eitaa logo
بیـان علــــــــوی
623 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
513 ویدیو
18 فایل
هر کس مرا دوست دارد، دعا کند #شهادت روزیم گردد.
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز در نمایندگی تبلیغات اسلامی شهرستان ، میزبان مربیان بزرگوار گروه بودم؛ بعد مسائل مربوط به کلاس ها، برای برگزاری برنامه های مخصوص این گروه در ایام و با مربیان بزرگوار به بحث و تبادل نظر پرداختیم. قرار شد ، طبق قولی که به بچه ها دادیم ان شاالله چهارشنبه هفته آینده ۲۶ اردیبهشت ماه اردوی زیارتی به مقصد داشته باشیم . ، بازدید از ، زیارت امامزاده محترم و ... از جمله برنامه های این اردوی یک روزه خواهد بود. •┈┈••✾••┈┈• 🌐 کانال بیان علوی : 🍃https://eitaa.com/bayanalavi
امروز در آستانه ی ولادت باسعادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ، الهی شامل حال ما شد و خداوند متعال فرزند دختری رو به ما ارزانی داشت ، که به فرمایش حضرات معصومین علیهم‌السلام مایه ی ، ، ، و است. همیشه وقتی مشرف می شدم حرم مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام یکی از خواسته هایم از حضرت هم همین بود؛ هر چند بحمدالله طعم پدر بودن رو با وجود دو تا گل پسر عزیز ( امیر مهدی و امیر هادی ) چشیده بودم اما از همه می شنیدم تا دختر نداشته باشی طعم پدر بودن رو نمیشه چشید ☺️☺️☺️ این دختر هست که غمخوار باباست و به تعبیر روایت نبوی مایه و پدر! خدا رو شکر امروز در آستانه شب ولادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و خداوند منان منت گذاشت و رحمت خودش رو شامل حالمون کرد و خانم رو به ما ارزانی داشت.
از خدا می‌خوام بحق حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بتونم اون طور که مورد رضایت حضرت حق و حضرت حجت عج هست، این امانت الهی رو تربیتش کنم تا دختری باشه ان شاالله هم صالح و هم سالم ؛ به این امید که روز قیامت رحمت الهی شامل حال حقیر و مادر بزرگوارشون  بشه تا شاید مصداق این روایت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم قرار بگیریم که: 
شخصی که یک فرزند دختر داشته باشد و آن دختر را به نیکی تربیت نموده و به نیکی آموزش دهد؛ و از نعمتهایی که خداوند به او کرامت فرموده بر آن دختر ارزانی دارد.این کار موجب دوری او از آتش شده و به منزله سپری از عذاب جهنّم است. •┈┈••✾••┈┈• 🌐 کانال بیان علوی : 🍃https://eitaa.com/bayanalavi
روز گذشته توفیق داشتم به دعوت ریاست محترم برادر بزرگوارم جناب آقای محضر دختران بزرگوار مددجویی برسم که متأسفانه از نعمت وجود پدر محروم هستند و پدرشان در قید حیات نیست. بهانه ی خوبی بود تا این گروه از دخترانم چند ساعتی در روستای دور هم دیگه جمع بشن و مهمان خوان پرخیرو برکت حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام و خواهر بزرگوارشون حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها باشند . حقیر نیز، پیرو جلسه ای که هفته گذشته با مسئولین محترم کمیته امداد داشتم ، اولین جلسه دور دوم کلاس های تربیتی رو با رویکرد با این گروه از دخترانم برگزار کردم؛ دخترانی که بزرگترین مصیبتی که شاید یک دختر می‌تونه تو زندگیش متحمل بشه، (اونم بعضاً تو سنین کودکی ) داغ پدر بود. وقتی پدر که بزرگترین حامی انسان در زندگی هست، نبود؛ طبیعتاً ممکنه آسیب های اجتماعی که چندین ماهه در کلاس های آنسه داریم راجع بهش حرف می زنیم بیشتر گریبان گیر یه دختر نوجوان و جوان بشه؛ دقایقی با بچه ها به گپ و گفت پرداختم ، حرف هایی متنوع که به اقرار یکی از همین دخترانم این مدل حرف ها رو کمتر شنیده بودن و شاید از زبان یک طلبه شنیدن براشون بیشتر قابل تأمل و توجه بود. مقرر شد این سلسله جلسات ان شاالله با همکاری کمیته امداد امام ره در سطح شهرستان برای نوجوانان و جوانان مددجوی بزرگوار منطقه برگزار بشه؛ امیدوارم توفیق داشته باشم در حد بضاعت، قدمی هر چند کوچک برای حال خوب بچه های این منطقه بردارم. 🇮🇷 @bayanalavi|بیان علوی 🇵🇸
📷 جلسه توجیهی والدین گروه آنسه به منظور برگزاری ، به مناسبت دهه کرامت و پ.ن: ان شاالله روز چهارشنبه مورخ : ۲۶ اردیبهشت ماه به همت و گروهی ۴۰ نفره از دختران این شهر همزمان با دهه کرامت مهمان حرم مطهر علی ابن موسی الرضا علیه السلام خواهند بود. اهم برنامه های این روز : 🔹زیارت حرم مطهر امامزاده سید محمد علوی علیه السلام 🔹حضور در پارک علم و فناوری استان 🔹زیارت حرم مطهر امامزادگان یاسر و ناصر علیهماسلام 🔹زیارت حرم مطهر علی ابن موسی الرضا علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• 🌐 کانال بیان علوی : 🍃https://eitaa.com/bayanalavi
سفرنامه (۱) بعد نماز صبح، قرائت دعای روز، دعای عهد و زیارت عاشورا که برنامه ی جاری مسجد هست، کم کم سر و کله ی بچه ها داشت پیدا می شد؛ قرارمون ساعت ۴ صبح بود! داشتیم یک تجربه ی متفاوت با دختران بزرگوار دهه هشتادی و نودی رو آغاز می کردیم؛ دخترانی که ماه هاست بعد از باهاشون در ارتباط بودیم و حالا جزئی از زندگی من و مربیان شده بودن؛ مربیان داشتن لیست دخترای اردو رو رصد می کردن تا از حضور همه مطمئن باشن. تقریباً ساعت ۴:۲۰ صبح همه ی بچه ها سوار اتوبوسی شده بودن که زحمت هماهنگیش رو و شهر خلیل آباد کشیده بود. از گپ و گفت بچه ها می شد فهمید اکثر بچه ها، تمام دیشب رو از شوق اردوی امروز چشم رو هم نذاشتن؛ بعضی از چشم‌ها از شدت بیداری سرخ شده بود و هنوز تو ماشین ننشسته بودن که چُرت زدن ها شروع شد. بهشون گفته بودم ۴ صبح هر کس نیومد ما میریم دیگه، بعداً کسی گلایه نکنه☺️، راستش قرار بود این اردو فقط زیارتی نباشه ، و تموم‌ یازده جلسه مباحثمون رو یه جورایی عملاً باهم دیگه تمرین کنیم . و و درنتیجه برگزاری اردوی یک روزه به مقصد ، بهانه ی خوبی بود برای تمرین مباحث کلاس های آنسه؛ البته بذارید اعتراف کنم که هیچ کدوممون فکر نمی کردیم قراره چه اتفاقاتی بیفته؛ و نمی دونستیم تو مشهد و مسیر چه خوابی برامون دیده☺️. اتوبوس که راه افتاد، مجدداً قوانین مربوط به اردو رو با بچه ها مطرح کردم، از عدم همراه داشتن تلفن همراه در این روز گرفته، تا تشکیل گروه های پنج نفره برای همکاری و نظم بیشتر و مشخص کردن سرگروه ها! ادامه دارد ...
سفرنامه (۷) اخبار مشهد خیلی زود تمام فضای مجازی استان و کشور رو پر کرده بود، والدین بچه ها لحظه به لحظه تماس می گرفتند. تماس های مکرر والدین و نگرانی اونها به جا بود، البته دختران گروه چون گوشی نداشتند از اتفاقات اطراف بی خبر بودند و فقط ترافیک سنگینی رو می دیدند که نزدیک دو ساعت بود داشتن تحمل می‌کردند. برا این که حال بچه ها عوض بشه ، هدیه هایی رو که از قبل به عنوان آماده کرده بودیم رو از صندوق اتوبوس آوردم بالا و همون داخل اتوبوس به بچه ها دادم. دادن یه هدیه تو این شرایط اونم به خانوم ها یعنی نفس دوباره ☺️ واقعا یکی از ویژگی های خانم ها همین علاقه ی وافر اونها به هدیه گرفتن هست؛ طبیعتاً دختران من هم از این قاعده مستثنی نبودند. لیوان هایی با تصویر مسجد مقدس جمکران، لوگوی گروه ، تبریک روز دختر و جمله ی کلیدی کلاس های تربیت نگاه: «نگاه انسان به حوادث خیلی بزرگتر و مهم تر از خود حادثه هاست» ساعت داشت، توقف دو ساعته ی ما رو تو ترافیک نشون می داد که یکی از مأمورین زحمتکش راهنمایی و رانندگی از راه رسید؛ماشین ها با راهنمایی ایشون مسیر رو خلاف جهت حرکت کردند و بعد نیم ساعت ما هم خلاف مسیر وارد جاده ای دیگه شدیم؛ نفهمیدیم چی شد که خودمون رو تو جاده ی مشهد_سرخس دیدیم. راننده اتوبوس از مسیر جاده سرخس، شهرک رضویه وارد اتوبان باغچه _ مشهد شد، تا این که بعد این همه اضطراب و استرس اذان مغرب و عشا جلوی مسجدی توی باغچه نگه داشتیم. نماز رو که خوندیم ، با نسکافه از بچه ها پذیرایی کردیم و مجدد به راه افتادیم ، باید زودتر می رسیدم ، هوا همچنان بد بود ! ادامه دارد ...