eitaa logo
بازی ران
784 دنبال‌کننده
199 عکس
97 ویدیو
3 فایل
🔅بازی ران|پیشران در عرصه بازی🔅 (زیرمجموعه دیده بان گفتمان ساز نشان) 🔸️محورهای فعالیت: ✅طراحی رویدادهای بازی محور ✅طراحی اردوی بازی محور ✅ترویج بازی های ساده و ارزان ✅توانمندسازی فعالان تربیتی ✅مشاوره به والدین ارتباط باما: @poorgharib
مشاهده در ایتا
دانلود
مژده به کودکان شهربابکی📣 ✅نمایش صدام پرپر اولین نمایش کودکانه با موضوع دفاع مقدس در شهربابک 👈با شرکت صدام، شل مغز و پاچه خوار (ویژه کودکان اول تا سوم دبستان) همزمان با یادواره شهدای شهرداری شهربابک 📆پنجشنبه ۳۰/ ۶/ ۱۴۰۲ ⏰بعد از نماز مغرب و عشاء جنب مصلی امام علی(ع) 🔅بازی ران🔅 https://eitaa.com/joinchat/4073193723C8788c3a952
شروع ویژه برنامه کودکان در یادواره شهید...
✅ اولین نمایش کودکانه در شهربابک باموضوع دفاع مقدس با نویسندگی و قصه گویی خانم اعلایی فر به روی صحنه رفت. ✏گزارشی کوتاه از ویژه برنامه کودکان در شب برگزاری یادواره شهید مدنی و شهدای وابسته به شهرداری در تاریخ۳۰/ ۶/ ۱۴۰۲ : بچه ها یک به یک آمدند. پای پازل عکس های شهدا نشستند تا نمایش شروع شود. نمایشی متفاوت که همگی منتظرش بودند. قصه گو از بازی های قدیمی گفت ارنشک پرنشک یه قل دو قل تا رسید به بازی کلاغ پر. بچه ها دفتر؟ دفتر که پر نداره خودش خبر نداره. دیگه چی پر؟ از پشت جایگاه صدایی آمد: صدام پر پر. صدام پرپر همان نمایشی بود که قرار بود شبی به یادماندنی برای کودکان بسازد. نمایش دیشب بریده ای بود از شهامت و شجاعت خلبانان ایرانی همچون شهید سیدعلی اقبالی در بمباران تاسیسات نفتی و نیروگاه های برق عراق. نمایشی همراه با طنز. پایان نمایش هم همراه شد با تشییع نمادین شهید توسط کودکان. 🔅بازی ران🔅 https://eitaa.com/joinchat/4073193723C8788c3a952
مژده به کودکان شهربابکی📣🙂 رویداد گِل بازی قهرمان من😍💪 ✅ویژه دختران و پسران مقطع ابتدایی به همراه خانواده ها 🕐جمعه ۲۱ مهر ماه ساعت ۱۵ سقاخانه شهربابک جهت ثبت نام وارد لینک زیر شوید: https://survey.porsline.ir/s/Z7NyFGD ▫️روابط عمومی مجتمع مس ▫️شهرداری شهربابک ▫️مدیریت آموزش و پرورش ▫️مرکز بهداشت شهرستان شهربابک ▫️کانون فرهنگی تربیتی امام خمینی ره 🔅بازی ران🔅 https://eitaa.com/joinchat/4073193723C8788c3a952
سلام سلام خوش آمدگویی خدمت اعضای جدید😍 فردا گل بازی داریم ⬅️رویداد گل بازی قهرمان من حتما میپرسید چرا قهرمان من؟!🤔 چون فردا قراره در کنار گل بازی با تعدادی از قهرمان های ایرانی هم آشنا بشیم منتظرتون هستیم راستی بساط تفریح هم فراموش نشه چایی آلاله زیر انداز میوه🍏🍉 و ...😮🙃 🔅بازی ران🔅 https://eitaa.com/joinchat/4073193723C8788c3a952
✏توضیحات دومین رویداد گل بازی شهربابک: ۱. این برنامه به صورت خانوادگی برگزار میشه. پس چه خوب که با خانواده تشریف بیارید😍 ۲.بساط تفریح فراموش نشه👈 زیر انداز و چای و آب و یک عصرانه برای خانواده😊 ۳.اگر با لباس پلوخوری اومدید و لباستون گلی شد تقصیر ما نیست🤕🙂 ۴. ما به شما علاوه بر گل آماده رس، یک تخته برای زیر گل و آدمک مقوایی از قهرمان ایرانی تقدیم می کنیم😎 ۵. هرچی که ساختید رو بعد از برنامه برای بقیه به نمایش میزارید و در آخر با خودتون به خونه می برید🚲 ممنون از همراهیتون⚘
گل ها دارند برای بچه ها چشمک می زنند ...
سلام و خسته نباشید جهت دیدن عکس های گل بازی امروز به کانال زیر مراجعه نمائید. این کانال به صورت موقت ایجاد شده و بعد یک هفته حذف خواهد شد و تا فردا عکس ها به کانال اضافه خواهد شد 👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/aksgelbazi
17.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رویداد گل بازی قهرمان من با حضور بیش از۱۰۰۰ دانش آموز همراه با خانواده در شهرستان شهربابک برگزار گردید. در این رویداد کودکان و نوجوانان در کنار گل بازی با شخصیت های قهرمانان ایرانی نیز آشنا شده و از تصاویر این قهرمانان در سازه های گلی خود استفاده نمودند. پایان رویدادقهرمان من همراه شد با نمایشگاهی از سازه های گلی و آثار هنرمندان کوچک شهربابکی و اجرای تئاتر کودکانه صدام پرپر. باتشکر از سازمان ها ونهادهای حامی و پشتیبان. 🔅بازی ران🔅 https://eitaa.com/joinchat/4073193723C8788c3a952
به بهانه رویداد گل بازی قهرمان من بازی ران ما را آفرید. از خاک ، از گِل با لطافت و سرشار از محبت ، با کلی ریزه‌کاری نقش آدمیت بر ما زد ؛ از خودش ، از روحش بر جان خسته و بی‌جان ما دمید.همان لحظاتی که شاید از شدت تنهایی دلمان نمی‌خواست هیچ گاه "هست" شویم ، او برای همیشه خودش را همراه ما روانه کرد و نزدیک تر از رگِ گردنمان ساکن شد و نقطه شروع همان خاک بود نمیدانم شاید نقطه شروع جای دیگر و چیز دیگری بوده که ما هیچ گاه آن را نفهمیم، اما برای ما همان است... در رویداد "گِل‌بازی" ، کودکان_ این نوورود ها به دنیای آهنی و سنگی و پلاستیکی و کاغذی و پارچه ای و ..._ فارغ از همه انتخاب هایی که می‌توانستند داشته باشند،ورود به دنیای خاک را انتخاب کردند. آن حس رضایت را می‌شد در گردالی های چشمانشان خوب به نظاره نشست. احساس رضایت از اینکه میخواهم کلی به اصطلاح کثیف‌کاری کنم و کسی کارم ندارد ، از همه مهم‌تر پدر و مادرم کنارم نشسته‌اند و راهی برای فرار سوی دنیای خودشان ندارند و اما شاید دلچسب‌تر از اینها حس خوب "خلقت" بود. از هیچ از بی‌ارزش‌ترین ها(بی ارزش که می‌گویم برای بچه ها مفتی درآمد وگرنه چاپ بیش از هزار تا قهرمان و برش هزار قطعه چوب و یه کمپرسی خاک رُس که این روزها بی‌ارزش محسوب نمی‌شود.) داشتم می‌گفتم ، از اینکه موجودی که در ذهنت "هست" شده است را به دیگران نشان بدهی، خوب یا بد مهم نیست همین تلاش برای تحقق آنچه در ذهن داری خودش مقدس است. برای آنهایی که پدر و مادرشان هنرمندانه چیزهایی عجیب و غریب درست می‌کردند ، خیلی لذت بخش بود اما قطعا بردِ این بازی بدونِ بازنده با کودکی بود که فهمید همیشه آنچه را که در ذهن داریم محقق نمی‌شود. شاید تصمیم بگیرد تصویر ذهنی‌اش را بیشتر پرورش دهد و یا اینکه هزارتای دیگر بسازد تا برسد. این انس با خاک ، همان عنصر آشنا در ضمیر ناخودآگاهمان ، آنقدر وسوسه برانگیز بود که به نظرم کسی نبود که از مشت و مال دادن و در دست گرفتن این لطیفِ چسبنده صرف نظر کند. بچه هایی که گِل هایشان تمام شده بود و یا تخته بیشتر برای ادامه هنرنمایی‌هایشان می‌خواستند ، می‌آمدند و دوباره تقاضا می‌کردند و چیزی که نمیدانم اسمش چیست را در چشمانشان به کار می‌انداختند و سعی داشتند مرا متقاعد کنند و یا اینکه دلم را با همان چیز آتش بزنند اما دریغ که بنای دل ما را عوضِ گل از آجر های فوق‌نسوز با نشان تجاری____ساخته اند. من هم چون از شگردشان خبر داشتم سریع به دست های گلی‌شان نگاه می‌کردم. همچنان که التماس می‌کردند دستانشان را آرام آرام به هم می‌مالیدند تا تکه های گل را از دست جدا کنند. گفتم:" تو که دست هایت گِلی است! به هر نفر فقط یکی !" و او گردنش را کج می‌کردو لبخند شیطنت آمیزی همان زیر می‌زد و سریع می‌رفت تا دست هایش را بشوید. انگار که مشکل من کثیف بودن دست هاست. نمی‌فهمید آنقدر زلال و پاک است که اگر نگاهش بکنی چشمانش همه حقیقت را لو خواهند داد و دوباره برمی‌گشت و من هم سعی می‌کردم اصلا به قسمت اسرارآمیز چشمانش نگاه نکنم... و با قلبی محزون و صدایی خشن می‌گفتم نه! بعضی هاشان که بیشتر سمج بودند تا آخر همانجا چرخ می‌خوردند تا شاید دلِ‌سنگم نرم شود. اما دریغ که دل سنگ را یا باید با دریل ترکاند و یا با اشک شستشو داد تا فرسایش یافته و کوچک شود:) ولی نهایتا فهمیدم عجیب نقش زده است این نقاش ماهر بر چهره همه‌شان ! آن صورت های کوچک با آن همه زیبایی را فقط "او" می‌تواند خلق کند.