eitaa logo
بازیکده پسرانه عروج اندیشه
264 دنبال‌کننده
923 عکس
546 ویدیو
0 فایل
کانال رسمی ایتا بازیکده پسرانه عروج اندیشه 🌷با ما همراه باشید🌷با اخبار و نکات مربوط به بازیکده پسرانه عروج اندیشه 👌همراه با تصاویر خاطرات روزانه ما و بچه ها ـ یزد_بلوار۱۷شهریور.نبش خیابان شهید منصور عابدی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت چهارم: اثر انگشت☝️ ✨ از کجا شروع شد را یادمان نیست. اما حرف توی حرف آوردیم و گفتیم روز جشن یک چیزی از مادر و پسر به یادگار ثبت کنیم و چی بهتر از اثر انگشت‌ها روی یک قلب سفید. حالا این قلب نشسته بین یک تصویر مادر و پسر. آقا پسرها وقتی نگاهش می‌کنند اثر انگشت خودشان و مادرشان را بهم نشان می‌دهند. همین یک اثر انگشت برای‌شان اطمینان خاطر آورده که مادر من هم توی بازیکده هست.🥲❤️ @baziorooj
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت پنجم: قهرمانِ من✊ موقع تزئینات اتاق، اسم دیوار را گذاشتیم «قهرمان‌ِ من». گفتیم از قصه‌های شهدا شروع می‌کنیم. مطمئنم آن روز هیچ‌کس نمی‌دانست اولین عکس این دیوار عکس سید خواهد بود.🥲 اتاق کودکان فیلسوف امروز متفاوت‌تر از بقیهٔ روزها شد. بچه‌ها با درختی آشنا شدند که نماد مقاومت است، با کشور فلسطینی که به زودی آزاد می‌شود و با مردی که قهرمان همهٔ بچه‌هاست.☺️ @baziorooj
12.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت ششم: یکشنبه‌ها داستان داریم📜 ما یکشنبه‌ها داستان داریم یعنی از اول که نداشتیم از این هفته داستان‌مان شروع شد، راستش را بگوییم اصلا از روز قبلش خانم‌ مربی توی اتاق قصه این داستان را شروع کرد. اما بخواهیم صادق باشیم از خیلی قبل‌تر این داستان شروع شده بود، کی و کجا بماند.😉 داستان کنسروهایی که هر یکشنبه آقا پسرها از قبل با دست‌های کوچک‌شان از فروشگاه می‌خرند. از خانه تا بازیکده توی کیف‌شان نگه می‌دارند. سنگینی‌اش را با جان و دل قبول می‌کنند؛ چون می‌دانند که عاقبت‌ کنسروها ختم به خیر می‌شود.😍 اسم داستان ماست. حال یکشنبه‌ها از بقیه روزهای دیگر مقاوم‌تر شده‌است. مقاوم‌تر شده تا ان‌شاءالله شیرینی پیروزی حق را چند برابر کند.🥰 راستی هم‌نشین سفره بچه‌های لبنان شدن هم خودش عالمی دارد.🥲❤️ @baziorooj
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت هفتم: سینما بازیکده📽 سینما را آورده بودیم توی بازیکده. کارتونی که همیشه در قاب چند اینچ تلویزیون خانه‌شان دیده بودند حالا در اندازهٔ بزرگتر در حال نمایش بود. باورشان نمی‌شد دیوار سفید نابغه پرده سینما شده باشد. اینکه روی صندلی‌هایی نشسته بودند که مناسب قد و قواره‌شان ساخته شده، کِیفش را چند برابر می‌کرد.😍 چهار چشمی اتفاقات کارتون را دنبال می‌کردند تا توی نشست تعریف کنند. کارتونی که خیلی از حرف‌های مربی‌ها را نشان می‌داد.😉 راستش فکرش را هم نمی‌کردیم یک اتفاق خوب و تنوع بجا توی بازیکده بتواند حس تعلق بچه‌ها را بیشتر کند. حالا همه منتظرند سه‌شنبه از راه برسد.☺️ @baziorooj
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت هشتم: نگو نشان بده😉 دنبال یک فضا بودیم برای حرف‌زدن اما نه با کلمه بلکه با عکس. تصمیم گرفتیم یک قاب درست کنیم. قاب‌مان شد یک تاب که از شاخهٔ درخت آویزان شده.🖼 حالا هر ماه توی این قابِ تاب مانند حرف می‌زنیم. با هر کسی که مهمان بازیکده‌مان شود صحبت می‌کنیم. از اتفاقاتی می‌گوییم که قرار است برایمان در همان ماه بیفتد. از اشکال هندسی گرفته تا رنگ‌ها، در کنار مادریاری‌‌ها از احساسات‌مان حرف می‌زنیم.😌 ما اینجا تغییرات بازیکده را نشان می‌دهیم.😍 @baziorooj
1.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت نهم: کجا بهتر از این اینجا؟⛺️ هميشه آن‌طور که می‌خواهیم پیش نمی‌رود. مثلا ما می‌خواهیم بچه‌ها برای نشست‌های پایانی بنشینند اما نمی‌شود یا می‌خواهیم بچه‌ها برای صبحانه کمک کنند اما نمی‌شود، بازیگوشی‌شان می‌آید. حالا همین بچه‌های شش‌ساله چطور یک دفعه بزرگ می‌شوند؟ چطور می‌شود که آرام بنشینند و بازیگوشی نکنند؟ آن هم کجا؟ زیر یک تکه پارچه قرمز رنگ که بوی بهشت می‌داد. شاید بویش را دوست داشتند شاید هم سایه‌ای که روی سرشان افتاده بود یا شاید هم صاحبش را. وقتی یک‌جا، کیپ‌ در کیپ هم زیر پرچم ارباب دیدیم‌شان خواستیم نگهدارشان باشند. وقتی صدای "یاحسین" گفتن‌شان توی گوش‌هایمان پیچید دعا کردیم برای عاقبت به خیری تک‌تک‌شان. بازیکدهٔ ما هم عجب ماجراهایی دارد.... @baziorooj
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت دهم: مقاومت مادرانه🇱🇧 می‌خواستیم جشن روز مادر را طوری بگیریم که برای همهٔ مادرها باشد حتی مادرهایی که فرزند ندارند یا فرزندشان را بخشیده‌اند. مادرهایی که یک راه را انتخاب کرده‌اند، مثل کوه پای سختی‌هایش ایستاده‌اند و مقاومت می‌کنند. مادرهایی که خدا یک‌جور دیگر مهر مادری را در وجودشان نهادینه کرده‌است. ما قبل از شروع جشن کلمه‌ها را با محبت کنار هم چیدیم و ثبت کردیم. وعده صادق خدا را یادمان آوردیم تا بماند به یادگار از روزهای مقاومت و ایستادگی مادرانه. 🌱مادر به بهشت نمی‌روم اگر تو آنجا نباشی🌱 @baziorooj
16.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت یازدهم: پناهِ من🥲 بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم بچه‌ها خیلی بزرگ‌تر از سن‌شان بلدند، با دل و جرأت‌تر از آدم بزرگ‌ها عمل می‌کنند، اگر کاری را بلد نباشند بدون ترس پا پیش می‌گذارند تا تجربه کنند.👌 آن روز برای‌شان مهم نبود چه کاری را انجام می‌دهند. همین که شکلات بدهند، لیوان‌ها را پر کنند، حتی فلاسک خالی را برگردانند یا برگهٔ رنگ‌آمیزی را پخش کنند، برایشان کافی بود و انگار روی تخت پادشاهی نشسته‌اند.😍 خادمی و همدلی سربازهای کوچک در پناه امام زمان(عج) دیدنی بود.🥲 @baziorooj
18.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت دوازدهم: مثلِ کوه🏔 وقتی قند را توی فنجان چای بیندازیم حل می‌شود، دیگر نمی‌توانیم قند را ببینیم، فقط از خودش یک مزهٔ شیرینی به جای می‌گذارد. پدرها مصداق همان قند هستند که در چای اثری از خودش نیست الا همان مزهٔ شیرینی.☺️ پدرها برای موکب امام زمان(عج) بدون هیچ چشم‌ داشت و منّتی کار‌ها را پیش بردند، مقدمات را فراهم کردند، شب و روزشان را گذاشتند تا برای میلاد امام کم و کسری نباشد و در آخر آن مزهٔ شیرینی بود که برای بچه‌ها باقی ماند. چقدر برای بچه‌ها لذّت‌بخش بود که پدرهایشان باهم رفاقت دارند، می‌خندند، به همدیگر کمک می‌کنند و مثلِ کوه پشت پسرهایشان هستند. @baziorooj
45.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت سیزدهم: خادم‌های کوچک🤓 می‌ارزید آقاجان. این خستگی جسم‌مان به هرچیزی که مربوط به شما می‌شد می‌ارزید. همین‌که؛ بچه‌هایمان شانه‌ به شانهٔ خادم‌هایت بودند، کارهایشان را عینا تکرار می‌کردند، مادرها با هزار آرزو و امید خوراکی به بچه‌ها می‌دادند و آن‌ها روزی چندبار اسم چایخانهٔ تو را به زبان می‌آوردند، برای‌مان کافی بود. آقاجان! بر فرش حرم، گرد و غباریم و نشستیم ما را نتکانی، نتکانی، نتکانی @baziorooj
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت چهاردهم: خانهٔ امن😌 جشن آخر سال را گفتیم همین‌جا بگیرم، بازیکدهٔ خودمان؛ همين‌جا بچه‌ها قد کشیدند و خاطره دارند. همین‌جا دوست پیدا کردند و دلبند شدند. همین‌جا زمین خوردند و بلند شدند. بعد هم یک اردو می‌بریم که عیش‌شان تکمیل شود.😍 خاطره ساختن برای بچه‌ها کار سختی نیست وقتی بدانی عاشق ترکاندن بادکنک هستند. ما هم گوشهٔ اتاق را از بادکنک‌هایی پر کردیم که نصف عکس بچه‌ها داخلش بود. قرار شد بادکنک‌ها را بترکانند و عکس دوست‌شان را کامل کنند تا خانهٔ امن‌شان درست شود؛ روش‌هایی که برای ترکاندن‌ بادکنک به ذهن‌شان می‌رسید، شور و هیجان‌‌شان موقع ترکاندن، فکر کردن‌شان موقع دیدن نصف صورت‌ها، همه و همه به ما می‌گفت: بله! زندگی برای بچه‌ها بازی‌ست.☺️ @baziorooj
45.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 ماجراهای بازیکده🥰 قسمت آخر: به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی است🥺 تمام نشد، قرار هم نبود تمام شود، هنوز اول راه هستیم. از الآن به بعد موقع دیدن نتیجه‌هاست. موقع مسئولیت‌پذیری، صبوری، همدلی و هر آنچه تلاش کردیم تا بچه‌ها انجام دهند و آن‌ها با خنده و بازیگوشی از زیرش شانه خالی می‌کردند.😀 اما ما چطوری باور کنیم دیگر قرار نیست؛ روی چمن کارت قرمزی به یکی داده شود؟ بچه‌ها توی این چهاردیواری بازی انتخاب کنند؟ صدای گریه و خنده‌‌شان بپیچد؟ دست‌زدن و سینه‌‌زدن‌‌شان برای اهل‌بیت علیه‌السلام در مکان‌های دیگری‌ست؟ باورش سخت است اما ما مشتاق دیدن روزهایی هستیم که بچه‌ها موفق و عاقبت به خیر هستند.🥺❤️ @baziorooj