض کردم یادم رفته از مکه چایی بیاورم، باید فردا که حجاج می‌آیند چایی تهیه کنم». حضرت فرمودند: «شما آب جوش آماده کن، من چایی می‌آورم. و رفتند بیرون چایی آوردند، من چایی را دم کردم، به قدری شیرین و معطر بود که یقین کردم از چایی‌های دنیایی نیست، چایی را خوردیم و بقیه آن را هم به من دادند، که برای تبرک بین حجاج پخش کردم. آن وقت مبلغی، که صد ریال سعودی بود به من دادند و فرمودند: «حاج محمّد علی این مبلغ را بگیر و برای پدرم یک حج عمره به جا بیاور»؛ گفتم: «چشم، اسم پدر شما چیست؟» فرمود: «سیّد حسن». عرض کردم: «اسم خودتان چیست؟» فرمودند: «سیّد مهدی». 🌟سپس برخاستند که بروند، من آغوش گشودم و ایشان را در آغوش کشیدم، خواستم صورت مبارک‌شان را ببوسم، خال زیبای روی گونه‌شان توجّهم را جلب کرد، لب‌هایم را به روی خالشان گذاشتم و بوسیدم: او از من جدا شد و پس از چند لحظه، هر طرف از بیابان را که نگاه کردم اثری از ایشان نبود، تازه متوجه شدم این آقا چه کسی بود، نشستم و های های گریه کردم. 🌴 فردا شب ... 👈 ادامه دارد.... @basoyazoohor
۵ 🔹برخی از تشرفات مرحوم حاج محمّد علی فشندی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه در ایام حج، کربلا ، مسجد مقدس جمکران و ... ▫️و راز و رمز این تشرفات... 5⃣ قسمت پنجم 🔰 🔹امام زمان علیه‌السّلام و روضه حضرت ابوالفضل علیه‌السّلام در خیمه مرحوم فشندی در شب عرفات... 🌴 فردا شب بعد از نماز مغرب و عشا تمام حجاج در خیمه نشسته بودند که روضه شروع شد. بدون آن که من چیزی به کسی بگویم روضه خوان، روضه حضرت اباالفضل را خواندند؛ همانطوری که حضرت ، شب قبل فرموده بودند: فرداشب روضه عمویم خوانده میشود و من در روضه عمویم شرکت میکنم... مجلس حال خوبی پیدا کرده بود من چشم به در دوخته بودم و انتظار می‌کشیدم، اما محبوبم نیامد. دلواپس شدم ناراحت از چادر بیرون آمدم، همین که چادر را کنار زدم، دیدم که حضرت بیرون چادر ایستاده‌اند و روضه گوش می‌دهند و گریه می‌کنند. تا آمدم حرفی بزنم با اشاره فرمودند: «چیزی نگو!» من دیگر نتوانستم نه حرفی بزنم و نه یک قدم بیشتر به سمت ایشان بروم. من این طرف خیمه و امام زمان علیه‌السّلام آن طرف خیمه ایستاده بودند و هر دو بر مصائب حضرت ابوالفضل علیه‌السّلام می‌گریستیم. روضه تمام شد و حضرت هم تشریف بردند. ⛺این چادر به عنایت امام زمان ارواحنافداه آتش نمی‌گیرد... 🌾 آن سال ما هم به اتفاق آقای فشندی به مکه رفته بودیم که ... 👈 ادامه دارد.... @basoyazoohor
۶ 🔹برخی از تشرفات مرحوم حاج محمّد علی فشندی به محضر مبارک امام زمان ارواحنافداه در ایام حج، کربلا ، مسجد مقدس جمکران و ... ▫️و راز و رمز این تشرفات... 6⃣ قسمت ششم 🔰 ⛺این چادر به عنایت امام زمان ارواحنافداه آتش نمی‌گیرد... 🌾همسر مکرمه مرحوم فشندی نقل میکرد: آن سال ما هم به اتفاق آقای فشندی به مکه رفته بودیم که در مکه، در صحرای عرفات چادرها را آتش زدند. همه فرار می‌کردند تمام مردم به کوه و کمر فرار کردند، من خودم توی کوه‌ها ماندم، غروب شده بود، گفتم خدایا من چه کار کنم، الان شب می‌شود. صبر کردم، یکی از آشناها رسید و مرا تا پیش چادرمان آورد، بعد تعریف کردند که حاج آقا در چادر مشغول عبادت بودند، هر چه شرطه‌ها آمدند و گفتند بیا بیرون، چادرها دارند آتش می‌گیرند، گفت: «این چادر آتش نمی‌گیرد». خلاصه گفتند چند چادر مانده به این چادر، آتش خود به خود برگشت و خاموش شد؛ بسیاری از چادرها سوخته بود، اما چادر ایشان آسیبی ندیده بود. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّک الْفَرَج💠 👈 ادامه دارد.... @basoyazoohor